mahoo painter
مدیر انجمن گرافیک وکتور
عتیقه فروشی گرافیک
الان بحثهایی كه چند سالی است مطرح است بحث هویت ایرانی كارهاست. اینكه ما غرب زده شدهایم و كارمان را اگر كنار یك كار غربی بگذارند قابل تشخیص نیست كه كدامش ایرانی است و خلاصه از این مسائل. اما سئوالی كه اینجا پیش میآید این است كه آیا مثلا وجود یك سرو یا چند تا اسلیمیختایی در یك پوستر هویت ایرانی به كارمیدهد؟
من كاری ندارم كه بقیه چه كار میكنند. اضافه كردن یا استفاده كردن یك شكل با المان ایرانی یك اثر را لزوما ایرانی نمیكند. مسئله این است كه ساختار گرافیك در همه دنیا كاملا ساختار اروپایی و آمریكایی است. مینیاتوری را كه دیروز یك هنرمند ایرانی، ساخته، ایرانی است به همان نسبت كاری كه امروز یك ایرانی بسازد هم، ایرانی است. اما اینكه در آن هیچ عنصر ایرانی نباشد دلیل بر رد ایرانی بودن آن نیست. اینكه فكر كنیم بیاییم عتیقه فروشی باز كنیم و كار سنتی انجام دهیم، یعنی ایرانی كار كردهایم، درست نیست. «سنتی» كه در ایران میگوید معنایش قدیمیاست در حالی كه اینطور نیست. شما میتوانید كاری درست كنید كه با تمام قواعد امروزی هماهنگ باشد. میتوانیم با همه ابزارهای جدید دردنیا كار كنیم و چون هنرمند ایرانی هستیم كارمان ایرانی باشد.
من در كارهایم به زور دنبال چپاندن یك عنصر ایرانی نیستم. سعی میكنم ایرانی فكر كنم. طبیعتا در این ایرانی فكر كردن، به مینیاتور رجوع میكنم، به نقاشیهای قاجار، به خط فارسی و هزار چیز دیگر فكر میكنم، اما اصلا قرار نیست نبش قبر كنم و اینها را كپی كنم. باید یاد بگیرم كه هنر ایرانی چه خاصیتهای كلی دارد. اینها را سعی میكنم در شكل و مدیاهای معاصر نمایش بدهم.
شما معتقدید گرافیك از غرب آمده است. از طرفی ما ایرانیها اصولا معتقدیم همه چیز اولش مال ایرانیها بوده. در واقع اختراعش مال ما بوده. درمورد گرافیك هم به درست یا اشتباه خیلی از گرافیستها معتقدند كه جوهره گرافیك مال ایرانیهاست و مثلا غرب فقط فن تكثیر و چاپ را به آن اضافه كرده، اسم گرافیك دیزاین هم كه البته غربی شده است. شما چه فكر میكنید؟
اولا فكرمیكنم این از بیسوادی مطلق یك آدم ناشی میشود. دوما اینكه از عدم اعتماد به نفس است. وقتی خیالت از كاری كه میكنی راحت نیست دائم باید بچسبی به چیزی. «من آنم كه رستم بود پهلوان» دائم وضعیتمان اینطور است!
فرض كنیم كه همه چیز از ایران شروع شده باشد. به ما چه مربوط؟ آیا ما چون در ایران به دنیا آمده ایم و در ایران زندگی میكنیم یعنی ایرانی هستیم؟ به همین سادگی است؟ اینكه فرصت نداشتهایم كه در خارج از ایران زندگی كنیم «ایرانی» به حساب میآییم؟ خیلی از آدمها به محض اینكه سفارتی به آنها ویزای دائم بدهد همه چیز را جمع میكنند و میروند.
سئوال دومم این است كه فرض كنیم گرافیك از دوران كورش بزرگ در ایران وجودداشته و ما چاپخانه افست داشتهایم. همه اینها به امروز چه ارتباطی دارد؟ ما چه مفهومیرا به طراحی گرافیك اضافه كردهایم؟ در مدت این سه هزار سالی كه مدعی آن هستیم گرافیك داشتهایم، چرا اختلاف سطحمان با غرب اینقدر زیاد است؟ غرب در دویست سال گذشته دایره فهم گرافیك را كیلومترها توسعه داده، ما چرا در این میان سهمی نداریم اگر گرافیك مال ما بوده است؟
خیلی طبیعی است، آدمیكه شجاعت دارد، عقلش میرسد و منفعل نیست. میپذیرد كه گرافیك در غرب درست شده و دلایل روشن و تاریخی دارد كه اصلا چر ا درست شده است. وضعیت بوجود آمدنش درست مثل سینماست.
چرا چنین ادعایی درباره سینما نداریم؟ البته شاید هم داریم و من نمیدانم!
به نظر من گرافیك هم به همان وضوح سینماست. یعنی تكنولوژی كه در گرافیك استفاده میشود عنصری است كه وجه اختلاف گرافیك دیزاین با فاین آرت است. در واقع بحث تكثیر مطرح است. مفهوم اصلی گرافیك دیزاین در تكثیر در معنای عامش نهفته است. نوع جدیدی از هنر است كه هرگز در ایران وجود نداشته است. به خاطر اینكه هنر در ایران همیشه قداستی داشته كه باید همه میرفتهاند هنر را ببینند; هیچوقت هنر نمیآمده پیش مردم و ...
اما گرافیك دیزاین یك نوع قابل دسترستر از هنر مطرح در ایران است. در واقع جوهره این شكل هنر، از شرایط جدید زندگی بوجود آمده است. این حرف كه گرافیك مال ماست آنقدر احمقانه است كه فكر میكنم كسی كه چنین اعتقادی دارد نه تنها گرافیك را درك نكرده بلكه تاریخ هم سرش نمیشود. چون آدم دو صفحه تاریخ بخواند; متوجه میشود كه اگر شرایط اجتماعی تاریخی باعث میشود چیزی بوجود بیاید.
وقتی ما شرایطش را نداشتهایم امكان ندارد گرافیك دیزاین در ایران درست شده باشد. یعنی سادهاندیشی مطلق است كه فكر كنیم چون نقوش روی سفالینههای ما سیاه سفیدند، خط خطی هم هستند و گرافیك هم چیزی شبیه اینهاست، پس اینها گرافیك است، برخورد خیلی سانتی مانتال از گرافیك است. این حرفها كه تمدن از ایران شروع شده، همه چیز از ایران شروع شده، كه البته خیلیهایش هم درست است چون ما یكی از چند تمدن بزرگ بودهایم، دلیل نمیشود كه دست روی دست بگذاریم و فقط افتخار كنیم. مهم این است كه ما امروز چه گلی به سر این تمدن زده ایم و دیگر اینكه این رابطههای هنری را با هنر قدیممان پیدا كنیم و توسعه بدهیم.
در جواب اینكه میگویند ببینید «چه تخت جمشیدی را دو هزار سال پیش درست كردیم» باید پرسید مگر تو درست كردهای؟ وضعیت ما با تخت جمشید مثل وضعیت یك اروپایی است با تخت جمشید. او بلیط میخرد; میرود تخت جمشید را میبیند، ما هم دقیقا همین كار را میكنیم. چه كار خارق العادهای كردهایم؟ تمام اطلاعات و دركی كه ما از هنر ایران پیش از قاجار و حتی قاجار داریم از طریق تحلیلهای غربی است. هر كتابی درباره مینیاتور و خوشنویسی است، یا درباره هنر اسلامیو...
اگر هم چیزی خودمان نوشتهایم منابع مان غربیها بودهاند. یعنی درك ما از تاریخ و تمدنمان بیواسطه نبوده است. من ادعا میكنم «ناپلئون بناپارت هستم» بیا ثابت كن نیستم! مهم این است كه تار و پود آدم چیست. خوشبختانه چیزی كه در كار هنر مهم است این است كه با كیلو كیلو حرف زدن، یك فریم طراحی هم نمیتوان كرد. شما باید عملا خودكاری دستت بگیری، چیزی بكشی ومردم دنیا قضاوت كنند چیزی كه تو كشیدهای با ارزش است.
فكر میكنم مشكل از اینجاست كه این مرزها زیاد معلوم نیست. مثلا اینكه كارهایت پر از دایره باشد و چه میدانم از مینیاتور مستقیما در كارت استفاده كرده باشی در عین اینكه ابزار گرافیك و شیوه استفاده را هم بدانی، میتوانی ادعا كنی كه هویت ایرانی را میخواستهای پاس بداری. این میان مرز بین كاری كه روح ایرانی دارد با كاری كه زور زده تا ایرانی باشد، چیست؟
ملاك ما برای كار خوب گرافیك، گرافیكی بودنش است نه ایرانی بودن یا نبودنش. آدم «ایرانی» طبیعتا كار «گرافیك ایرانی» میسازد وبا ارزش است. یعنی اینها از هم گسسته نیستند. به این معنا كه نمیتوان جداگانه قضاوت كرد كه خب این كار گرافیكی اش خوب است، ایرانی هم هست! هنرمند ایرانی با ذهنیت ایرانی كار میكند پس اینها جدا از هم نیستند.
اینكه دوستان ما قافیه را گم كردهاند این است كه نسلهای مختلفی كه در ایران زندگی میكنند با نسلهایی كه در آلمان یا هلند زندگی میكنند، خیلی فرق میكنند. پس نیازها و علائقشان هم فرق میكند. ما یك انقلاب داشتهایم كه خیلی چیزها با خودش به همراه آورده است. تفاوت فرهنگی به همراه داشته است. البته ادعا كردن، كار سختی نیست هر كسی میتواند بگوید من از بچگیام این كارها را میكردهام. مهم این است كه خوشبختانه از ما كارهای باقی میماند.
الان مد شده كه میگویند همه دارند تایپوگرافی كار میكنند اما مشكل هویت ایرانی در كارها مطرح است. همه پاسبان گرافیك ایران شدهاند اما همه نگران این هستند كه گرافیك ایرانی از بین نرود و ...
چرا قبلا نگران این چیزها نبودند؟ چرا سی سال پیش كسی به این چیزها فكرنمیكرد؟ اصلا چرا به خودشان جرات میدهند درباره خط فارسی حرف بزنند؟ اگر دغدغهشان بود یك دفعه یادشان نمیافتاد كه حرفش را بزنند. چرا از این خدایان المپ یك خط نوشته از15 سال پیش نمیتوانی پیدا كنی كه درباره این نگرانیشان حرف زده باشند؟ اگر یك گرافیست دغدغهاش این باشد باید از همان اول كه كارش را شروع میكند دربارهاش حرف بزند.
شما فكر میكنید چرا؟
به چند دلیل. یكی اینكه الان مد شده است این جور حرف زدن. از طرف دیگر احساس میكنند دارند در چیزهایی عقب میمانند، و دیگر اینكه فكر میكنند اگر ارزشهای جدید تثبیت شود این گروه دیگر در آن جایی ندارند .در نتیجه تلاش میكنند این ارزشها را از بین ببرند. نمیتوانم قضاوت كنم كه در این تلاششان موفق میشوند یا نه. اما چیزی كه خیالم را راحت میكند این است كه كار ما میماند، ما میرویم و دنیا روی كارهای گرافیك ماها قضاوت میكند.
تعداد گرافیستها زیاد است. هنرجو و فارغ التحصیل. همهشان هم كار میخواهند. همه با این نیت رفتند دنبالش كه فكر میكردند هم كارش زیاد است و هم پولش! شما در جایی گفتهاید كه گرافیستهای جوان ما دارند به سمت حرفهای شدن پیش میروند. هنوز هم به این معتقدید.
ما الان حدود 20 هزار هنرستان گرافیك داریم در كل كشور حداقل 20 تایی دانشگاه داریم و تعداد بسیار زیادی آموزشگاه. یعنی میتوانیم سالی 5-6 هزار گرافیك به همه دنیا صادر كنیم. اصلا سئوال این است كه ما اصلا اینقدر كار گرافیك در كشور داریم كه این همه گرافیست آموزش میدهیم؟
آموزش و پرورش مرا دعوت كرد كه بروم درباره كتابهای درسیشان صحبت كنم. سئوال اول من این بود كه چرا اصلا دارید تلاش میكنید كه آدمها را ترغیب كنید به این كار؟ به این كه در این رشته تحصیل كنند؟ این همه كه داریم كافی است. حتی برای كسانی كه میخواهند كار تبلیغاتی كنند هم بهاندازه كافی كار وجود ندارد. ما آنقدر شرایط اقتصادی پیچیدهای نداریم كه بخواهد هر روز اتفاق جدیدی بیفتد و در ثانی بودجه تبلیغات اولین بودجهای است كه وقتی بی پولی باشد از بودجه سازمانها و غیره كه قطع میشود.
اگر گفتهام گرافیستهایمان به سمت حرفهای شده پیش میروند احتمالا منظورم این بوده است كه تعداد محدودی از انها به سمت حرفهای شدن میروند. شما روی تعداد زیادی آدم سرمایهگذاری میكنید كه ممكن است تعداد بسیار كمشان خوب از آب در آیند. مثلا در فرانسه مگر چقدر گرافیست خوب داریم؟ ولی گرافیست متوسط و بد تا دلتان بخواهد داریم. همه جا اینطور است.
ایران در شرایط خاصی است. متل گوشی عوض كردن و مانتوهای رنگی پوشیدن، مد شده است كه گرافیك بخوانند.
برای چیزی كه مد است میتوان به طریقی مانع برایش ایجاد كرد. محدودیت در پذیرش هنر جو میتواند یكی از این راهها باشد.
محدودیت كه بی معنی است چون ما نمیتوانیم بگوییم كه نروید بخوانید. این اتفاق برای این دارد میافتد، كه سهل انگاری میشود جذب گرافیست. مثلا كسی كه میرود پزشكی بخواند باید ثابت كند دكتر خوبی است; اگر نباشد نمیگذارند اتاق عمل برود. جان كسی را در اختیارش نمیگذارند. اما درباره هنر اینطور نیست. درس خواندنشان آنقدرها جدی نیست. دانشجویی كه با نمره چهارده در رشته گرافیك فارغ التحصیل میشود معلوم نیست كه میخواهد چه كند. در نظام آموزشی هنر، فوق العاده سهل انگاری میشود. بیش از حد. اطلاعات تئوریكشان كه بسیار پایین است.
در مدارس دیگر دنیا بچهها ساعتهای زیادی را به تحلیل مسائل گرافیك میپردازند. تئوریهای مربوط به نقد آثار هنری را یاد میگیرند. در نتیجه كسی كه فارغالتحصیل میشود اگر گرافیست خوبی نباشد حتما بیننده خوبی خواهد بود. اینجا روی سواد تئوریك گرافیستهای مطرحمان هم نمیشود حساب كرد. همین خدایان المپ.
كمیهم درباره كامپیوتر حرف بزنیم كه خیلی از همین اساتید گرافیك به آن عدم رغبت دارند. كامپیوتر رابطهاش با گرافیك چیست؟
موضوع این است كه باید به جای صحبت درباره ابزار گرافیك درباره مفهوم گرافیك حرف زد. گرافیك از همان اول كه درست شده بود یك هنر تكنولوژیك بود. یعنی از اول فهم گرافیك وابسته به فهم تكنولوژی بوده است. حالا تكنولوژیاش عوض شده است و شده مثلا كامپیوتر.
كار گرافیك كردن بدون استفاده از تكنولوژی، معنا ندارد. مفهومش خارج از كار گرافیك دیزاین مطرح میشود. اگر كسی چنین ادعایی میكند خودش احتمالا متوجه نیست كه دارد هر روز از تكنولوژی استفاده میكند. كامپیوتر هم مثل همه ابزاری است كه تا به حال گرافیك از آنها بهره برده است. تنها فرقش این است كه كامپیوتر یك ابزار پیچیده تری است به نسبت قلم مركب و دستگاه چاپ و چیزهایی شبیه به این. پیچیدگیاش برای ما، به این بر میگردد كه این دستگاه در غرب ساخته شده پس امكانات و در خواستهایی را جواب میدهد كه در غرب وجود دارد.
مثلا به وضوح میتوان گفت دركار بسیاری از طراحان ایرانی، زمان، كاملا قابل تشخیص است. اگر بر اساس زمان، كارهایشان را نگاه كنی میتوانی دقیقا بگویی كی كامپیوتر خریدهاند. برای اینكه به یكباره ذوق زده شدهاند. خیلی از كارهایی كه قبلا یرای انجامش باید كلی وقت و دقت و انرژی صرف میكردند را حالا خیلی راحت با كامپیوتر انجام میدهند.
چیزهایی كه كامپیوتر سهل انگارانه در اختیارشان میگذارد آنها هم سهل انگارانه به كار میگیرندشان. بعضیهایشان خودشان را درست كردند بعضیها هم نه.
اما باید به این نكته دقت كرد كه گرافیك ربطی به كامپیوتر ندارد. یعنی آنچه كه اتفاق افتاده تغییر تكنولوژی بوده نه اینكه فكركنیم با كامپیوتر، تكنولوژی به گرافیك وارد شده است.
یكی از كارها این است كه غرب را نقد كنم و یكی از بهترین راههایش این است كه درست یاد بگیریم كاری كه آنها میكنند را. چرا كه فقط در این صورت است كه میتوانی چیزی را درست انجام دهی. وگرنه محال است. آدمیكه فقط میگوید آه! غربیهای فلانند، ما فقط باید با فرهنگ خودمان كار كنیم. مطمئنا كاری از پیش نمیبرد.
به نظر شما ما در كجای گرافیك دنیا ایستادهایم؟
ایران به چند جهت در مركز توجه قرار داشته زیرا چیزهای جالب توجهی برای گفتن به دنیا دارد. یكی از دلایلش این است كه غربیها در خیلی از نحلههای هنری خودشان حوصلهشان سر رفته است. چرا كه مسیری كه دارند میروند مسیر خیلی علیه السلامینیست. آنها از همان ابتدا اشتباهات تاریخی كردهاند و حالا دچار مشكلاتی شدهاند.
خود این به ما فرصتی را میدهد كه حرفهایی بزنیم كه برای آنها خیلی جدید است كه تا به حال به آن فكر نكردهاند. یك باره با یك چیز جدیدی روبرو میشوند. یعنی با همان تعاریفی كه خودشان بدست دادهاند میبینند كه كار دیگری دارد صورت میگیرد كه متفاوت از كارهای آنهاست.
اگر به یك فهم تاریخی فرهنگی كه همزمان با ما به دنیا میآید معتقد باشیم در نتیجه وارث یك سری اطلاعات هستیم كه خیلی هم برای آموختنش تلاش نمیكنیم. این فرهنگ غنی به قدری زیاد و دست نخورده است كه هر كجایش كه دست بگذاری میتوانی كلی كار كنی كه تا به حال انجام نشده است. در نتیجه این هم امكان جدیدی است كه به ما داده شده است. این پتانسیل خیلی زیاد است فقط نیاز به دقت دارد. تلاش و تحقیق عمیقتری میخواهد كه البته زمان هم لازم دارد.
مجموع این چند عامل باعث میشود كه ما در شرایط نسبتا خوبی قرار بگیریم. من معتقدم در تاریخ تمدن بشری دورههای مختلفی وجود دارد. دور تاریخی غرب در حال تمام شدن است. الان نوبت ماست و كسی كه حواسش به این موضوع باشد میتواند به نفع خودش یا به نفع مملكتش این شرایط را تغییر دهد. نه فقط نوبت ماست بلكه نوبت چینیها، ژاپنیها، آمریكای لاتین و ... هم هست.اینها باعث شده توجه جدی به این طرف دنیا بشود آنها احساس میكنند تا به حال داشتند یك بعدی نگاه میكردند و حالا باید گستردهتر نگاه كنند. تا به حال اصلا توجه نمیكردند كه در آفریقا مثلا چه میگذرد. البته از اواسط قرن نوزدهم توجهاتی داشتند اما برخوردهایشان خیلی توریستی بود. اما حالا به این نتیجه رسیدهاند كه اگر قرار است بفهمند در آفریقا چه خبر است باید عمیقا بروند ببیند. اینكه ماسك آفریقایی را به دیوار آتلیه شان بچسبانند نمیشود درك و شناخت هنر آفریقایی. البته من به شكل مشكوكی هم به این قضیه نگاه میكنم. احساس نگرانی دارم از اینكه سرنوشتی كه گریبان سینمای ایران را گرفت، گریبان گرافیك دیزاین را هم بگیرد. درواقع اینكه ما به خاطر اقبال غربیها كاركنیم. كاری كه آنها برایمان دست بزنند واین باعث میشود یادمان برود اصلا برای چه شروع كرده ایم. این اتفاق میتواند درگرافیك هم بیافتد و همه این سخن پراكنیها و ایرانیزمها و ... هم از اینجا در میآید.
گفتید كه غربیها یك سری اشتباهات تاریخی كردهاند كه در هنرشان هم تكرار شده است.منظورتان از این اشتباهات چیست؟
به صورت مصداقی نمیتوان دربارهاش حرف زد. یك چیز كلی است. فلسفه و تاریخ در همه دنیا پیوسته به همند. در غرب هم این پیوستگی به شدت وجود دارد. فلسفه غرب بر اساسی استوار شده و جلو میرود كه در این مسیر حركت تغییرات بزرگی داشته است كه بر هنرش تاثیر گذاشته. تلاشهای زیادی شده هنرشان را از این بن بستی كه الان گرفتارش شده بیرون بیاورند. بشر غربی به طور طبیعی در یك موقعیت تنگنا كه قرار میگیرد شروع میكند به نشان دادن عكس العمل. مثلا پست مدرنیزم یكی از این واكنشهاست. اما موضوع این است كه آن حركت چون بر یك اساسی استوار است كمبودهایش هم به طور اساسی مشخص میشود و الان هنر ما در جهت رفع آن نیازهاست. یعنی آن رفع نیازها به طور طبیعی بی آنكه واقعا برایش تلاشی كرده باشیم كه به آن آنقدر هم مینازیم در ما وجود دارد. به طور كلی مسائل معنوی ماست كه با آن به دنیامیآییم. یا نحلههای مذهبی كه در شرق وجود دارد و البته در هنر ما هم وجود. مجموع اینها باعث میشود كه به اینور دنیا هم توجه نشان داده شود.
كمی هم سراغ بحث تكراری بینالهای موازی مربوط به گرافیك برویم. در این باره چه عقیدهای دارید؟
این تنوع و تعدد اتفاقات مرتبط با گرافیك یكی از توابع همان گرافیك زدگی است كه در این سالها گریبان ما را گرفته است. به نظرم معنی ندارد كه بگویم موافقم یا مخالفم تنها میتوانم بگویم این وضعیت به شدت منزجرم میكند. اما به من چه؟ من میتوانم شركت كنم یا نه. به خودم بستگی دارد. تعدد این جور كارها باعث سطحیتر شدن برخورد با این قضایا میشود. استناد میكنم به اینكه در هلند اصولا هیچ فستیوالی درباره گرافیك دیزاین برگزار نمیشود. در حالی كه مهد گرافیك، هلند است. نمایشگاههای شخصی هست اما هیچ نمایشگاه گروهی با هیچ عنوانی در این ده سال لااقل برگزار نشده است. از این نظر با ایران قابل مقایسه نیست. اما وقتی دلیل نمایشگاه برگزار كردنشان را میپرسی، میگوید: «آقا این همه جوان دارن كار میكنن، خوب! حیف نیست كارهایشان دیده نشود آخه؟»
آخر در بینال هیچ اسمیاز هیچ جوانی نیست اما اسم این جوان ها سر زبانها افتاده است. نود و نه و نیم درصد تلاشهایی كه اخیرا دارد صورت میگیرد برای این است كه فكر میكنند ما اگر در حاشیه گرافیك قرار بگیریم به ما چیزهایی میرسد تا اینكه بخواهیم برای خود گرافیك كار كنیم.
علاقمندم سئوال كنم كه به جای اینكه این همه فرصت و انری بگذارید كه نمایشگاه گرافیك راه بیندازید چرا كار گرافیك نمیكنید؟
اینكه چرا من در آن هستم دلیلش این است كه بینال گرافیك قدیمیترین و مستحقترین و در عین حال رسمیترین اتفاق گرافیكی است كه در كشور ما میافتد. رسمیترین چیزی است كه دنیا از ایران قبول دارد. دومین دلیلش این است كه اگردنیای گرافیك و طراحان گرافیك دنیا كه خیلیهایشان مرا میشناسند مرا در بینال نبینند برای بینالمان خیلی بد است. اگر هر سمتی در این بینال به من میدادند میرفتم. اگر نمیرفتم چهره زشتی پیدا میكرد. البته كمیخنده دار است اما همینطور است. من در خیلی از بینالهای معتبر دنیا داورم بعد در بینال خودمان هیچ كاره باشم؟ من معتقدم دعواهای داخلی ما به خارجیها ربطی ندارد.
روزنامه حیات نو
الان بحثهایی كه چند سالی است مطرح است بحث هویت ایرانی كارهاست. اینكه ما غرب زده شدهایم و كارمان را اگر كنار یك كار غربی بگذارند قابل تشخیص نیست كه كدامش ایرانی است و خلاصه از این مسائل. اما سئوالی كه اینجا پیش میآید این است كه آیا مثلا وجود یك سرو یا چند تا اسلیمیختایی در یك پوستر هویت ایرانی به كارمیدهد؟
من كاری ندارم كه بقیه چه كار میكنند. اضافه كردن یا استفاده كردن یك شكل با المان ایرانی یك اثر را لزوما ایرانی نمیكند. مسئله این است كه ساختار گرافیك در همه دنیا كاملا ساختار اروپایی و آمریكایی است. مینیاتوری را كه دیروز یك هنرمند ایرانی، ساخته، ایرانی است به همان نسبت كاری كه امروز یك ایرانی بسازد هم، ایرانی است. اما اینكه در آن هیچ عنصر ایرانی نباشد دلیل بر رد ایرانی بودن آن نیست. اینكه فكر كنیم بیاییم عتیقه فروشی باز كنیم و كار سنتی انجام دهیم، یعنی ایرانی كار كردهایم، درست نیست. «سنتی» كه در ایران میگوید معنایش قدیمیاست در حالی كه اینطور نیست. شما میتوانید كاری درست كنید كه با تمام قواعد امروزی هماهنگ باشد. میتوانیم با همه ابزارهای جدید دردنیا كار كنیم و چون هنرمند ایرانی هستیم كارمان ایرانی باشد.
من در كارهایم به زور دنبال چپاندن یك عنصر ایرانی نیستم. سعی میكنم ایرانی فكر كنم. طبیعتا در این ایرانی فكر كردن، به مینیاتور رجوع میكنم، به نقاشیهای قاجار، به خط فارسی و هزار چیز دیگر فكر میكنم، اما اصلا قرار نیست نبش قبر كنم و اینها را كپی كنم. باید یاد بگیرم كه هنر ایرانی چه خاصیتهای كلی دارد. اینها را سعی میكنم در شكل و مدیاهای معاصر نمایش بدهم.
شما معتقدید گرافیك از غرب آمده است. از طرفی ما ایرانیها اصولا معتقدیم همه چیز اولش مال ایرانیها بوده. در واقع اختراعش مال ما بوده. درمورد گرافیك هم به درست یا اشتباه خیلی از گرافیستها معتقدند كه جوهره گرافیك مال ایرانیهاست و مثلا غرب فقط فن تكثیر و چاپ را به آن اضافه كرده، اسم گرافیك دیزاین هم كه البته غربی شده است. شما چه فكر میكنید؟
اولا فكرمیكنم این از بیسوادی مطلق یك آدم ناشی میشود. دوما اینكه از عدم اعتماد به نفس است. وقتی خیالت از كاری كه میكنی راحت نیست دائم باید بچسبی به چیزی. «من آنم كه رستم بود پهلوان» دائم وضعیتمان اینطور است!
فرض كنیم كه همه چیز از ایران شروع شده باشد. به ما چه مربوط؟ آیا ما چون در ایران به دنیا آمده ایم و در ایران زندگی میكنیم یعنی ایرانی هستیم؟ به همین سادگی است؟ اینكه فرصت نداشتهایم كه در خارج از ایران زندگی كنیم «ایرانی» به حساب میآییم؟ خیلی از آدمها به محض اینكه سفارتی به آنها ویزای دائم بدهد همه چیز را جمع میكنند و میروند.
سئوال دومم این است كه فرض كنیم گرافیك از دوران كورش بزرگ در ایران وجودداشته و ما چاپخانه افست داشتهایم. همه اینها به امروز چه ارتباطی دارد؟ ما چه مفهومیرا به طراحی گرافیك اضافه كردهایم؟ در مدت این سه هزار سالی كه مدعی آن هستیم گرافیك داشتهایم، چرا اختلاف سطحمان با غرب اینقدر زیاد است؟ غرب در دویست سال گذشته دایره فهم گرافیك را كیلومترها توسعه داده، ما چرا در این میان سهمی نداریم اگر گرافیك مال ما بوده است؟
خیلی طبیعی است، آدمیكه شجاعت دارد، عقلش میرسد و منفعل نیست. میپذیرد كه گرافیك در غرب درست شده و دلایل روشن و تاریخی دارد كه اصلا چر ا درست شده است. وضعیت بوجود آمدنش درست مثل سینماست.
چرا چنین ادعایی درباره سینما نداریم؟ البته شاید هم داریم و من نمیدانم!
به نظر من گرافیك هم به همان وضوح سینماست. یعنی تكنولوژی كه در گرافیك استفاده میشود عنصری است كه وجه اختلاف گرافیك دیزاین با فاین آرت است. در واقع بحث تكثیر مطرح است. مفهوم اصلی گرافیك دیزاین در تكثیر در معنای عامش نهفته است. نوع جدیدی از هنر است كه هرگز در ایران وجود نداشته است. به خاطر اینكه هنر در ایران همیشه قداستی داشته كه باید همه میرفتهاند هنر را ببینند; هیچوقت هنر نمیآمده پیش مردم و ...
اما گرافیك دیزاین یك نوع قابل دسترستر از هنر مطرح در ایران است. در واقع جوهره این شكل هنر، از شرایط جدید زندگی بوجود آمده است. این حرف كه گرافیك مال ماست آنقدر احمقانه است كه فكر میكنم كسی كه چنین اعتقادی دارد نه تنها گرافیك را درك نكرده بلكه تاریخ هم سرش نمیشود. چون آدم دو صفحه تاریخ بخواند; متوجه میشود كه اگر شرایط اجتماعی تاریخی باعث میشود چیزی بوجود بیاید.
وقتی ما شرایطش را نداشتهایم امكان ندارد گرافیك دیزاین در ایران درست شده باشد. یعنی سادهاندیشی مطلق است كه فكر كنیم چون نقوش روی سفالینههای ما سیاه سفیدند، خط خطی هم هستند و گرافیك هم چیزی شبیه اینهاست، پس اینها گرافیك است، برخورد خیلی سانتی مانتال از گرافیك است. این حرفها كه تمدن از ایران شروع شده، همه چیز از ایران شروع شده، كه البته خیلیهایش هم درست است چون ما یكی از چند تمدن بزرگ بودهایم، دلیل نمیشود كه دست روی دست بگذاریم و فقط افتخار كنیم. مهم این است كه ما امروز چه گلی به سر این تمدن زده ایم و دیگر اینكه این رابطههای هنری را با هنر قدیممان پیدا كنیم و توسعه بدهیم.
در جواب اینكه میگویند ببینید «چه تخت جمشیدی را دو هزار سال پیش درست كردیم» باید پرسید مگر تو درست كردهای؟ وضعیت ما با تخت جمشید مثل وضعیت یك اروپایی است با تخت جمشید. او بلیط میخرد; میرود تخت جمشید را میبیند، ما هم دقیقا همین كار را میكنیم. چه كار خارق العادهای كردهایم؟ تمام اطلاعات و دركی كه ما از هنر ایران پیش از قاجار و حتی قاجار داریم از طریق تحلیلهای غربی است. هر كتابی درباره مینیاتور و خوشنویسی است، یا درباره هنر اسلامیو...
اگر هم چیزی خودمان نوشتهایم منابع مان غربیها بودهاند. یعنی درك ما از تاریخ و تمدنمان بیواسطه نبوده است. من ادعا میكنم «ناپلئون بناپارت هستم» بیا ثابت كن نیستم! مهم این است كه تار و پود آدم چیست. خوشبختانه چیزی كه در كار هنر مهم است این است كه با كیلو كیلو حرف زدن، یك فریم طراحی هم نمیتوان كرد. شما باید عملا خودكاری دستت بگیری، چیزی بكشی ومردم دنیا قضاوت كنند چیزی كه تو كشیدهای با ارزش است.
فكر میكنم مشكل از اینجاست كه این مرزها زیاد معلوم نیست. مثلا اینكه كارهایت پر از دایره باشد و چه میدانم از مینیاتور مستقیما در كارت استفاده كرده باشی در عین اینكه ابزار گرافیك و شیوه استفاده را هم بدانی، میتوانی ادعا كنی كه هویت ایرانی را میخواستهای پاس بداری. این میان مرز بین كاری كه روح ایرانی دارد با كاری كه زور زده تا ایرانی باشد، چیست؟
ملاك ما برای كار خوب گرافیك، گرافیكی بودنش است نه ایرانی بودن یا نبودنش. آدم «ایرانی» طبیعتا كار «گرافیك ایرانی» میسازد وبا ارزش است. یعنی اینها از هم گسسته نیستند. به این معنا كه نمیتوان جداگانه قضاوت كرد كه خب این كار گرافیكی اش خوب است، ایرانی هم هست! هنرمند ایرانی با ذهنیت ایرانی كار میكند پس اینها جدا از هم نیستند.
اینكه دوستان ما قافیه را گم كردهاند این است كه نسلهای مختلفی كه در ایران زندگی میكنند با نسلهایی كه در آلمان یا هلند زندگی میكنند، خیلی فرق میكنند. پس نیازها و علائقشان هم فرق میكند. ما یك انقلاب داشتهایم كه خیلی چیزها با خودش به همراه آورده است. تفاوت فرهنگی به همراه داشته است. البته ادعا كردن، كار سختی نیست هر كسی میتواند بگوید من از بچگیام این كارها را میكردهام. مهم این است كه خوشبختانه از ما كارهای باقی میماند.
الان مد شده كه میگویند همه دارند تایپوگرافی كار میكنند اما مشكل هویت ایرانی در كارها مطرح است. همه پاسبان گرافیك ایران شدهاند اما همه نگران این هستند كه گرافیك ایرانی از بین نرود و ...
چرا قبلا نگران این چیزها نبودند؟ چرا سی سال پیش كسی به این چیزها فكرنمیكرد؟ اصلا چرا به خودشان جرات میدهند درباره خط فارسی حرف بزنند؟ اگر دغدغهشان بود یك دفعه یادشان نمیافتاد كه حرفش را بزنند. چرا از این خدایان المپ یك خط نوشته از15 سال پیش نمیتوانی پیدا كنی كه درباره این نگرانیشان حرف زده باشند؟ اگر یك گرافیست دغدغهاش این باشد باید از همان اول كه كارش را شروع میكند دربارهاش حرف بزند.
شما فكر میكنید چرا؟
به چند دلیل. یكی اینكه الان مد شده است این جور حرف زدن. از طرف دیگر احساس میكنند دارند در چیزهایی عقب میمانند، و دیگر اینكه فكر میكنند اگر ارزشهای جدید تثبیت شود این گروه دیگر در آن جایی ندارند .در نتیجه تلاش میكنند این ارزشها را از بین ببرند. نمیتوانم قضاوت كنم كه در این تلاششان موفق میشوند یا نه. اما چیزی كه خیالم را راحت میكند این است كه كار ما میماند، ما میرویم و دنیا روی كارهای گرافیك ماها قضاوت میكند.
تعداد گرافیستها زیاد است. هنرجو و فارغ التحصیل. همهشان هم كار میخواهند. همه با این نیت رفتند دنبالش كه فكر میكردند هم كارش زیاد است و هم پولش! شما در جایی گفتهاید كه گرافیستهای جوان ما دارند به سمت حرفهای شدن پیش میروند. هنوز هم به این معتقدید.
ما الان حدود 20 هزار هنرستان گرافیك داریم در كل كشور حداقل 20 تایی دانشگاه داریم و تعداد بسیار زیادی آموزشگاه. یعنی میتوانیم سالی 5-6 هزار گرافیك به همه دنیا صادر كنیم. اصلا سئوال این است كه ما اصلا اینقدر كار گرافیك در كشور داریم كه این همه گرافیست آموزش میدهیم؟
آموزش و پرورش مرا دعوت كرد كه بروم درباره كتابهای درسیشان صحبت كنم. سئوال اول من این بود كه چرا اصلا دارید تلاش میكنید كه آدمها را ترغیب كنید به این كار؟ به این كه در این رشته تحصیل كنند؟ این همه كه داریم كافی است. حتی برای كسانی كه میخواهند كار تبلیغاتی كنند هم بهاندازه كافی كار وجود ندارد. ما آنقدر شرایط اقتصادی پیچیدهای نداریم كه بخواهد هر روز اتفاق جدیدی بیفتد و در ثانی بودجه تبلیغات اولین بودجهای است كه وقتی بی پولی باشد از بودجه سازمانها و غیره كه قطع میشود.
اگر گفتهام گرافیستهایمان به سمت حرفهای شده پیش میروند احتمالا منظورم این بوده است كه تعداد محدودی از انها به سمت حرفهای شدن میروند. شما روی تعداد زیادی آدم سرمایهگذاری میكنید كه ممكن است تعداد بسیار كمشان خوب از آب در آیند. مثلا در فرانسه مگر چقدر گرافیست خوب داریم؟ ولی گرافیست متوسط و بد تا دلتان بخواهد داریم. همه جا اینطور است.
ایران در شرایط خاصی است. متل گوشی عوض كردن و مانتوهای رنگی پوشیدن، مد شده است كه گرافیك بخوانند.
برای چیزی كه مد است میتوان به طریقی مانع برایش ایجاد كرد. محدودیت در پذیرش هنر جو میتواند یكی از این راهها باشد.
محدودیت كه بی معنی است چون ما نمیتوانیم بگوییم كه نروید بخوانید. این اتفاق برای این دارد میافتد، كه سهل انگاری میشود جذب گرافیست. مثلا كسی كه میرود پزشكی بخواند باید ثابت كند دكتر خوبی است; اگر نباشد نمیگذارند اتاق عمل برود. جان كسی را در اختیارش نمیگذارند. اما درباره هنر اینطور نیست. درس خواندنشان آنقدرها جدی نیست. دانشجویی كه با نمره چهارده در رشته گرافیك فارغ التحصیل میشود معلوم نیست كه میخواهد چه كند. در نظام آموزشی هنر، فوق العاده سهل انگاری میشود. بیش از حد. اطلاعات تئوریكشان كه بسیار پایین است.
در مدارس دیگر دنیا بچهها ساعتهای زیادی را به تحلیل مسائل گرافیك میپردازند. تئوریهای مربوط به نقد آثار هنری را یاد میگیرند. در نتیجه كسی كه فارغالتحصیل میشود اگر گرافیست خوبی نباشد حتما بیننده خوبی خواهد بود. اینجا روی سواد تئوریك گرافیستهای مطرحمان هم نمیشود حساب كرد. همین خدایان المپ.
كمیهم درباره كامپیوتر حرف بزنیم كه خیلی از همین اساتید گرافیك به آن عدم رغبت دارند. كامپیوتر رابطهاش با گرافیك چیست؟
موضوع این است كه باید به جای صحبت درباره ابزار گرافیك درباره مفهوم گرافیك حرف زد. گرافیك از همان اول كه درست شده بود یك هنر تكنولوژیك بود. یعنی از اول فهم گرافیك وابسته به فهم تكنولوژی بوده است. حالا تكنولوژیاش عوض شده است و شده مثلا كامپیوتر.
كار گرافیك كردن بدون استفاده از تكنولوژی، معنا ندارد. مفهومش خارج از كار گرافیك دیزاین مطرح میشود. اگر كسی چنین ادعایی میكند خودش احتمالا متوجه نیست كه دارد هر روز از تكنولوژی استفاده میكند. كامپیوتر هم مثل همه ابزاری است كه تا به حال گرافیك از آنها بهره برده است. تنها فرقش این است كه كامپیوتر یك ابزار پیچیده تری است به نسبت قلم مركب و دستگاه چاپ و چیزهایی شبیه به این. پیچیدگیاش برای ما، به این بر میگردد كه این دستگاه در غرب ساخته شده پس امكانات و در خواستهایی را جواب میدهد كه در غرب وجود دارد.
مثلا به وضوح میتوان گفت دركار بسیاری از طراحان ایرانی، زمان، كاملا قابل تشخیص است. اگر بر اساس زمان، كارهایشان را نگاه كنی میتوانی دقیقا بگویی كی كامپیوتر خریدهاند. برای اینكه به یكباره ذوق زده شدهاند. خیلی از كارهایی كه قبلا یرای انجامش باید كلی وقت و دقت و انرژی صرف میكردند را حالا خیلی راحت با كامپیوتر انجام میدهند.
چیزهایی كه كامپیوتر سهل انگارانه در اختیارشان میگذارد آنها هم سهل انگارانه به كار میگیرندشان. بعضیهایشان خودشان را درست كردند بعضیها هم نه.
اما باید به این نكته دقت كرد كه گرافیك ربطی به كامپیوتر ندارد. یعنی آنچه كه اتفاق افتاده تغییر تكنولوژی بوده نه اینكه فكركنیم با كامپیوتر، تكنولوژی به گرافیك وارد شده است.
یكی از كارها این است كه غرب را نقد كنم و یكی از بهترین راههایش این است كه درست یاد بگیریم كاری كه آنها میكنند را. چرا كه فقط در این صورت است كه میتوانی چیزی را درست انجام دهی. وگرنه محال است. آدمیكه فقط میگوید آه! غربیهای فلانند، ما فقط باید با فرهنگ خودمان كار كنیم. مطمئنا كاری از پیش نمیبرد.
به نظر شما ما در كجای گرافیك دنیا ایستادهایم؟
ایران به چند جهت در مركز توجه قرار داشته زیرا چیزهای جالب توجهی برای گفتن به دنیا دارد. یكی از دلایلش این است كه غربیها در خیلی از نحلههای هنری خودشان حوصلهشان سر رفته است. چرا كه مسیری كه دارند میروند مسیر خیلی علیه السلامینیست. آنها از همان ابتدا اشتباهات تاریخی كردهاند و حالا دچار مشكلاتی شدهاند.
خود این به ما فرصتی را میدهد كه حرفهایی بزنیم كه برای آنها خیلی جدید است كه تا به حال به آن فكر نكردهاند. یك باره با یك چیز جدیدی روبرو میشوند. یعنی با همان تعاریفی كه خودشان بدست دادهاند میبینند كه كار دیگری دارد صورت میگیرد كه متفاوت از كارهای آنهاست.
اگر به یك فهم تاریخی فرهنگی كه همزمان با ما به دنیا میآید معتقد باشیم در نتیجه وارث یك سری اطلاعات هستیم كه خیلی هم برای آموختنش تلاش نمیكنیم. این فرهنگ غنی به قدری زیاد و دست نخورده است كه هر كجایش كه دست بگذاری میتوانی كلی كار كنی كه تا به حال انجام نشده است. در نتیجه این هم امكان جدیدی است كه به ما داده شده است. این پتانسیل خیلی زیاد است فقط نیاز به دقت دارد. تلاش و تحقیق عمیقتری میخواهد كه البته زمان هم لازم دارد.
مجموع این چند عامل باعث میشود كه ما در شرایط نسبتا خوبی قرار بگیریم. من معتقدم در تاریخ تمدن بشری دورههای مختلفی وجود دارد. دور تاریخی غرب در حال تمام شدن است. الان نوبت ماست و كسی كه حواسش به این موضوع باشد میتواند به نفع خودش یا به نفع مملكتش این شرایط را تغییر دهد. نه فقط نوبت ماست بلكه نوبت چینیها، ژاپنیها، آمریكای لاتین و ... هم هست.اینها باعث شده توجه جدی به این طرف دنیا بشود آنها احساس میكنند تا به حال داشتند یك بعدی نگاه میكردند و حالا باید گستردهتر نگاه كنند. تا به حال اصلا توجه نمیكردند كه در آفریقا مثلا چه میگذرد. البته از اواسط قرن نوزدهم توجهاتی داشتند اما برخوردهایشان خیلی توریستی بود. اما حالا به این نتیجه رسیدهاند كه اگر قرار است بفهمند در آفریقا چه خبر است باید عمیقا بروند ببیند. اینكه ماسك آفریقایی را به دیوار آتلیه شان بچسبانند نمیشود درك و شناخت هنر آفریقایی. البته من به شكل مشكوكی هم به این قضیه نگاه میكنم. احساس نگرانی دارم از اینكه سرنوشتی كه گریبان سینمای ایران را گرفت، گریبان گرافیك دیزاین را هم بگیرد. درواقع اینكه ما به خاطر اقبال غربیها كاركنیم. كاری كه آنها برایمان دست بزنند واین باعث میشود یادمان برود اصلا برای چه شروع كرده ایم. این اتفاق میتواند درگرافیك هم بیافتد و همه این سخن پراكنیها و ایرانیزمها و ... هم از اینجا در میآید.
گفتید كه غربیها یك سری اشتباهات تاریخی كردهاند كه در هنرشان هم تكرار شده است.منظورتان از این اشتباهات چیست؟
به صورت مصداقی نمیتوان دربارهاش حرف زد. یك چیز كلی است. فلسفه و تاریخ در همه دنیا پیوسته به همند. در غرب هم این پیوستگی به شدت وجود دارد. فلسفه غرب بر اساسی استوار شده و جلو میرود كه در این مسیر حركت تغییرات بزرگی داشته است كه بر هنرش تاثیر گذاشته. تلاشهای زیادی شده هنرشان را از این بن بستی كه الان گرفتارش شده بیرون بیاورند. بشر غربی به طور طبیعی در یك موقعیت تنگنا كه قرار میگیرد شروع میكند به نشان دادن عكس العمل. مثلا پست مدرنیزم یكی از این واكنشهاست. اما موضوع این است كه آن حركت چون بر یك اساسی استوار است كمبودهایش هم به طور اساسی مشخص میشود و الان هنر ما در جهت رفع آن نیازهاست. یعنی آن رفع نیازها به طور طبیعی بی آنكه واقعا برایش تلاشی كرده باشیم كه به آن آنقدر هم مینازیم در ما وجود دارد. به طور كلی مسائل معنوی ماست كه با آن به دنیامیآییم. یا نحلههای مذهبی كه در شرق وجود دارد و البته در هنر ما هم وجود. مجموع اینها باعث میشود كه به اینور دنیا هم توجه نشان داده شود.
كمی هم سراغ بحث تكراری بینالهای موازی مربوط به گرافیك برویم. در این باره چه عقیدهای دارید؟
این تنوع و تعدد اتفاقات مرتبط با گرافیك یكی از توابع همان گرافیك زدگی است كه در این سالها گریبان ما را گرفته است. به نظرم معنی ندارد كه بگویم موافقم یا مخالفم تنها میتوانم بگویم این وضعیت به شدت منزجرم میكند. اما به من چه؟ من میتوانم شركت كنم یا نه. به خودم بستگی دارد. تعدد این جور كارها باعث سطحیتر شدن برخورد با این قضایا میشود. استناد میكنم به اینكه در هلند اصولا هیچ فستیوالی درباره گرافیك دیزاین برگزار نمیشود. در حالی كه مهد گرافیك، هلند است. نمایشگاههای شخصی هست اما هیچ نمایشگاه گروهی با هیچ عنوانی در این ده سال لااقل برگزار نشده است. از این نظر با ایران قابل مقایسه نیست. اما وقتی دلیل نمایشگاه برگزار كردنشان را میپرسی، میگوید: «آقا این همه جوان دارن كار میكنن، خوب! حیف نیست كارهایشان دیده نشود آخه؟»
آخر در بینال هیچ اسمیاز هیچ جوانی نیست اما اسم این جوان ها سر زبانها افتاده است. نود و نه و نیم درصد تلاشهایی كه اخیرا دارد صورت میگیرد برای این است كه فكر میكنند ما اگر در حاشیه گرافیك قرار بگیریم به ما چیزهایی میرسد تا اینكه بخواهیم برای خود گرافیك كار كنیم.
علاقمندم سئوال كنم كه به جای اینكه این همه فرصت و انری بگذارید كه نمایشگاه گرافیك راه بیندازید چرا كار گرافیك نمیكنید؟
اینكه چرا من در آن هستم دلیلش این است كه بینال گرافیك قدیمیترین و مستحقترین و در عین حال رسمیترین اتفاق گرافیكی است كه در كشور ما میافتد. رسمیترین چیزی است كه دنیا از ایران قبول دارد. دومین دلیلش این است كه اگردنیای گرافیك و طراحان گرافیك دنیا كه خیلیهایشان مرا میشناسند مرا در بینال نبینند برای بینالمان خیلی بد است. اگر هر سمتی در این بینال به من میدادند میرفتم. اگر نمیرفتم چهره زشتی پیدا میكرد. البته كمیخنده دار است اما همینطور است. من در خیلی از بینالهای معتبر دنیا داورم بعد در بینال خودمان هیچ كاره باشم؟ من معتقدم دعواهای داخلی ما به خارجیها ربطی ندارد.
روزنامه حیات نو