■ مصاحبه با دستندرکاران انیمیشن ■

animations

Active Member
شش مهارت کلیدی برای موفقیت به عنوان انیماتور

توضیحِ میرتوحید: بابی بِک یکی از موسسین و مدرسینِ مدرسه‌یِ انیمیشن منتور است و تا حدود زیادی مُعَرِفِ حضور مخاطبین وبسایت نیز می‌باشد. چیزی که در این متون نهفته و به ترتیب اولویت، درست هم چیده شده، تفکر صحیح و نهادینه شده‌ای هست که این استادان بزرگ به آن پایبند هستند و رشته‌ی تفکرشان را بر این پایه‌ها بنا کرده‌اند؛ تمامی این موارد را با دانشجویانِ خوش‌شانسِ مدرسه‌شان درمیان می‌گذارند و آنان را با این تفکر، به صنعتی وارد می‌کنند که جز این، چیز دیگری آن را نساخته. ابزارها و تکنیک‌ها مواردی هستند که در طی چند ماه یا چند سال می‌توان به آن رسید؛ ولی چیزی که ما از آن محروم هستیم انتقال نحوه‌ی تفکر انسانهای سرآمد این صنعت به داخل هست و سخت‌تر از آن، توضیح و تبیین و حتی نهادینه کردن این تفکرات در میان هنرمندانِ اکثریت جوان. برایم بسیار جالب است که “فروتن بودن” و “اشتراک گذاری دانش”، مواردی بودند که ۲ خط بیشتر از بقیه درگیر کلمات شده‌اند و این بسیار ارزشمند است.دایره‌ی فعالیتِ ما هم به مانند دیگر زمینه‌های هنری بسیار کوچک است و باید با کمک به یکدیگر، در “کل” بهبودی حاصل کنیم.

این شش مورد، در کار حرفه‌ای شالوده و بنیان است، حتی با اجرای تک‌تکِ این موارد می‌توان یک موجی ایجاد کرد، موجی که چاره‌ای جز ایجاد کردنش نیست! فکر می‌کنم در تمامی زمینه‌های هنری این موارد صادق باشند. باید راه حرفه‌ای بودن را یاد گرفت و در مسیر آن گام برداشت. بدون اینها، “حرفه‌ای” بودن، با دَم از “حرفه‌ای‌گری” زدن و “کاربر” بودن، تفکیک خواهد شد.

از زبان بابی بک:

عاشق کارم هستم، برای دیدن دانشجویانی می‌روم که میل گسترده و شور‌ و‌ شوقی عجیب برای مقابله با چالشهایی دارند که رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کنند، ولی همه موفق نمی‌شوند!
اینجا شش حوزه کلیدی که در اشخاص موفق انیماتور دیده‌ام، ذکر شده است:

۱-فروتن باشید: نگرش، نقش عمده‌ای در موفقیت شما دارد. چه کسی دوست دارد در تنش کار کند؟ من دوست ندارم و مطمئنم شما هم دوست ندارید. نه به این معنی که اجازه دهید هر کسی شما را خفیف کند. اعتماد به نفس در خود ایجاد کنید، افکارتان را به اشتراک بگذارید و به دیگران هم احترام بگذارید. به یاد داشته باشید: به جز شما و افکارتان، راه‌های متعددی برای مقابله با چالش‌ها وجود دارد.

۲-عطش داشته باشید: من اینو دوست دارم. در انیمیشن منتور به این”ذهن مبتدی” می‌گویم. بهبود مستمر یکی از ارزش‌های ماست. همیشه چیز‌های بسیاری برای یادگیری هست. وقتی گیر می‌کنید، به روش‌ها و راه‌هایی جدید فکر کنید، روش تفکر خود را بهبود بخشید تا جواب به شما الهام شود.

۳-تمامی دانسته‌های خود را به اشتراک بگذارید: جمله‌ای معروف هست:” در از دست دادن است که دریافتی حاصل می‌شود.” من واقعا عاشق این جمله هستم و قابل اجرا نیز هست.کسانی که نظرات و دانسته‌های خود را به اشتراک می‌گذارند، همان‌هایی هستند که به نظر می‌رسد سریعتر از کسانی که فقط اطلاعات ذخیره می‌کنند، پیشرفت دارند. وقتی چیزی یاد‌ می‌گیرید که مهارت‌هایتان را بهبود می‌بخشد، آن دانسته را به دیگری هم انتقال دهید. از آنچه بعدش خواهد آمد، شگفت زده خواهید شد.

founders.jpg

4-یکجا ننشینید: تمرکزتان را از دست ندهید. این فقط مسئله زمان است. به یاد داشته باشید که شما نمی‌توانید یادگیری، تمرین و رشد را متوقف کنید. مطمئن شوید ذهن خود را با آب و خوراک خوبی نگه‌ می‌دارید.

۵-مواظب صدای همهمه گریملین باشید: به احتمال زیاد همیشه وجود خواهد داشت (موجود کوچولوی سبز رنگ بدجنس). صدایی که در سَرِ ماست و دلالت بر ناامنی ما دارد. هیچ راهی برای خاموش کردنش نیست. پس به فکر پایین آوردن ولومش باشید!، اگر این ولوم روی ۱۰ هست، آن را روی ۵ تنظیم کنید. در طول زمان آن را بشناسید و صدایش را خفه کنید.

۶-تعادل طبیعی: زندگی یک انیماتور لزوما نباید مثل فیلم‌های انیمیشن باشد!، کسی موفق است که شور و شوق برای زندگی به همان اندازه یا بیشتر هم داشته باشد، سپس انیمیشن کار کند. مطمئن باشید که باعث رشد شما خواهد شد.


نوشته: میر توحید رضوی
منبع: پویانما
 

sara.mp

Member
گفت‌وگو با تيم برتون(Tim Burton)، کارگردان انيميشن «فرانکن‌ويني» (Frankenweenie)

گفت‌وگو با تيم برتون(Tim Burton)، کارگردان انيميشن «فرانکن‌ويني» (Frankenweenie)
اداي دين به فرانکشتين

2.jpg



فرانکن‌ويني يک انيميشن سه‌بعدي است که به صورت استاپ‌موشن ساخته شده. اين فيلم ترسناک و کمدي که به شکل سياه‌وسفيد اکران مي‌شود، توسط تيم برتن کارگرداني و در واقع از روي فيلم کوتاهي به همين نام که در سال 1984 ساخته شده، تهيه شده است. اين فيلم همان‌طور که در نسخه سال 1984 هم گفته شده، در واقع تقليد و تجليلي است از فيلم فرانکشتين (1931) که براساس داستاني از مري شلي به همين نام ساخته شده بود. اين اولين فيلم بلند سياه‌وسفيد و همچنين اولين فيلم انيميشن به شيوه استاپ‌موشن است که به صورت سه‌بعدي و با فناوري آي‌مکس اکران مي‌شود.
در نيو هالند، ويکتور جوان که سگ دوست‌داشتني‌اش به نام اسپارکي را از دست داده، قدرتي پيدا مي‌کند که مي‌تواند زندگي را به سگ عزيزش برگرداند. با اين‌که ويکتور سعي مي‌کند اين مخلوق جديد را از ديگران پنهان کند، اما اسپارکي غيرعامدانه و نادانسته بيرون مي‌رود و باعث خرابي و ويراني در شهر مي‌شود.
گفتگوی زیر با کارگردان این کار انجام شده است.


لطفاً کمي در مورد صداپيشه‌هاي فيلم صحبت کنيد.

در اين فيلم با تعدادي از بازيگراني کار کرده‌ام که قبلاً هم تجربه همکاري با يکديگر را داشته‌ايم. کاترين اوهارا، وينونا رايدر، مارتين لاندو، مارتين شورت و کانچاتا فرر در اين پروژه به من ملحق شدند و همچنين مي‌دانيد که از صداي کريستوفر لي هم استفاده کرديم. چارلي تانان در نقش ويکتور، يک پسربچه دانشمند است که سگ شکاري‌اش اسپارکي را به زندگي برمي‌گرداند. فرانک واکر در نقش اسپارکي، حيوان خانگي ويکتور است. او بهترين دوست ويکتور محسوب مي‌شود و زندگي دوباره‌اي توسط او پيدا مي‌کند. وينونا رايدر در نقش السا ون‌هلسينگ يک دختر مهربان، همسايه و هم‌کلاس ويکتور است و برخلاف بقيه کودکان، از قدرت ويکتور براي سگ پشمالوي خانگي‌اش به نام پرسيفون استفاده نمي‌کند. کاترين اوهارا دو نقش دارد؛ يکي سوزان مادر ويکتور و دختري مرموز و خارق‌العاده که دختري غيرعادي از هم‌کلاسي‌هاي ويکتور است و رابطه مخفي عاشقانه‌اي با ادگار دارد. او از قدرت ويکتور براي گربه خانگي‌اش استفاده مي‌کند. مارتين لاندو در نقش آقاي زيکراسکي که يک آدم جديد و غيرعادي است و در عين حال يک معلم علوم عاقل هم هست که با لهجه اروپاي شرقي صحبت مي‌کند. او به ويکتور کمک مي‌کند تا زندگي را به سگ مرده‌اش برگرداند و به علاوه نقش مربي ويکتور را هم بازي مي‌کند و تعدادي شخصيت ديگر...


15.jpg


آيا اين همان فيلم بلندي است که مي‌توان از آن به عنوان انتقام زيباي برتن از ديزني ياد کرد؟ به هر حال شما در دوراني با ديزني و استفاده از منابع آن‌ها دچار مشکل شديد و آن‌هم بعد از اين بود که فيلم کوتاه زنده فرانکن‌ويني را ساختيد.

درست نمي‌توان گفت که آيا انتقام در اين‌جا واژه خوبي است يا خير. اين پروژه همواره براي من مطرح بوده و به عنوان يک موضوع مشترک به آن فکر مي‌کردم. فرصتي دست داد که بتوانم داستان آن را به صورت سياه‌وسفيد و استاپ‌موشن بسط و توسعه بدهم و براي اين کار تعدادي بچه، تعدادي هيولا و چندين شخصيت جديد را وارد کار کردم. با وجود اين‌که با برخي چيزها از سال‌هاي خيلي دور دوباره ديدار کردم و مجدداً با آن‌ها برخورد کردم، اما همه آن‌ها براي من بسيار پرمعني و خاص شدند.

در خصوص اين پروژه جديد که در آن داستان فرانکن‌ويني بسط داده شده، بگوييد که چه چيزهايي از دل ايده اوليه بيرون آمدند و چه چيزهايي به‌تازگي وارد کار شدند؟

همواره شخصيت‌هايي را در سر داشتم که داستان را بر مبناي آن‌ها مرتب‌سازي مي‌کردم. گاهي اوقات هست که روي يک شخصيت کار مي‌کنيد، اما نمي‌دانيد که بايد چه چيزي را با آن متناسب کنيد. در خصوص اين کار هم همواره شخصيت‌هاي فرعي حضور داشتند که در کنار داستان به آن‌ها فکر مي‌کردم و دوست داشتم از آن‌ها هم بازي بگيرم. به‌جز مسائلي که مربوط به کودک و سگ او مي‌شوند، برخي مسائل هم به بچه‌ها و معلم‌ها برمي‌گردد. من با فيلم‌هاي ترسناک جهاني رشد کرده‌ام و عاشق فرانکشتين، دراکولا و ملاقات با مرد گرگ‌نما بوده و هستم و دوست داشتم که آن‌ها را با هم يک جا جمع کنم و تلفيقي از مجموع آن‌ها داشته باشم. خيلي چيزها بود که به خاطر عشقم به آن‌ها پرداختم.

آيا از اين‌که موفق نشويد که با وجود اين‌ها چيزي به داستان اصلي فرانکن‌ويني اضافه کنيد، نگران نبوديد؟
با توجه به اين‌که قلب اصلي داستان مثل همان قبلي‌ست، پس نمي‌توان گفت خيلي هم به داستان چيزي اضافه شده که بي‌خود آن را کش‌دار کند. فقط برخي از شخصيت‌ها هستند که به کار اضافه شده و حضور آن‌ها توانسته کار را جانانه‌تر و بهتر کند. به نظر نمي‌رسد که با چيز متفاوتي روبه‌رو شويد. يعني من احساس نکردم که يک کار کوتاه دارم که بايد آن را بِکِشم تا زمان را پرکنم. فيلم به واکاوي سياست‌هاي بچگانه و رابطه‌اي که آن‌ها با معلم‌هاي عجيب و غريب و مرموزشان دارند مي‌پردازند. هيچ زماني احساس نکردم که دارم موضوعي را بي‌خودي با آب‌وتاب تعريف مي‌کنم يا دارم بي‌جهت موضوعي را کش مي‌دهم. همه‌چيز کاملاً طبيعي پيش مي‌رفت. اگر غير از اين بود، اصلاً کار نمي‌کردم.
3.jpg


رابطه بين سگ و پسر در خيلي از فيلم‌هاي ديگر شما هم ديده مي‌شود. در اين کار هم دوباره تکرار شده. چرا؟
فکر مي‌کنم وقتي جوان بوده‌ايد اولين رابطه کامل و بي‌نقص شما با چنين موجودي بوده، يعني شما بايد خيلي خوشبخت باشيد که يکي از اين حيوانات خانگي داشته باشيد تا به آن عشق بورزيد. چرا که رابطه با آن‌ها مستقيم به قلب شما متصل مي‌شود. من هم خوشبختانه قبلاً يکي از همين حيوانات خانگي مصنوعي را داشتم که واقعاً يک رابطه خوب و عميق با هم داشتيم. تمام عناصر فرانکشتيني به اين خاطر است که آرزو مي‌کنم کاش مي‌شد چنين راهي را تکميل کرد. من هميشه در خصوص فيلم‌هايي با موضوع فرانکشتين احساس مي‌کردم که کاملاً مي‌توانند احساس آدم را با خود درگير کنند. يعني خيلي فيلم‌هاي احساسات‌برانگيزي هستند، چون يک ارتباط نسبتاً طبيعي بين دو چيز را روايت مي‌کنند.

چرا فيلم را سياه‌وسفيد ساختيد؟
يکي از شروط من براي کار اين بود که اجازه بدهند به صورت سياه‌وسفيد فيلم را بسازم. سياه‌وسفيد کارکردن لذت خاص خودش را دارد، چون باعث مي‌شود احساسات شما بيش‌تر برانگيخته شوند. خاصيت عجيبي در کارهاي سياه‌وسفيد هست که تاثير خاصي روي احساسات بيننده مي‌گذارد.

و در مورد ساخت فرانکن‌ويني به شيوه سه‌بعدي؟
به نظرم خيلي جالب بود که يک کار سياه‌وسفيد به شيوه سه‌بعدي ساخته و ديده شود. خيلي علاقمند بودم که دست به چنين کاري بزنم. دوست داشتم تا به اين وسيله کار را بديهي‌تر و واضح‌تر نشان بدهم و سايه‌ها را تاريک‌تر نگه دارم. زماني هم که کار را ديدم از نتيجه لذت بردم، چون همه‌چيز به گونه‌اي متفاوت ديده مي‌شود. به نظرم ايده کار به صورت استاپ‌موشن، سياه‌وسفيد و سه‌بعدي يعني تلفيق اين سه عنصر جذاب با هم بسيار هيجان‌انگيز بود.

استاپ‌موشن يعني همان شيوه‌اي از ساخت انيميشن که قابل لمس است. درست است؟
بله و به همين خاطر عاشق کار به شيوه استاپ‌موشن هستم. اين چيزها هميشه براي اين‌که به منصه ظهور برسند وقت‌گير هستند، اما در نهايت يک رسانه تصفيه‌شده و منبسط‌کننده هستند. با وجود اين‌که امروزه کمي از فرم هنري خود را از دست داده، اما هنوز هم به نسبت گذشته خيلي خوب مي‌توان با آن کار کرد و ارتباط گرفت. طي کار با چيزهاي خيلي قشنگي برخورد مي‌کنيم، چون مي‌توان کليت کار را لمس کرد، عروسک‌ها را احساس کرد، آن‌ها را حرکت داد و از قدرت جادويي نهفته در آن‌ها لذت برد. چيزهاي خارق‌العاده‌اي رخ مي‌دهد. در چنين لحظاتي آرزو مي‌کنيد که اي‌کاش همه مي‌توانستند چنين تجربه‌اي را از سر بگذرانند، چون واقعاً صحبت‌کردن در مورد اين موضوع مشکل است. اگر موفق شديد که چنين چيزهايي را احساس کنيد، به بغرنجي، پيچيدگي و ريزه‌کاري‌هاي کار واقف مي‌شويد و جنبه زيبايي‌شناسانه فرم هنري بر شما آشکار مي‌شود. کارکردن به شيوه استاپ‌موشن واقعاً کار پيچيده و بغرنجي است. ما يک گروه کوچک داشتيم و تمام تلاش‌مان اين بود که موفق شويم شيوه استاپ‌موشن واقعي را پياده کنيم. زماني که عروس مرده را کار مي‌کردم، عروسک‌ها آن‌قدر خوب به نظر مي‌رسيدند که انگار در حال تماشاي يک انيميشن کامپيوتري هستيد. ما يک بازگشت به گذشته داشتيم و با کمي تغييرات در شيوه، همان کار را دنبال کرديم و اين همان چيزي است که دوست دارم؛ استفاده از تکنولوژي به شرطي که هنوز بتواند شباهت‌ها را حفظ کند. مثل پاي‌بندبودن به اصول اوليه سينما. برخي تکنيک‌هاي هميشگي که اصل و اساس کار هستند، مانند حرکت عروسک‌ها در 24 فريم در هر ثانيه. استفاده از تکنولوژي فقط براي اين است که ساده‌تر و بي‌آلايش‌تر کار کنيد. هر چقدر کارها را با توجه به فناوري روز انجام دهيد، به سادگي کار نزديک‌تر مي‌شويد.

فيلم شما به نوعي آموزش سينماي کلاسيک به بچه‌هاست. بله؟
ما سعي کرديم که تعدادي مراجع در فيلم‌مان قرار دهيم که اگر کسي چيزي از داستان فرانکشتين و فيلم او هم نمي‌دانست، متوجه آن شود. البته اين هدف اصلي نبود و به نظرمان لازم نبود که اميدوار باشيم چنين چيزي حتماً در فيلم‌مان ديده شود. برخي چيزهاي شخصي در فيلم هست که هميشه براي من معني خاص خودشان را داشته‌اند، اما نمي‌توان گفت که فيلم صرفاً براي نشان دادن چنين چيزهايي ساخته شده و لزومي براي پرداخت به آن‌ها ديده شده.


16.jpg


چرا چيزهاي قديمي برايتان الهام‌بخش‌ترند؟
من فکر مي‌کنم خيلي چيزها مي‌توانند منابع الهام ما باشند، اما آدم هميشه از چيزهايي که در آغاز زندگي‌اش با آن‌ها سروکار داشته بيش‌تر ارتباط برقرار مي‌کند، چون يک جور آرزومندانه‌اي دوست داريد که آن‌ها را داشته باشيد. فکر نمي‌کنم که ياد آن‌ها هيچ‌وقت ما را ترک کند. زماني که يک چيز را براي اولين‌بار تجربه مي‌کنيد خيلي مشتاقانه از آن ياد مي‌کنيد و بعدها با شدت و قوت زيادي آن را به ياد مي‌آوريد، چون آن‌ها اثر خيلي قوي‌اي روي شما داشته‌اند و همواره با شما مي‌مانند، پس دائماً با يادآوري آن‌ها هيجان‌زده مي‌شويد. به همين خاطر من هم سراغ کاري رفتم که قبلاً خيلي مشتاقانه روي آن وقت گذاشته بودم و دوست داشتم منبع الهام من براي کار جديدم باشد.

هيچ‌وقت شده که ترجيح بدهيد روي فيلم‌هاي اولين خود کار کنيد؟ آيا کارهاي اوليه‌تان را ترجيح مي‌دهيد؟
جواب‌دادن به اين سوال خيلي سخت است، چون عيب‌جويي از کاري که مدت‌ها از شما وقت گرفته، کار سختي است. من کارهايي مثل ادوارد دست‌قيچي را هم‌چنان دوست دارم. شايد شما بخواهيد بين هر چيزي يک ربطي پيدا کنيد، اما اجازه بدهيد مسائل به صورت شخصي باقي بمانند.

بعد از اين کار مي‌خواهيد يک مدت به خودتان استراحت بدهيد؟
واقعاً حس مي‌کنم زماني را براي اختصاص‌دادن به خودم نياز دارم. مي‌خواهم کمي استراحت کنم. مدت زماني لازم دارم تا از ديدن کار و پروراندن فرزندي که بزرگ کرده‌ام، لذت ببرم.


منبع: (Comic Con (Sep. 2012))
ترجمه : سایت ایرانیان انیمیشن

عکس های بیشتر از پشت صحنه

 
آخرین ویرایش:

banoo4921

New Member
دوستان کسی از مصاحبه های شرکت پیکسار چیزی داره زبان اصلی باشه خیالی نیست


جون من حداقل یه لینک بزارین


قربان شما
 

Mosoly

Member
012429.jpg

برزو رفيع پور دكتراي انيميشن دارد و مكتبي هم به نام او در ساخت كارتون به ثبت رسيده او در ديزني و پيكسار كار كرده و حالا در ايران است


سر همين فيلم نبرد اسكندر هم با جورج لوكاس خيلي تماس گرفتم
كاوه مظاهري
يك ايراني كه در والت ديزني كار مي كرده، الان توي استوديوي صباي صدا و سيما، دارد روي يك پروژه به اسم نبرد اسكندر كار مي كند. وقتي اين را شنيديم، دهان مان يك وجب و نيم باز ماند. يك ايراني در والت ديزني؟ مگر مي شود؟ يعني يك ايراني در والت ديزني كه خيلي از كارتون هاي محبوب مان را توليد كرده، كار مي كند؟ بعد از خارج شدن از شوك(!) اولين كارمان پيدا كردن اين آدم بود. آدمي كه تنها اسمش را مي دانستيم برزو رفيع پور و ديگر هيچ. نمي دانستيم در والت ديزني چي كار مي كرده؟ كارگردان بوده و يا نقاش و طراح؟ شايد هم اصلا قضيه خيلي شوخي تر از اين حرف ها بوده. خلاصه با اين همه سوال در ذهن و كلي دردسر، بالاخره برزو رفيع پور را پيدايش كرديم و با او در استوديو صبا قرار گذاشتيم.

نيم ساعتي جلوي در استوديوي صبا علاف مان كردند. نگهبان جلوي در هم انگار فكر مي كرد رييس جمهور يا وزير مملكت است و زورش مي آمد جواب آدم را بدهد. خلاصه رفتيم تو و از دو سه تا حياط تو در تو گذشتيم و رسيديم به انتهاي محوطه. از دور ديديم كه يك آقاي قد بلند جوان با شلوار سفيد پاچه كوتاه و كت تيره، دارد تند تند به طرف مان قدم برمي دارد. با وجود اين كه كت پوشيده بود، اصلا شق و رق راه نمي رفت. آقايي كه ما را همراهي مي كرد، ما را به آقاي شلوار سفيد معرفي كرد و آقاي شلوار سفيد را به ما: ايشان دكتر رفيع پور هستند.
شاكي بود كه چرا جلوي در، ما را اين قدر معطل كرده اند، با دست به دستشويي هاي كنار حياط اشاره كرد و گفت: آخر اين ها دارند زير آن جا موشك مي سازند!
كم كم با آقاي دكتر بيشتر آشنا شديم. فهميديم پسر همان رفيع پور، جامعه شناس معروف است و از همان بچگي در امريكا بزرگ شده و در مدرسه استعدادش كشف شده. و بالاخره اين كه در سال 1988 به عنوان هنرمند برتر ايالت انتخاب شده است.
من توي مدرسه خيلي نقاشي مي كشيدم. يك روز يك پسر به نام جيمز، سركلاس آمد و نقاشي من را ديد و به ام گفت: نقاشي ات را داري كپي مي كني! بچه ها دورم جمع شدند و شروع كردم راجر رابيت را كشيدم. آن موقع، راجر رابيت تازه گل كرده بود و داشتند فيلم هاي مختلفي ازش مي ساختند. نقاشي ام آن قدر قشنگ شده بود كه خودم مي خواستم بدزدمش! خلاصه جيمز بلند شد و رفت پيش معلم مان و نقاشي را نشان داد. معلم مان گفت: ?really او هم فكر مي كرد من كپي مي كنم. بعد فردايش يك آقايي به نام جري جانسون آمد و من را ديد و گفت كارت را به من بده من هم كارم را نشان دادم و بعد به من گفت تو بايد كلاس هاي ويژه هنري بروي؛ چون خيلي استعداد داري. بعد من به كلاس هاي موسيقي و آواز و نقاشي و داستان نويسي رفتم و در سال 1988 تامي تامپسون فرماندار ايالت ويسكانسين، من را به عنوان هنرمند برتر ايالت انتخاب كرد. بعد از اين انتخاب، او را در تمام رشته هاي مختلف هنر امتحان كردند و روي او حسابي سرمايه گذاري كردند. در همين زمان ها و دوران مدرسه، براي والت ديزني، كارتوني بر اساس داستان شرلوك هلمز ساخت كه دو سه تا شبكه هم آن را پخش كردند. بعد خواست داستاني در مايه هاي تام و جري كار كند، ولي چون تكراري بود، قبول نكردند. بالاخره او آن ها را به صورت كميك استريپ درآورد و ديزني هم چاپ شان كرد. توي دانشگاه هم اول، رياضيات كاربردي خوانده، بعد نجوم و بعد هم معماري. هر كدام را مدتي خوانده و خوشش نيامده و ولش كرده است. اما از همه اين ها جالب تر، آشنايي اش با اسپيلبرگ و جورج لوكاس بود.
اصطلاحات
Layout: دو نوع است، لي آوت براي انيميشن و لي آوت براي بك گراند. لي آوت انيميشن براي صحنه پردازي و تنظيم و تعيين مسير حركت، جهت ورود و خروج شخصيتي براي فيلم است و لي آوت بك گراند براي تعيين محل اشيا و لوازم صحنه است.
استوري بورد: دكوپاژ تصويري (داستان مصور فيلم)گگ: شوخي هاي خنده دار در فيلم آنامورنيك: يك نوع فرمت اسكوپ براي فيلم هاي 35ميلي متري زاويه ديد را دارا مي باشد.
چطوري با اسپيلبرگ آشنا شديد؟
من سينما و انيميشن را شخصي و انفرادي مي خواندم، يعني مي رفتم فهرست كتاب هاي دانشگاه هايي را كه پولش را نداشتم به آن جا بروم، مثل
Newyork University،UCLA,KANOX در مي آوردم و مي خواندم. بعد به Crash course (دوره علمي)هاي مختلفي مي رفتم، مثل ريچارد ويليامز كه به نظرم الان بهترين انيماتور دنياست. كلاس هاي استيون اسپيلبرگ هم جزو همين كلاس ها بود. من پاپيون مي زدم، كت و شلوار سياه مي پوشيدم و سركلاس مي رفتم. هر كسي من را با اين تيپ مي ديد فكر مي كرد احتمالا بازيگر يا يك آدم مهمي هستم. براي همين بدون اين كه پول بدهم، مي رفتم و سركلاس ها مي نشستم. بعد با استاد ارتباط برقرار مي كردم، خودم را معرفي مي كردم، كارهايم را نشان مي دادم و... يك استادي داشتم به اسم جولي دانكن كه من را سر فيلم پارك ژوراسيك۲ (اسپيلبرگ) برد. آن جا به صورت دانشجوي in tern شروع به كار كردم، كارگرداني ياد گرفتم، پروسه فيلم سازي را از خود استيون اسپيلبرگ ياد گرفتم.
اين كلاس ها چطوري بود؟
مثل دانشجوهاي پزشكي كه توي بيمارستان ها دوره مي بينند، يعني به صورت تجربي سركار مي روند. يعني مثلا كارگردان دارد سر صحنه فيلم، كارش را مي كند و تو هم آن جا هستي و ياد مي گيري.
سر صحنه بوديد؟
بله، هر چي مي ديديم مي نوشتيم و بعد به استادمان نشان مي داديم. سر صحنه پارك ژوراسيك۲ بود كه براي اولين بار، من به عنوان يك كار حرفه اي، يك استوري بورد كشيدم، آن ها هم از من قبولش كردند. واي ي ي ي، اين واقعا يك موفقيت بود، براي من افتخار شد.
الان يادتان است كه دقيقا استوري بورد، كجاي فيلم بود؟
يك جايي بود كه يكي از اين بچه دايناسورها با سر به طرف يك ماشين مي رود، ولي دقيقا الان يادم نيست كجاي فيلم بود.
با جورج لوكاس چطوري دوست شديد؟
بعد از پارك ژوراسيك۲ ، سر صحنه ساخت جنگ ستارگان: داستان هاي يودا (1997) رفتم كه يك بازي بر مبناي شخصيت هاي جنگ ستارگان بود. آن جا از اين شخص، چيزهاي زيادي ياد گرفتم، خيلي زياد. هنوز هم باهاش ارتباط دارم. سر همين پروژه نبرد اسكندر هم خيلي باهاش تماس گرفتم. البته بيشتر با دستيارهايش صحبت مي كنم تا اين كه مثلا يك شبي، ساعت 12 شب بتوانم پيدايش كنم. خيلي چيزها به من ياد داد و هنوز هم ياد مي دهد. شخصي كه به نظرم يكي از نابغه ترين كارگردان هاي دنياست. آن چيزي كه توي فيلم مي بينيد خيلي با خودش فرق دارد. فوق العاده مهربان است و اصلا خودش را نمي گيرد، برعكس خيلي هايي كه توي ايران خودشان را مي گيرند. به نظر من يكي از تاپ ترين كارگردان هاي امريكاست. من اصلا به خاطر جورج لوكاس به انيميشن علاقه مند شدم. بعد از آن، مدتي هم سر فيلم اويتا دانشجوي اينترن بودم. آن جا هم از شخص آلن پاركر خيلي چيزها ياد گرفتم.
يعني سر هيچ كدام به عنوان دستيار كارگردان يا مثلا طراح استوري بورد يا... نبوديد؟
نه، آن جوري كه بايد، به ام پول هم مي دادند. من براي اين كه سر صحنه بروم پول هم بايد مي دادم. (مي خندد) غير از من حداقل ده ـ دوازه نفر ديگر هم به عنوان كارآموز بودند، بعضي هايشان دانشجوي دانشگاه ها بودند، بعضي ها هم مثل من بودند.
خودتان انتخاب مي كرديد كه سر چه فيلمي برويد؟
نه، معمولا استاد انتخاب مي كرد، ولي اويتا را خودم انتخاب كردم، چون اويتا موزيكال بود و مي خواستم ببينم روند توليد فيلم موزيكال چه جوري است.
انيميشن چي؟ توي روند توليد يك انيميشن معروف هم به عنوان كارآموز بوديد؟
بله، مثل همان فيلم ها، در جريان توليد پوكوهانتس و تارزان هم بودم تا پروسه توليد انيميشن هم ياد بگيرم. ولي از وقتي كه پروفسور شدم ديگر سركاري نبودم. آن انيميشن ها هم چون آنامورفيك بود، دوست داشتم ببينم. كار آنامورفيك، يكي از سخت ترين كارهاي توي سينماست، اين كار نبرد اسكندر هم كه الان داريم مي سازيم، آنامورفيك است.
۱۶ تئوري براي انيميشن هاي ديزني درآوردم
سال 2002، من يك تحقيقات بسيار وسيعي، به نام MP Theories (تئوري هاي تصاوير متحرك) شروع كردم و سعي كردم به صورت علمي بروم و روي تئوري هاي سينماي انيميشن كار كنم اولين كاري كه كردم، اين بود كه براي اولين بار توي تاريخ نشستم و تمام فيلم هاي ديزني، از اول تا اين آخري ها را كاملا مطالعه كردم، نگاه كردم و دوباره نگاه كردم، بعد صداهايش را قطع مي كردم و بدون صدا نگاه مي كردم.

012432.jpg

وي لوور يك تصويري آمد توي ذهنم: سرستون هاي تخت جمشيد يك دفعه زنده شدند و از ستون ها پايين آمدند
كه چي بشود؟
مي خواستم ببينم ديزني و گروهش در آن زمان چه اختراعات و پيشرفت هايي كرده اند. به نظر من ديزني و دار و دسته اش اختراعات زيادي كرده اند كه خودشان هم از آن ها خبر نداشتند. ديزني اصلا سواد درست و حسابي نداشت، ديپلمش را هم نتوانسته بود بگيرد. خلاصه من 16 تئوري درآوردم مثل تئوري موزيك كه نشان مي داد موزيك بايد كجا و چه جوري در انيميشن استفاده شود، تئوري رنگ ، تئوري اكشن كه مي گفت اكشن چطوري، در چه پلاني، چه نمايي (مديوم، كلوزآپ و...) بايد استفاده شود و...
كدام فيلم ها را بيشتر ديديد؟
همه فيلم ها، از 1937 تا حالا.
خيلي مي شود كه!
فكر كنم حدود 250 تا فيلم مي شد. شده بود كه شبي سه چهار فيلم را پشت سر هم مي ديدم. در هفته خيلي فيلم نگاه مي كردم، هنوز هم خيلي نگاه مي كنم، البته بيشتر با ديد كارگرداني و علمي.
انيميشن يا فيلم سينمايي معمولي؟
فرقي ندارد، همه چي نگاه مي كنم. بعد سه تا تئوري هم خودم بيرون دادم كه به اسمم ثبت شد و من را مشهور كرد. اولي، اسمش اغراق در انيميشن بود كه كلا يك كتاب شد، دومي، اسمش تاثير معماري در انيميشن بود و سومي هم The ideal quality بود، يعني چه كار بايد بكنيم كه كيفيت يك فيلم انيميشن ايده آل شود؟ تئوري آخر باعث شد كه به قول ايراني ها يك مكتبي به اسم من در ديزني ثبت شود. اين مكتب باعث شد كه به من درجه دكترا بدهند.
از كدام دانشگاه؟
Academy motion pictures & Sciences in America. البته دكترا نيست، يك مدركي به اسم grand doctorate است، فكر كنم معني اش مي شود دكتراي گنده كه يك ذره بالاتر از دكترا است.
برزو به ايران مي آيد
شما كه ظاهرا آن جا وضع تان خوب بود، پس چرا به ايران آمديد؟
ما داشتيم روي يك پروژه به اسم
The last of empire كار مي كرديم. داستان اين بود كه چه جوري امپراتوري روم از بين رفت. داشتيم دنبال يك جايي مي گشتيم كه بتوانيم فيلم را با هزينه كمتري تمام كنيم. همان موقع بود كه يك بابايي با من تماس گرفت و گفت: برزو، ايران به تو احتياج دارد. ايران فلان، ايران... يك جوري با من صحبت كرد كه انگار من يك گناهكارم و بايد حتما بيايم ايران. (مي خندد). من گفتم : Oh, my God من حتما بايد بروم ايران و كمك كنم و اگر نيايم گناه كبيره كرده ام، براي همين بلند شدم به ايران آمدم.
آمديد ايران چي كار؟
تنها چيزي كه از من مي خواستند، اين بود كه بيايم و يك Crash course بگذارم؛ آموزش كارگرداني انيميشن. بعد هم بلند شوم بروم سركارهايم. تازه زماني بود كه من توي امريكا رشد كرده بودم و مي خواستم فيلم بسازم. اصلا وقتش نبود كه بيايم ايران. آن جا بايد جا مي افتادم، مشهور مي شدم و بعد مي آمدم ايران. خلاصه ما كلاس گذاشتيم، كارگردان هاي صدا و سيما و... هم سر كلاس آمدند. به يك سري، همان اول كار برخورد، يك سري حسودي شان شده بود، يك سري هم با ما خيلي دوست شدند و... كلاس ها كه تمام شد، من گفتم بايد بروم ديگر. البته اواخر كار، من را خيلي اذيت كردند، يك سري از آقايان فكس زدند به كمپاني ديزني كه اين جا يك شخصي آمده به نام علي برزو رفيع پور و خودش را به عنوان كارگردان ديزني معرفي كرده. بعد، از ديزني با من تماس گرفتند: تو همچين حرفي زده اي؟ ، گفتم: نه به خدا، من هيچ وقت همچين حرفي نزده ام . خيلي ناراحت شدم، خيلي ناراحت شدم. من هيچ وقت توي هيچ شركتي رسمي نبوده ام، هميشه يك فيلم ساز مستقل بوده ام و خواهم بود. يعني اگر قرار باشد براي كمپاني ديزني فيلم بسازم، فقط قرارداد مي بندم، همين طور صبا يا هرجاي ديگر. اصلا آدمي نيستم كه بتوانم رئيس داشته باشم. به هيچ وجه حاضر نيستم همچين چيزي را قبول كنم.
شما كه الان اين جاييد؛ پس چرا نرفتيد؟
آقاي حكيم زاده، مديركل امور برنامه انيميشن صدا و سيما آمد و گفت بمان و كمك كن و از اين جور حرف ها؛ خلاصه من را كردند مشاور خودشان. من شروع كردم همه پروژه ها را چك كردم، بعد ديدم اصلا نمي شود، چون وقتي كه دارم با كارگردان صحبت مي كنم، اصلا نمي فهمد من چي دارم مي گويم. ديدم آن ها توي يك دنياي ديگري هستند و من توي يك دنياي ديگر. بعد گفتم: OK، من دارم مي روم. گفتند: تو را خدا نرو، يك فيلم نامه اي، چيزي بنويس، يك فيلمي شروع كن، يك كاري بكن و... گفتم: حالا بهش فكر مي كنم و از ايران رفتم. حدود اسفند ماه پارسال بود.
عجب داستان عجيب غريبي هست؛ اول يكي گفت بياييد، شما هم آمديد، بعد اسفند از ايران رفتيد، ولي حالا اين جاييد و داريد كار مي كنيد، يعني چي؟
توي لوور پاريس كه بودم يك لحظه يك تصويري آمد توي ذهنم: اين سرستون هاي تخت جمشيد يك دفعه زنده شدند و از ستون ها پايين آمدند. بعد، از ايران با من تماس گرفتند و گفتند براي دوسالانه انيميشن ايران بيا ايران و گفتند ما بيل پليمتون را هم دعوت كرديم. حالا نگو اين پليمتون را احتمالا با آن بيل كلينتون اشتباه گرفتند و به اش ويزا ندادند. (مي خندد). وقتي دوباره برگشتم ايران، به من گفتند يك كاري را شروع كن. گفتم: باشه، من يك كاري را توي ايران شروع مي كنم. منتها بايد اول من يك كلاس آمــوزش پـــروســه توليد به نام
The disney proccss بذارم ، اصلا اين جا كسي نمي داند استوري بورد به چه دردي مي خورد. من يك سخنراني كردم و گفتم layout بايد حذف شود (لي آوت انيميشن). اوه ه ه ه، كلي آدم ترش كردند كه اين چه حرفي است كه تو مي زني؟ در حالي كه اصلا نفهميدند من چي داشتم مي گفتم. خلاصه قبول كردم كه يك كار دو ماهه توي ايران بكنم، چون بايد سپتامبر (شهريور) توي امريكا باشم. كار را كه شروع كرديم، ديدم نه؛ اصلا توي ايران با اين سيستم نمي شود دو ماهه كاري را بست.
ورق مي زد و هر صفحه را توضيح مي داد و صداي تك تك شخصيت ها را درمي آورد و جاي همه بازي مي كرد و موسيقي صحنه را هم با دهن اجرا مي كرد و همزمان، صحنه ها را هم توضيح مي داد. قشنگ مي توانستيم تصور كنيم كه آن صحنه انيميشن چطوري مي شود.
توي همان اتاق نيم وجبي وول مي خورد و بازي مي كرد، انگار نه انگار كه دكتر بود

012450.jpg
012453.jpg
012450.jpg

012462.jpg
012465.jpg
012462.jpg

012456.jpg
012474.jpg
012471.jpg

چه كاري؟
همين كار نبرد اسكندر . داستانش اين بود كه اسكندر به ايران حمله مي كند و سرستون هاي تخت جمشيد زنده مي شوند و جلويش را مي گيرند. يك چيز كميك گگ قرار بود بشود. به جاي فيلم نامه هم همين استوري بوردها را كشيدم. (استوري بوردها را به ما نشان مي دهد). كار اولش پنج دقيقه بود، بعد 5 دقيقه شد 12 دقيقه، بعد كردنش 15 دقيقه، بعد 15 دقيقه شد 25دقيقه و حالا هم كه ظاهرا قرار است بشود 80دقيقه، ولي فعلا 25دقيقه تصويب شده. اين فيلم، اولين انيميشن آنامورفيك خارج از امريكاست كه به صورت 35ميلي متري، فول انيميشن، با ميانگين 22 تا 24 فريم در ثانيه (حتي بعضي صحنه ها 48 فريم در ثانيه براي اسلوموشن) فيلم برداري شده. به هر حال، يك پروژه اي بود كه من با اميد شروع به ساختنش كردم. پيش توليدش هم همين امروز تمام شد.
از كي شروع شده؟
پنج ماه مي شود. آن نقاشي هايي كه آن بالا مي بينيد، سكانس اول داستان است؛ فيلم نامه اش را هم خودم نوشتم، كارگردانش هم خودم هستم.
سرستوني هم كه بالاي كمد گذاشته ايد، براي همين است؟
آره، بازيگر اصلي فيلم است. (مي خندد)
عكس ها هم براي همين است؟ (عكس هاي تخت جمشيد)
آره، با چند تا از دوستان امريكايي رفتيم آن جا و عكاسي كرديم.
توي نبرد اسكندر كمك هاي اصلي تان چه كساني هستند؟
آقاي حسين مرادي زاده (كارگردان انيميشن عروسكي افسانه ماردوش ) به عنوان مشاور من هستند، به نظرم اين شخص يكي از بهترين كارگردان هاي انيميشن ايران است. حميدرضا دارستاني هم دستيارم است. فرشيد غفوريان هم يك كمك خيلي بزرگ در اين پروژه است. اين پروژه را توي ايران تمام مي كنم و بعد مي روم.
اين جوري كه شما تعريف مي كنيد، ظاهرا وضعيت اين جا زياد برايتان مطلوب نيست، پس چرا مانده ايد؟
به نظر من، ايراني ها اصلا به خودشان اعتماد ندارند و گرنه يكي از بهترين استعدادها ايراني ها هستند. مهم ترين دليلي كه باعث شد من الان اين جا باشم و پروژه را انجام دهم، اين بود كه دوست داشتم اين نيروها را پيدا كنم، استعدادها را پيدا كنم و بعد به رابرت ايگر كه الان كله گنده ديزني
(Big Boy) است، بگويم: من مي توانم توي ايران برايت پروژه انجام دهم. چرا بايد همه اين ها را توي ديزني جمع كنيم؟ ما با قيمت زير يك ميليون دلار مي توانيم بهترين فيلم انيميشن دنيا را در ايران بسازيم. خب، آن ها هم خيلي به من علاقه دارند و اگر اين كار را بكنم؛ خيلي حمايتم مي كنند.
حتما بايد فيلم بلند باشد يا اگر يك فيلم 10دقيقه اي هم شد، عيبي ندارد؟
اصلا عيبي ندارد. متاسفانه الان انيماتور اين جا كم داريم. الان فقط از هر كسي كه مي آيد، تست مي گيرم. سن اش اصلا برايم اهميت ندارد، پيشينه اش اصلا برايم مهم نيست، من فقط مي خواهم آن چيزي را كه اين جا انجام مي دهد، ببينم و اگر استعدادش را داشت، آماده اش كنم؛ چون ظاهرا اين جا هيچ كس انيميشن را اصولي بلد نيست.
آدم بااستعداد كه تا دل تان بخواهد هست، نمونه اش هم همين جشنواره انيميشن اسفند ماه بود.
بله، ولي متاسفانه فيلم ها را نديدم، چون بايد آن موقع از ايران مي رفتم؛ ضمن اين كه اين فيلم سينمايي است، انيميشن ديزني است، كسي اطلاعاتش را ندارد كه بخواهد بسازد، كسي نيست واقعا كمكم كند، همه دارند برايم جفت پا مي اندازند، پشتش هم يك لگد مي زنند كه قشنگ بخورم زمين. من كساني را مي خواهم كه با علاقه كار كنند، براي قلب شان. ادعا نداشته باشند. كسي كه مي رود ديزني، براي پول نمي رود. من آدمي را مي خواهم كه عاشق انيميشن باشد و با عشقش بيايد اين جا كار كند.

نماي نزديك

012435.jpg

موقع حرف زدن، آن قدر دستانش را تكان مي داد و سه بعدي حرف مي زد كه احتمالا اگر دستانش را مي بستي، ديگر نمي توانست حرف بزند. همه چيز را با خنده تعريف مي كرد و از هر 10كلمه اي كه مي گفت، يكي دو تايش حتما انگليسي بود. با اين حال، خيلي قشنگ فارسي صحبت مي كرد. مي گفت كلاس زبان فارسي زياد رفته، الان هم صبح ها در كلاس هاي زبان فارسي دانشگاه شهيد بهشتي شركت مي كند. خودماني و راحت بود و هر كسي را تو خطاب مي كرد. وقتي حرف مي زد به آدم انرژي مي داد، با حرارت و علاقه صحبت مي كرد، مي گفت كه دستيارم به ام مي گويد: خودت را بعضي وقت ها بگير. نمي دانست چرا بايد خودش را بگيرد، مي گفت چرا اين جا اين جوري است؟
مي گفت دلم مي خواهد الان با شلوارك بنشينم و راحت كارم را بكنم؛ ولي نمي شود اين جا اين كار را كرد. وسايل دفتر كارش را طوري چيده بود كه بيشتر شبيه كافي شاپ بود تا يك دفتر توليد فيلم. گفتيم: اين جا اصلا روتين نيست گفت: هيچ چيز من روتين نيست.
يك ذره از استوري بوردهاي نبرد اسكندر را نشان مان مي دهيد؟ با علاقه از پيشنهادمان استقبال كرد و از توي كمد، استوري بوردها را بيرون آورد. يك قسمتي را باز كرد كه گاو هاي سر ستون تخت جمشيد، دارند از دست يك نهنگ فرار مي كنند. ورق مي زد و هر صفحه را توضيح مي داد و صداي تك تك شخصيت ها را درمي آورد و جاي همه بازي مي كرد و موسيقي صحنه را هم با دهن اجرا مي كرد و همزمان، صحنه ها را هم توضيح مي داد. قشنگ مي توانستيم تصور كنيم كه آن صحنه انيميشن چطوري مي شود. توي همان اتاق نيم وجبي وول مي خورد و بازي مي كرد، انگار نه انگار كه دكتر بود. يعني اصلا كارهايش شبيه كارهايي نبود كه از يك دكتر به صورت عام انتظار داشتيم. گفت موسيقي فيلم را خودش ساخته. مي شود يك تكه اش را بزني؟ حتما و موسيقي ابتدا و انتهاي فيلم را زد. يك موسيقي آرام و باشكوه؛ شكوهي هم اندازه موسيقي ارباب حلقه ها . گفت اين براي شروع و پايان فيلم است كه اسكندر مي ميرد و آن ماجراي معروف كه مي گويد دستش را بيرون از تابوت بگذارند. يك موسيقي ديگر با آواز هم هست ، اگر مي شود آن را هم بزن ، باشد، ولي بايد با گيتار اجرا كنم و اجرا كرد. شبيه آهنگ هاي فيل كالينز توي تارزان بود. صداي رفيع پور هم واقعا خوب بود، تصور كردم كه اين موسيقي اگر روي فيلم بيايد چه عالي مي شود.
گفت: بياييد شخصيت ها را نشان تان بدهم شخصيت ها همان شخصيت هايي بودند كه از كمپاني والت ديزني توقع داشتيم، همان مشخصات و همان فيگورها. طراحي دريا، جنگل ايران، قصر و... هم همان غناي رنگ كارتون هاي والت ديزني را داشت. يك لحظه فكر كرديم نكند اشتباه شده. اين نقاشي ها واقعا براي كارتوني است كه قرار است توي ايران ساخته شود؟
بايد باور مي كرديم. برزو رفيع پور كارگردان و انيماتور توانمندي است و حالا جدي جدي دارد توي ايران، يك انيميشن بلند مي سازد. انيميشني در حد تارزان ، رابين هود و پوكوهانتس . بايد باور كنيم كه همه انيماتورهاي اين كار هم ايراني هستند، بچه هاي با استعدادي كه حالا تحت سرپرستي يك آدم كار بلد، دارند استعداد خودشان را بروز مي دهند.


آثار

ـ ساخت يك سريال كارتوني بر مبناي داستان هاي شرلوك هلمز، با اين تفاوت كه شرلوك هلمز يك سگ و دكتر واتسن يك گربه بود و تغييراتي در كليت داستان به وجود آمده بود كه بتواند قسمت هاي مختلف سريال را به هم متصل كند. اين انيميشن از تلويزيون خودمان هم پخش شد.
ـ نوشتن 21 فيلم نامه تا سال 2003، سال 2003 او به عضويت انجمن فيلم نامه نويسان امريكا درآمد.
ـ ساخت فيلم هايThe travel to hell و The Devils Bollvant از روي فيلم نامه هايش توسط دو كارگردان ديگر و ساخت فيلم The Chese of Life توسط خودش كه اكران نشد.
ـ ساخت فيلم انيميشن نبرد اسكندر كه هم اكنون در حال توليد آن است.
ـ نوشتن چندين كتاب كه در مصاحبه به آن ها اشاره شده است.
ـ ثبت چندين تئوري درباره انيميشن كه در مصاحبه به آن ها اشاره شده.
ـ چاپ يك كميك استريپ با شخصيت هايي شبيه تام و جري توسط كمپاني ديزني
ـ ترجمه كتاب The Animator’s Survival KIT، نوشته ريچارد ويليامز (كارگردان چه كسي براي راجر رابيت پاپوش دوخت؟ ) به سفارش صدا و سيماي ايران.
ـ عضو انجمن كارگردان هاي امريكا

تفاوت هاي ساخت انيميشين در ديزني و ايران
اين جا يونجه را به سگ مي دهيم استخوان را به خر!

012438.jpg

اين چند وقت حتما با روند ساخت يك انيميشن توي ايران آشنا شده ايد، حالا فكر مي كنيد چه فرقي با والت ديزني دارد؟
اصلا روندي در ايران وجود ندارد، من روند والت ديزني را آوردم ايران.
بالاخره يك چيزي اين جا هست ديگر منظور ما همان است.
درست نيست، اصلا اشتباه است. يك چيز مهمي كه در انيميشن لازم است، نظم است؛ ولي اين جا اصلا نظمي وجود ندارد. هركي هركي است. همين جوري هرچي شد، روي كاغذ بكشند. من ديدم كه اين جا طرف فيلم را مي سازد و بعد استوري بورد مي كشد، طراحي كاراكتر با توليد شروع مي شود؛ پيش توليد اين جا تعريف نشده است، اصلا سيستم اشتباه است. مي دانم الان هم خيلي ها از حرفم ناراحت مي شوند، ولي بايد قبول كرد كه سيستم شان اشتباه است.
با اين وضعيت از كدام انيميشن ساز ايراني خوشتان مي آيد؟
يك انيميشن سازي بود كه من خيلي از كارش خوشم مي آيد، انيميشن جغلي را ساخته بود، فيلمش سياه بود. يك نفر ديگر توي اصفهان است به اسم آقاي مددپور كه اين جا زنگ مي زند و من هم كمكش مي كنم. انيميشن ماردوش هم كه براي همين آقاي مرادي زاده است، يك انيميشن عروسكي در سطح جهاني است.
فكر مي كنيد علت اين كه انيميشن توي امريكا اين قدر موفق است، خوب استقبال مي شود و خوب هم فروش مي كند و درست برعكسش توي ايران موفــقيت چنـــداني ندارد (به خصوص توي اكران)، چه چيزي هست؟
به نظرم يكي از مهم ترين دلايلش اين است كه اين جا يونجه را به سگ مي دهند و استخوان را به خر . آن جا خيلي بيشتر به انيميشن فكر مي كنند، كارها سيستماتيك است. متاسفانه يكي از مشخصه هاي جهان سوم، اين است كه كارها اصلا سيستماتيك نيست، فكر نكرده حرف مي زنند و... من الان يك تحقيقاتي كردم با عنوان مشكلات انيميشن در ايران و راه حل آن . الان ديگر آخرهايش است، با خيلي ها مصاحبه كردم مثل نصرت الله كريمي، اسفنديار احمدي و... كه البته به سفارش ايران نيست.

عكس ها: جواد منتظري
مصاحبه از هفته نامه فرهنگي - اجتماعي -جوانان‎/شماره سي - شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴ - - Aug 6, 2005
hamshahri.org


شما از این مصاحبه ( هر چند ناقص ) چه نتیجه ای میگیرید ؟
به واقع درود بر او !

خیلی ممنون.....خیلی عالی بود.ای کاش عکس هایی هم از مصاحبه و استوری بردها میذاشتید...
 
سلام به دوستان واستادان گل.من خیلی علاقه به انیمیشن سازی دارم لطفا راهنماییم کنید از کجا و با چه برنامه ای شروع کنم؟:paint:
مرسی ازتون
 
درود
عموی بنده کارگردان انمیشن قلمرو طلوع خورشید جایگاه دوم جشواره عمار سال 93 رو به خودشون اختصاص دادن منتهی مراتب به دلیل عدم استقبال و کم بودن جایزه و کم اعتبار بودن ارزش اون امسال شرکت نکرد.همینطور تدوین گر انیمیشن رستم سهراب هم هستن منتهی مراتب پس از فروش این انیمیشن به کشور آلمان بر سر مسائلی با برادران دالوند به مشکل خوردند و با تعدادی از همکاراشون تو اون گروه از این تیم جدا شدند و یه گروه مستقل زدند.کلا تو ایران به انیمیشن زیاد توجه نمیکنن.
 

mhsnmirzaee

New Member
گفت و گو با« ادي مورفي » دوبلري كه به جاي « آقا الاغه » حرف مي زند

ترجمه احمد كعبي فلاحيه

اشاره :

همان طور كه مي دانيد كارتون « شرك » برنده اولين جشنواره اسكار انيميشن سال 2002 شد . يكي از هنرپيشگان اين فيلم ، دافني يعني همان آقا الاغه بود كه شهرتش از شهرت خود شه رك هم فراتر رفت ! او دوبلر اين الاغ ساده و مهربان بازيگر معروف فيلم هاي كمدي هاليوود ، ادي مورفي است . وي كه علاوه بر بازيگري ، بعضي اوقات كارهاي دوبلاژ را نيز بر عهده مي گيرد . در گفت و گوي كوتاهي شركت داشته است كه خلاصه اي از آن را در اين جا مي آوريم :



□ الاغي كه شما دوبلر آن بوديد از تحسين شدگان كارتون شرك در جشنواره بود ، در اين خصوص شما چه احساسي داريد ؟
■ طبعاً بايد خوشحال باشم ... به هر حال اين تحسين صرفاً شامل آقا الاغه نمي شود ! فكر مي كنم من هم در آن شريك هستم ! !

□ اغلب داوران از تن صداي شما و طبعاً آقا الاغه راضي بودند فكر مي كنيد اين اتفاق نظر ، تصادفي است .
■ نه ... فكر نمي كنم ، چون هيچ كس بهتر از من نمي توانست جاي آن الاغ صحبت كند ! ! ! !

□ نظر خودتان راجع به « دافني » چيست ؟ همان الاغه را عرض مي كنم !
■ آها ... دافني يك الاغ ساده و مهربان است ... البته سادگي اش بيشتر از مهرباني اش قابل احساس است ولي خب ... بعضي اوقات هم زيادي ساده مي شود .

□ زيادي ساده مي شود يعني چه ؟
■ يعني چيزي در حد حماقت ... البته قصد ندارم زياد از او انتقاد كنم .
□ چرا ؟
■ شايد به اين خاطر است كه دلم براي او مي سوزد .

□ فيلم كارتوني شرك همان طور كه اخيراً اعلام شد اسكار 2002 را از آن خود كرد ، احساس شما چيست ؟
■ خب ... من جزيي از اين مجموعه بودم طبعاً اين افتخار شامل من هم خواهد بود .

□ اين فيلم سواي هيأت داوران ، سخت مورد توجه مردم قرار گرفته است ، فكر مي كنيد چه عواملي در اين موفقيت دخالت داشتند ، بيشتر نظر شخصي خودتان مورد توجه ماست !
■ احتمالاً به خاطر بافت غير متعارف آن ، شرك با يك بافت كليشه اي تفاوت زيادي داشت.
□ از نظر سناريو ؟
■ بله ... بله ، شرك مثل كارتون هاي ديگر خاتمه نيافت . شرك به طور متفاوتي تمام شد . يعني پاياني غير متعارف داشت .

□ شايد به خاطر آن شاهزاده خانم بود كه هم چو اتفاقي افتاد . فيونا را مي گويم .
■ بله ، شاهزاده فيونا ... اگر او هم چنان زيبا مي ماند شايد آبش با شرك توي يك جو نمي رفت .

□ اجازه بدهيد به آقا الاغه برگرديم .
■ بفرماييد !

□ شما چه قدر به جاي آقا الاغه تمرين كرديد ؟
■ خيلي زياد ... و شايد براي همين بود كه حاصل كار با موفقيت از آب درآمد .

□ در هنگام صداگذاري ، به جاي ايشان چه احساسي داشتيد !
■ در هنگام صدا گذاري ، ارتباط عاطفي زيادي با آن الاغ مهربان پيدا كرده بودم .
□ اين ارتباط تا چه حد بود ؟
■ او وه ه ... اين ارتباط به حدي بود كه گاهي حس مي كردم واقعاً الاغ هستم ! !

□ آه ... خيلي جالب است ! ! من ميل داشتم بدانم برنامه هاي آينده شما چيست ؟
■ ظاهراً قرار است « شرك 2 » هم به روي پرده بيايد .

□ در آنجا هم دافني (آقا الاغه) حضور دارد ؟
■ البته ... شرك بدون دافني اصلاً معنا ندارد . مگر آن كه سناريو تغيير كند .
□ سناريوي شرك 2 تدوين شده است ؟
■ در جزئيات آن نيستم ... ظاهراً بحث هايي در اين خصوص شده است .

□ در آن جا هم شما به جاي دافني ، حرف خواهيد زد ؟
■چه عرض

متاسفانه این مصاحبه هم همانند قبلی ناقص هست ( سمپل ) اگر مصاحبه های کامل دیگه ای پیدا کردم حتما اینجا قرار میدم .

از : pilban.com
چقدر جالب بود این مصاحبه
ممنون از پیامتون
واقعا این ادی مورفی اعجوبه است
 

mhsnmirzaee

New Member
سلام به دوستان واستادان گل.من خیلی علاقه به انیمیشن سازی دارم لطفا راهنماییم کنید از کجا و با چه برنامه ای شروع کنم؟:paint:
مرسی ازتون
بنظزم حتما از تری دی مکس شروع کنید
البته اگر علاقه مند به انیمیشن دوبعدی
یا موشن گرافیک هستید افتر افکت رو امتحان کنید
 

جدیدترین ارسال ها

بالا