یک روز پر هیاهو!!! با مجید آنلاینی ها عزیز .....
سلام من این پست رو میزنم ، بر میگردم ویرایشش میکنم .....
بایدسفر نامه پرشور نشاطمون رو کامل کنم ....

***********************************************
سلام دوباره ... اول از همه به محمد عزیزم میگم چشم ( دفعه دیگه زنبیل میذارم
)
خب بریم سروقت سفرنامه علمی پژوهشی وتحقیقاتی؟ نه همون سفرنامه یک روز با مجید آنلانی های عزیز بهتره
چکیده : ویژه عزیزانی که حوصله خوندن ندارن: آقا جاتون خالی بود !!! خیلی !!! واقعا خوش گذشت البته سختی هم داشت اما اینقده خوش گدشت که من به شخصه اصلا از سختی هاش یادم نیستش...
اول از همه بازم عذر خواهی میکنم از اینکه من خواب موندم و کمی ( انصافا کمی بیشتر از کمی )
دیر اومدم *
سر صبح ساعت هفت و نیم رفتیم سمت یکی از مناطق زیبای مشهد به اسم شاندیز ..... ای ای ای هوا اینقده خوب بود سر صبحی ، جاتون خالی ،سر راه یک هندونه بزرگ خریدیم که تا توسط همه دوست جون ها خورده بشه یک پرسه عظیم رو طی کرد
جاتون خالی صبحونه رو درکناریک جمع صمیمی خانوادگی خوردیم که عقیده داشتن برگ های درختان هم خوردنی هستن! عجب!
بعدش کمی آب بازی کردیم و دوست جون های عزیز کمی همدیگر رو خیس کردن و با یک مشقتی هندونه رو پرفتیم بغلمون و راه افتادیم به یک سمتی که دقیقا هم نمیدونستیم کدوم سمتی
کلی از چپ به راست از راست به چپ بالا به پایین شرق به غرب ، شمال به جنوب خلاصه همه جهت های جغرافیایی رو امتحان کردیم
و از یک بک گراند زیبا که درونش یک سگ متحرک هم بود و هر لحظه با پارس های پیاپی اعلام موجودیت میکرد ! عکس گرفتیم و از یک زمین مخصوص پینت بال و پرورش کماندو هم رد شدیم !
با پریدن از روی موانع موجود ، به یک دشت سرسبز رسیدیم در کنار یک رود آب که هواش بسیار بسیار خنک بود و اهالی اونجا از وسایل نقلیه آبی استفاده میکردن از قایق موتوری شبیه به پی کی گرفته تا .... بگذریم ،
جاتون خالی نشستیم به خوردن آجیل و حرف زدن و البته بعضی از دوست جون ها حرفای علمی زدن
و بعضی دوست جون ها هم از لوبیا و مخلفات گوجه ای رنگ و اییییییییییییی
( حذف متون ) گفتن و کلی خندیدم و خندوندیم و خوش بودیم تا نوبت به خوردن هندونه شد
و اون هندونه ای عزیز رو چنان زدیم بر بدن که وقتی تموم شد انگار اصلا از اول وجود نداشته !!! بعد خوردن هندونه تصمیم گرفتیم برگردیم اما از یک راه متفاوت
!!! اینقده پیداه رفتیم !!! اینقده رفتیم !!! مگه تموم میشد !
خداخیره راننده وانت عزیز رو بده که سوارش شدیم هرچند وسط هاش فهمیدیم عجب اشتباهیی کردیم!!
خیلی خیلی استرس زا بود ! من در تمام عمرم اینقدر هیجان رو یکجا حس نکرده بودم!!! ( انقدر جیغ زدم صدام گرفته شدید )
ای ای ای بترکی راننده!
راننده هم راننده های قدیم !
اتاق وانت مشکل داشت و وقتی راننده به جهت مختلف فرمون رو تکون میداد ! اتاق کج میشد درست مثل این ترن هوایی های که خیلی وحشتناکن
قربون این ایده و ایتکار آقای راننده برم ! طلفکی یک چیزی دیده بود ها ولی خوب نیگا نکرده بود! به اصل موضوع پی نبرده بود !
به قول مهدی عزیز وقتی سوار ترن هوایی میشی میبینی ترسناکه و مطمئنی که هیچیت نمیشه ! اما اینجا ما ندیده مطمئن بودیم یک اتفاقی میافته خدا خیلی رحم کرد .....
بعدش هم که رفتیم ناهار و جاتون خالی بعد ناهار هم که با دوست جون های عزیز مشغول گپ و گفتمان شدیم موضوع بحثمون از مجید آنلاین شروع و به قصاب محل محمد عزیز ختم شد! ( وسطش هم کمی بحث های بیـــــــــــّ حذف متون / داشتیم !)
از فالوده بستنی هم نگذریم هرجند حسن عزیز و امید جان تلاش بسیاری درامر شبیه سازی و فضا سازی کردن اما خب بازم چسبید خیلی !
بعد هم در مسیر برگشتن با برگزاری مسابقه هنجره طلایی مجید آنلاین دوستان لطف کردن و اجرای زنده موسیقی دوران کودکی هاشون رو اجرا کردن
( بنذه هم از شرکت کننده هابودم )که به دلیل تخلف یکی از شرکت کننده ها، مسابقه بهم خورد !( ای ای ای حسن بی ادب ( به شوخی ) !)
و دست آخر هم نخود نخود هر دوست جانی رفت خانه خود!
*****پی نوشت :
میگم انشاالله واسه میتینگ و تور های بعدی حتما یک نقشه از محلی که میخواییم بریم تهیه کنیم ! بالاخره کار دیگه لازم میشه !
خدا خیلی بهمون رحم کرد نموندیم ها!!! اوخه وقتی رسیدیم خونه یک بارونی گرفت ... عجب!
بازهم تشکر میکنم از تک تک عوامل اجرایی ، تدارکات مدیریت و کاربران محترم ! جدن خسته نباشین مخصوصا داداش حمید عزیز
خدا و تنها خدا یاور و همراهتان باشد
راستی این هم یک عکس از علی عزیز به یک عدد شاخه گل لاله ای که به دوربینش وصله و به هندوانه عزیز دقت کنین ( داستان گل رو خود علی جون بگه بهتره
)