آموزش گروهي <شماره 10> - مباني هنرهاي تجسمي

memol_515

Active Member
تناسب:

خوب، بالاخره رسيديم به فصل چهارم. با موضوع: تناسب، تعادل، تباين، حركت و ريتم!

تناسب مفهومي رياضي است كه در هنر تجسمي بر كيفيت رابطه‌ي مناسب بين اجزاي اثر، با يكديگر، و با كل اثر، دلالت مي‌كند.
تقريباً همه آثار هنري بر اساس نوعي تناسب بوجود آمده‌اند. از اين جهت تناسب يكي از اصول اوليه اثر هنري است كه رابطه بصري هماهنگ ميان اجزاي آن را بيان مي‌كند.
يكي از دلايل زيبايي يك اثر تجسمي وجود تناسب ميان رنگ‌ها، خط‌ها، سايه‌ها و شكل‌هاي آن است.

مثلا در يك اثر تابلو نقاشي مي‌توان رابطه مناسبي بين خطوط روان ئه خيال‌انگيز، رنگ‌ها و وسعت سطوح برقرار كرد. و يا در يك اثر حجمي، روابط مناسبي ميان فرورفتگي‌ها و برجستگي‌ها، فضاي منفي و فضاي مثبت، بافت‌ها و سطوح مختلف ايجاد كرد (اين موارد يادتون بود؟ :دي)

همينطور كه گوش يك نوازنده بلافاصله وجود يك نت خارج را تشخيص مي‌دهد، يك ديده‌ي حساس و با تجربه، به سرعت، عدم تناسب در رنگ‌ها و شكل‌هاي يك اثر تجسمي مي‌بيند.

در جزئيات و كليات بسياري از پديده‌هاي طبيعت و موجودات زنده نيز تناسب و روابط مناسب وجود دارد. موزون‌ترين و پيچيده‌ترين آنها بدن انسان است كه از تناسبي بسيار دقيق در جزء و كل برخوردار است.

پ ن: اندازه قسمت‌هاي مختلف بدن و تناسبات آن از قديم، مورد توجه هنرمندان بوده است. آنها همواره سعي كرده‌اند بدن انسان را با زيباترين تناسبات طراحي كنند. اين موضوع بخصوص در دوره رنسانس بسيار مطرح بوده است.

تناسب طلايي:

معمولا تشخيص تناسب و ايجاد روابط مناسب بين اجزا در يك اثر هنري با كا اثر، بر اساس تجربه و مهارت و ذوق زيبايي شناختي هنرمند است.
مثل ايجاد تناسب بين رنگ‌ها و سايه رنگ‌هاي يك تابلو نقاشي.

در عين حال، تناسب در اندازه‌ها از قوانين خاصي پيروي مي‌كند كه به آنها اصول وقواعد تقسيمات طلايي و يا تناسبات طلايي گفته مي‌شود.
بر ساس تناسبات طلايي يك پاره‌خط را مي‌توان طوري به دو قسمت تقسيم كرد كه "نسبت قسمت كوچكتر، به قسمت بزرگتر" برابر باشد با "نسبت قسمت بزرگتر با كل پاره‌خط" !
اين نوع تقسيم بندي از نظر بصري و همچنين از نظر منطقي نسبت‌هاي زيبايي را در ميان اجزا با يكديگر و با كل پديد مي‌آورد كه هم در معماري و هم در هنرهاي بصري از آن استفاده بسيار شده است.
معمولاً تقسيم يك پاره‌×ط به دو قسمت مساوي آن را تبديل به دو قسمت مجزا و مستقل مي‌كند و به همين دليل هم ارتباط آنها با كل پاره‌خط به جز رابطه مساوي بودن با يكديگر، از بين مي‌رود.
تقسيم آنها به سه قسمت و ايجاد نسبت 1 به 3 نيز اگرچه رابطه قابل قبول‌تر و زيباتر ميان بخش‌ها بوجود مي‌اورد، ليكن وحدت ميان اجزا و كل پاره‌خط از ميان خواهد رفت.

در حالي كه تقسيم آن پاره‌خط بر اساس نسبت طلايي، نه تنها تناسب بصري زيبايي ميان اجزا بوجود خواهد آورد، بلكه نسبت منطقي اجزا با يكديگر و با كل پاره‌خط را نيز حفظ خواهد كرد و مجموعه‌اي وحدت يافته به نمايش مي‌گذارد.

همچنين با استفاده از چنين تقسيمي مي‌توان چهارگوش‌هاي منظمي با نسبت‌هاي طلايي بدست آورد كه كادر مناسبي براي هنرهاي تصويري هستند و در درون آنها مي‌توان نسبت‌هاي طلايي ديگري را بوجود آورد كه مبناي ايجاد تركيب‌هاي بصري زيباي بصري قرار گيرند...

در ادامه براي آشنايي بهتر با نسبت‌ها طلايي، نمونه هاي خوبي ارائه ميشود.

خوب، سعي ميكنيم مطالب در عين جديد بودن، شامل مثالهايي از مطالب قبل نيز باشن، كه به يادآوري و فهم بهتر مطلب، كمك بيشتري بشه.

اميدوارم مطالب مفيد باشه، موفق باشيد.
 

Hamid_ahmadi

Well-Known Member
نکاتی در ارتباط با تناسب


*** نقاشی تنها یک سطح صاف نیست ، بلکه فضایی است که در آفرینش آن هندسه نقش اولیه را بازی می کند و سایه روشنها و رنگها و شکلها نیز هر کدام با قوانینی در خدمت ترکیب بندی و ساختمان تابلو می باشد .


*** توجه به تناسب و اندازه ها و نسبت بین قسمتهای مختلف با هم ، رابطه اجزا با کل و ارتباز سطوح کوچک با سطوح بزرگ ، هر یک به نوبه خود بسیار مهم است . هر نقطه از سطح با نقاط دیگر کادر در ارتباطی منطقی ، تحت محاسبه ریاضی و سنجش دقیق بدست می آید .
در این رابطه از قدیم محاسبات ریاضی خاصیتجربه و مشخص گردیده که به عنوان نسبتها و اندازه های طلایی معرفی شده است . پایه و اساس این نسبتها و اندازه ها همانا طبیعت و عالم است که خداوند متعال در خلق جهان به کار بسته است . اولین و کاملترین نمونه ، انسان است که به عنوان احسن مخلوقات دارای نظمی است بسیار دقیق و از تعادل خاصی برخوردار است . بدین جهت معیار اندازه گیری ها محسوب شده است .


*** تئوریهای تناسبات که در رابطه با نظم بین اجزاء یک ترکیب بصری است ، نوعی استدلال زیبا شناسی می باشد که از ساختار هماهنگ عالم سر چشمه گرقته است .


در ادامه با بررسی بیشتر به این نکات خواهیم پرداخت
 

Hamid_ahmadi

Well-Known Member
برای فهم بهتر موضوع تناسب اثر نقاشی یکی از هنر مندان را مورد مطالعه قرار میدهیم
مجلس شام واپسین ، اثر لئوناردو داوینچی
میلان ، سانتاماریا دلاگراسیه


2jeecn4.jpg



مربع مرکزی در میان دو نیمه مربع واقع شده است و به حالت مسطح ، کاملا در روبروی ناظر قرار دارد . موقعیت هندسی آن را تقسیماتی که قطر های مربع بوجود آورده است مشخص می کند . هم چنین دو مربع جدید که یکی در میان دیگری قرار گرفته ، هم در بالای پنجره ها و هم در پایین در کناره میز دور تا دور چهره حضرت مسیح (ع) را احاطه کرده اند .
خطوط مایل انتهای چهار سطح سمت راست و چهار سطح سمت چپ که به حالت قرینه روبروی هم قرار گرفته اند در نقطه مرکزی برخورد می کنند . محل برخورد تمامی خطوط به مهمترین نقطه تابلو ، در محل قرار گرفتن چهره مرکزی ختم می شود . سطح کلی تابلو نیز دارای تقسیمات متقارن است ، در حالیکه جزئیات هیکل ها ، روابط هماهنگ را فرمهای نا متقارن بوجود آورده اند . علاوه بر این در ساختمان کلی که بر اساس مربع های تو در تو بنا شده است حرکتی ریتمیک از بیرون به داخل ایجاد کرده است تا بر اهیمت موضوع مرکزی تاکید کند .
 

3vda

New Member
واقعا دستتون درد نکنه ،حسابی استفاده میکنم از این مباحث.الهی خیر از جوونیتون ببینید.:rose:

میشه گفت یه کتاب کامل راجع به مبانی هنره ...

ممنون
 

memol_515

Active Member
تعادل:

در طبيعت همه چيز به شكل متعادلي جاري است. از جمله آنها ميتوان به آمدن شب و روز بدنبال هم، يا تغييرات فصول و بسياري پديده‌هاي جاري طبيعت اشاره كرد.
وقتي كه هر چيزي در جاي خود قرار دارد و هر رويدادي به موقع خود رخ مي‌دهد تعادل ميان چرخه حيات برقرار مي‌شود و به طبع از آن، انسان هم به شكل متعادلي رفتار و زندگي اجتماعي خود را سامان مي‌بخشد. و با پيش آمدن هر اتفاق غير منتظره‌اي كه اين تعادل را به هم بزند، همه چيز در زندگي دگرگون مي‌شود و انسان در اين وضعيت احساس سردرگمي و پريشاني مي‌كند.

اصولا تعادل به طور فطري، در زندگي و در طبيعت و در حيات و قواي فكري و در ساختمان اندام انسان وجود دارد.
همچنين در هنر نيز، تعادل اجزاي اثر نقش عمده‌اي دارد. در يك اثر تجسمي، وجود تعادل بصري براي ايجاد تأثير مثبت برمخاطبان ضروري و لازم است. در صورت عدم تعادل ميان نيروهاي بصري مختلف، پيام اثر خدشه‌دار مي‌شود و تأثيرگذاري خود را از دست مي‌دهد.

به طور طبيعي انسان هنگام مشاهده چيزها آنها را با محورهاي افقي و عمودي در ذهن خود مقايسه مي‌كند و وجود يا عدم تعادل را در آنها تشخيص مي‌دهد.

انسان همچنين براي جبران عدم تعادل در برخي از مشاهداتش از ذهن خود كمك مي‌گيرد تا آنها را به طور متعادلي درك كند.
اما در يك اثر تجسمي با توجه به موضوع و هدفي كه هنرمند از ابداع آن دارد، ايجاد تعادل وظيفه و كار هنرمند است. در واقع لازم است كه هنرمند، ميان كاربردهاي بصري عناصري كه در كار خود بكار گرفته و با يكديگر تركيب كرده، نوعي تعادل و هماهنگي برقرار سازد، تا موفق شود تأثير مورد نظر خود را برقرار سازد! در غير اينصورت اثري ناقص بوجود مي‌آيد كه قادر به ارائه مطلوب پيام مورد نظر هنرمند نخواهد بود.

و حال ميپردازيم به چگونگي ايجاد تعادل بصري در يك اثر هنري...

ايجاد تعادل بصري:

بوجود آوردن تعادل در يك اثر تجسمي، بستگي به چگونگي ايجاد هماهنگي ميان عناصر و اجزاي آن اثر دارد.

چشم هاي بيننده به طور طبيعي در جستجوي تعادل بصري است. در صورت عدم سازماندهي صحيح نيروهاي بصري، و در نتيجه عدم هماهنگي ميان اجزاي يك تركيب، انرژي‌هايِ بصريِ عناصر اثر يكديگر را خنثي مي‌كنند.
در حالي كه مي‌توان در سطح يك اثر تجسمي، عناصر بصري را نسبت به محور افقي و عمودي آن اثر، سازماندهي كرد!

به عنوان مثال، يك سطح سفيد هيچ به تنهايي هيچ هيچگونه واكنشي را باعث نمي‌شود، اما به محض ايجاد يك لكه يا خط بروي آن، معنادار مي‌شود.
اين موضوع حاكي از تبادل بصري نيروهايي است كه ارتباط متقابل ميان لكه تيره و سطح سفيد را بوجود آورده‌اند.
«به بيان ديگر نوعي ارتباط متقابل بصري ميان آنها بوجود آمده كه ز يك سو باعث معنادار شدن سطح سفيد، و از سوي ديگر، باعث معنادار شدن لكه تيره به عنوان شكل شده است»
چشم ما به طور طبيعي به دنبال ربط متعادل ميان آنهاست و در عين حال معناي خاصي را از روابط بوجود آمده استنباط خواهد كرد.

به همين ترتيب اضافه شدن هر عنصر بصري ديگري به اين سطح و لكه‌ي روي آن در صورتي مي‌تواند رابطه خوشايند بصري با مخاطب برقرار كند كه نسبت هماهنگ و متعادل بين آنها و سطح سفيد حفظ شود.

درواقع وجود تعادل در يك اثر تجسمي، بيان كننده‌ي تأثيرگذاري متناسب و هماهنگ همه عناصر در آن تركيب مي‌باشد.

اگر انرژي بصري همه عناصر بگونه‌اي سامان داده شود كه هيچ بخشي از اثر انرژي بصري ديگر بخشها را از ميان نبرد و باعث اغتشاش بصري نشود، تركيبي موزون و متعادل بوجود مي‌آيد.

در سامان بخشيدن به يك اثر متعادل تيرگي، روشني، رنگ، اندازه، و محل قرار گرفتن عناصر بصري در فضاي كادر دخالت دارند.
ضرورت ايجاد تعادل نه تنها در سطوح و آثار دو بُعدي بلكه در همه آثار تجسمي، بويژه در مجسمه سازي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.

انواع تعادل:

به طور كلي، دو نوع تعادل در آثار تجسمي وجود دارد:
الف) تعادل متقارن: به كار گرفتن تعادل قرينه ساده‌ترين روش براي ايجاد تعادل بصري است. زيرا همه چيز نسبت به محورهاي افقي، عمودي و يا مورب كه از وسط اثر عبور ميكنند، سنجيده مي‌شوند.
تعادل قرينه كاملا طبيعي و سهل‌الوصول است و به راحتي قابل درك مي‌باشد. به طوري كه ايجاد ارتباط با اثر را بدون نياز به آموزش‌هاي خاص و تنها بواسطه ‌فطرت، به سادگي براي همگان ميسر ميكند.
بسياري از آثار معماران كلاسيك جهان و معماري ايراني بر اين اساس بنا شده است. در وسابل زندگي روزمذه مثل ظروف، نقوش فرش و گليم و بسياري از آثار نقاشان قديم ايراني و نقاشي كلاسيك غرب از تعادل متقارن استفاده شده است.

ب) تعادل غير متقارن: در اين روش اجادتعادل بصري بر اساس فاصله شكلها و عناصر نسبت به محورهاي افقي، عمودي ومورب در وسط كادر تعيين نمي‌شود. بلكه انژي بصري شكلها بر اساس اندازه، جهت، تيرگي، روشني، بافت و جاي آن‌ها نسبت به يكديگر و نسبت به كادر تصوير مشخص مي‌شود.
بر همين اساس، در تركيب‌هايي كه از تعادل غيرمتقارن استفاده كرده‌اند، انرژي بصري پرتحرك‌تر و پوياتر احساس مي‌شود.

در تعادل غيرمتقارن، سطح بصري اثر به صورتي فعال و پيچيده با مخاطبان ارتباط برقرار مي‌كند. هرچه تجربه هنرمند در شناخت و كار با عناصر بصري بيشتر باشد به شكل پخته‌تري مي‌تواند عناصر بصري را به صورتي متعادل، اما غير متقارن! در تركيب خود استفاده كند و به همان نسبت هم تركيب‌هاي موفق‌تري بوجود خواهد آورد.
در هنر معاصر بواسطه پيچيده‌تر شدن جوامع، شكل زندگي و نگاه مخاطبان آثار هنري، بيشتر از تعادل غيرمتقارن بهره گرفته مي‌شود.

چقدر تايپ كردم:دي
خسته نباشم:دي

موفق باشين
 

memol_515

Active Member
توازن:

هرگاه در يك اثر تجسمي انرژي بصري اجزاي آن با يكديگر و نسبت به كل اثر متعادل باشند، آن اثر داراي تركيبي متوازن خواهد بود.
اگرچه ممكن است اجزاي آن نسبت به يكديگر قرينه نباشند!

در واقع توازن بيان كننده "روابط متعادل" عناصر بصري در يك تركيب "غيرمتقارن" است.

كه نشان دادن اين روابطِ غير متقارن، اما متوازن! بر اساس ميزان تيرگي روشني بزرگي كوچكي و فاصله شكلها و عناصر بصري از يكديگر و نسبت به كادر اثر بوجود مي‌آيد.

توازن بيشتر در مثالهاست كه خودش رو نشون ميده. ببينم آقا حميد چي در آستين داره. ايشالا كه مثالهاي خوبي دارن.
اگه كمبودي احساس مي‌شد، خودم يه چيزايي براي درك بهتر مي‌ذارم. :)

موفق باشيد
 

memol_515

Active Member
كنتراست:

يكي از اصول پايه و بسيار قابل اهميت در خلق اثر هنري توجه به نقش كنتراست و استفاده از آن است.

كنتراست به معناي تضاد، تباين و كشمكش متقابل ميان عناصر و كيفيت‌هاي بصري است.
كنتراست ارتباطي منطقي و در عين حال متضادي را ميان اجزا و عناصر مختلف يك تركيب و يا يك اثر هنري بيان مي‌كند.

انسان به طور طبيعي بسياري ازمفاهيم را از طريق مقايسه ميان معناي و شكلهاي آنها درك مي‌كند.

همچنانكه مفهوم شب و روز، سردي و گرمي، خوبي و بدي، زشتي وزيبايي و يا بزرگي و كوچكي، پهني و باريكي، تيرگي و روشني، و هندسي و غير هندسي از طريق تجربه و شناخت تفاوت‌ها و مقايسه ميان آن‌ها فهميده مي‌شود.

*استفاده از كنتراست در آثار هنري باعث جلوه‌ي بيشتر معني، گوياتر شدن حالات، قوي‌تر نشان دادن احساس و در نتيجه انتقال مفاهيم و پيام‌ها به شكلي موثرتر و عميق‌تر است.

*عدم استفاده از كنتراست در كيفيات و عناصر تأثيرگذار، معمولا باعث يكنواختي، ملال و ناپايداري در تأثيرگذاري و عدم جذابيت اثر مي‌شود.

-->به طور مثال، اگر نور را از يك محيط بصري حذف كنيم، قادر نخواهيم بود برجستگي و فرورفتگي، تيرگي و روشني، بزرگي و كوچكي و رنگ اشياء را تشخيص دهيم... و همه چيز در تاريكي يكنواخت شناور خواهد شد و ارتباطي با مفاهيم فضاي بصري مورد نظر بوجود نخواهد آمد.
-->همچنين در صورت وجود نور بيش از حد، و در نتيجه حذف تيرگي‌ها، با فضاي روشن و يكنواختي موجه شويم كه به دليل از بين رفتن كنتراست و تيرگي و روشني، هيچگونه جذابيت بصري در آن ديده نشود.

در حالي كه وجود نور و تاريكي (در كنار هم!) باعث ايجاد سايه روشن و در نتيجه تشخيص فضاي بصري مي‌شود. در چنين حالتي هر چيزي به شكل، رنگ و ابعاد طبيعي خود ديده مي‌شود.

در همه هنر‌ها امكانات متنوعي براي بوجود آمدن كنتراست، و بهره گرفتن از زيبايي‌هاي شكلي و معنايي كنتراست، وجود دارد و هر هني با توجه به ابزار و مواد و عناصري كه در اختيار دارد به نحو مناسبي بهره مي‌برد.

در هنر تجسمي، تباين يا همان كنتراست، بيانگر كيفيتي حسي، ناشي از عملكرد متقابل دو يا چند خصوصيت متضاد عناصر بصري است.

اين تباين ها را مي‌توان از نظر اندازه، جهت، حالت، رنگ، تيرگي، روشني و بافت شكلها و يا از نظر فضاي پر و فضاي خالي، حجم مثبت و حجم منفي، فرورفتگي و برجستگي، شكل و زمينه مورد بررسي قرار دارد.

موفق باشيد:rose:
 

Hamid_ahmadi

Well-Known Member
تباین یا کنتراست

تباین یا کنتراست


تباین همواره اتفاق می افتد . اما گاه متوجه حضور آن نمی شویم . وقتی فضایی خالی فرمی را احاطه میکند یا یک خط راست و یک منحنی با هم تلاقی می کنند فرمی از فرم دیگر بسیار بزرگتر میشود یا جهت های افقی و عمودی هم زمان آشکار می شوند تباین بوجود می آید . ما هر روز شاهد انواع تباین در زندگی هستیم . روز با شب ، پرنده در حال پرواز با آسمان ، و صندلی کهنه با کاناپه مدرن در تباین است .
دامنه تباین از چیز های مخالف هم و شناخته شده معمولی بسیار گسترده تر است . تباین انواع مختلفی دارد و می تواند ضعیف یا شدید ، مبهم یا آشکار و ساده یا پیچیده باشد . تباین نوعی مقایسه است که تفاوتها را آشکار میکند . دو فرم میتواند از بعضی جهات شبیه به هم و از جنبه های دیگر با هم متفاوت باشد . به وجود آمدن تباین باعث تاکید بر تفاوتها می شود . یک فرم منفرد شاید بزرگ به نظر نرسد ، اما در برابر فرم های کوچک مجاور خود ، عظیم الجثه است .



تباین ، نظم و غرابت

غرابت در نظم به شکل عناصر نا منظم وجود دارد (در فرصتهای آینده در مورد غرابت بیشتر توضیح خواهم داد). غرابت و نظم با هم تباین دارند ، زیرا نظم یعنی رعایت انضباط و غرابت یعنی انحراف از نظم ، هر چند که در خود نظم هم تباین وجود دارد.حتی زمانی که طرح فقط از یک سطح صاف ، یکنواخت ف رنگی و یکپارچه تشکیل شده باشد ، همواره بین فضای اشغال شده و فضای خالی تباین وجود دارد . فرمهای واحدی که اندازه ، رنگ و بافتی تکراری دارند نیز میتوانند موقعیت و یا جهت متباین داشته باشند . خود فرمهای واحد هم ممکن است از عناصری کم و بیش متباین تشکیل شده باشند . همه عناصر متباین موجود در یک طرح را می توان به صورت بخشهایی جدایی نا پذیر طراحی منظم ، درهم بافت .
نظم همیشه باعث بوجود آمدن طرحی خوب نمی شود ، اما میتواند تا حد زیادی هماهنگی را تضمین کند . فرمهای واحد به کار رفته در ساختار تکرار ، در دست های یک طراح تبدیل به طرحی بی روح و در دستهای طراح دیگر ، تبدیل به طرحی جالب می شود . استفاده درست از تباین در عناصر ارتباطی این تفاوت را ایجاد می کند .




تباین عناصر ارتباطی و بصری :

کاربرد تباین را با توجه به عناصر بصری و عناصر ارتباطی بررسی میکنیم :

تباین شکلی : این نوع تباین بسیار پیچیده است ، زیرا شکل میتواند تعریفهای بسیاری داشته باشد . بین یک شکل هندسی و یک شکل ارگانیک تباین وجود دارد . اما دو شکل هندسی زاویه دار و بی زاویه نیز ، متباینند . دیگر حالتهای معمول تباین شکلی عبارتست از : خط منحنی / خط راست ، سطحی / خطی ، مکانیکی / خطاطی شده ، متقارن / نا متقارن ، زیبا / زشت ، ساده / پیچیده ، انتزاعی / بازنمایی شده ، تحریف شده / تحریف نشده و...

1.jpg




تباین اندازه ای : این تباین ساده است . میان فرم های سطحی تباین بزرگ / کوچک و بین فرمهای خطی تباین بلند/ کوتاه دیده می شود .

2.jpg



تباین رنگی : بحث مفصل در مورد تباین رنگی ، در ادامه مطرح خواهد شد . اما در اینجا به حالتهای معمول مثل تیره / روشن ، درخشان / کدر ، گرم / سرد و غیره اشاره کرد.


تباین بافتی : بافت در که در مبحث های قبلی عنوان شد ، اما مثالهایی در تباین بافتی : نرم/ زبر ، خشن / لطیف ، براق / مات ، همواار / ناهموار و ...


3.jpg




تباین جهتی : دو جهت که با زاویه 90 درجه با هم تلاقی می کنند حد اکثر تباین را دارند . دو فرم که دقیقا روبروی همدیگر قرار گرفته اند ، نوع دیگری از تباین در جهت را دارند زیرا اگر چه یکی از فرمها 180 درجه کامل چرخانده شده است ، اما آنها با هم موازی اند .

4.jpg



تباین موقعیتی : موقعیت فرم از طریق ارتباط آن با چهارچوب ، مرکز ، زیر قسمتهایی که آن را در بر می گیرند ، خطوط ساختاری مجاور آن یا فرم دیگر مشخص می شود . معمول ترین انواع تباین موقعیتی عبارتست از : بالا / پایین ، بلند / کوتاه ، چپ / راست ، مرکزی / خارج از مرکز

5.jpg



تباین فضایی :اگر فضا را سطح صافی در نظر بگیریم، تباین فضایی شکل اشغال شده / خالی یا مثبت / منفی به خود می گیرد اگر فضای خالی را به صورت فرم منفی تعبیر کنیم ، این فضا می تواند متراکم یا گسترده باشد و همچنین شکل و اندازه متباینی داشته باشد . وقتی فضا مجازی در نظر گرفته شود ، تباین فضای فرمها با یکدیگر شکل پیشرفته / پس رفته ، نزدیک/ دور ، دو بعدی ، سه بعدی، موازی / ناموازی ، با سطح تصویر به خود می گیرد .

6.jpg



تباین جاذبه ای : این تباین بر دو نوع است : پایدار / نا پایدار و سبک / سنگین . پایداری یا نا پایداری ممکن است به خود شکل بستگی داشته باشد یا در اثر تبعیت یا انحراف از حالت عمودی یا افقی رخ دهد . فرم پایدار ساکن است ، در حالی که یک فرم نا پایدار حرکت را القا میکند . کاربرد رنگ فرم را سبک یا سنگین میکند ، اما شکل و اندازه هم می تواند بر آن تاثیر بگذارد.

7.jpg




ساختار متباین :
با دخل و تصرف در تباین های موجود در عناصر ارتباطی ، یک ساختار متباین به وجود می آید . این نوع ساختار کاملا غیر مقید است و نظم دقیقی ندارند .
همانطور که تا به حال دیده ایم ، یک ساختار مقید ( تکرار ، تغییر تدریجی ) مرکب از خطوط ساختاری یا زیر قسمتهای منظمی است که در سازماندهی فرمهای واحد در یک قالب مشخص نقش هدایت کننده دارد. یک ساختار غیر مقید ، خطوط ساختاری ندارد و فرمهای ئاحد در آن آزادانه قرار گرفته اند . در هر دو حالت تعادل باید حفظ شود ، اما نوع تعادل هر یک متفاوت است . برای نشان دادن این تفاوت می توان گفت که تعادل در ساختار مقید شبیه به قرار دادن دو وزنه مساوی ، در فاصله هایی یکسان از نقطه اتکاست در حالی که تعادل در ساختار غیرمقید به قرار دادن دو وزنه نا مساوی در فاصله هایی نا مساوی از نقطه اتکا شبیه است ، به این صورت که با تنظیم دقیق وزنه ها ، وزنه ای سبک تر در فاصله ای دورتر از نقطه اتکا و وزنه سنگین تر ، نزدیک به آن قرار می گیرد.

10.jpg


در یک ساختار متباین شکل و اندازه فرمهای واحد به ندرت تکراری است ، اما آنها تشابه مختصری دارند . فرمها واحد میتوانند بیش از یک نوع باشند ، ولی معمولا یک نوع از آنها غالب است . در میان دو یا چند نوع فرم واحد ، تباین شکلی ، اندازه ای و یا رنگی نیز ممکن است وجود داشته باشد.
قاعده های مشخصی برای سازماندهی یک ساختار متباین وجود ندارد . شکل و اندازه فرمهای واحد برحسب ضرورت تنظیم می شود . تشابه ، نه تنها در میان عناصر بصری ، بلکه بین عناصر ارتباطی نیز وجود دارد تا ضمن ایجاد حس وحدت و یکپارچگی ، با استفاده گاه و بی گاه از تباین ، کشش و هیجان بصری هم بوجود بیاید .


حالا می بینیم که چگونه می توان در عناصر ارتباطی یک ساختار متباین ، تغییر ایجاد کرد :

جهت : اغلب فرمهای واحد ممکن است جهت ها یمشابه داشته باشند . جهت های متباین آشفتگی ایجاد می کند . همچنین با قرار دادن فرمهای واحد در جهت گوناگون تباین های مختلفی بین آنها ایجاد می شود .


موقعیت : با قرار دادن فرمهای واحد در حاشیه دو ظلع مقابل چهار چوب ، می توان در فاصله بین آنها حالت کشش ایجاد کرد.


فضا : رویارویی فرمهای واحد مثبت و منفی ( که حاصل آن تفریق است) ، روشی برای ایجاد تباین فضایی است . با به هم فشردن فرمهای واحد ، می توان فضا را فشرده نشان داد یا آن را در تباین با نواحی پر تراکم ، خالی گذاشت .


جاذبه : فرمهای واحدی که از بالا به پایین می افتند یا از پایین به بالا روی هم چیده می شوند ، جاذبه را تداعی می کنند . کنار هم قرار دادن فرمهای واحد پایدار و ناپایدار ، ساکن و متحرک یا سنگین و سبک حالت تباین جاذبه ای را به شکل موثری نشان می دهد.

11.jpg


12.jpg


13.jpg


14.jpg
 

Hamid_ahmadi

Well-Known Member
کنتراست در رنگ

کنتراست در رنگ

اکنون به کنتراستهای رنگی می رسیم . منظور از کنتراست رنگ ، مقایسه دو رنگ با هم و اختلافی است که دو رنگ میتوانند با هم داشته باشند . اختلاف رنگها ممکن است کم یا زیاد باشد که به صورت حداقل یا حداکثر مطرح می شود . یکی از تضاد ها ، آن است که دو رنگ در روبروی هم یعنی در دو طرف قطر دایره رنگ قرار گیرند . تضاد دیگر از لحاظ تاریکی و روشنایی بین دو رنگ است . همین طور تضاد سردی و گرمی رنگ ها ، و نیز تضاد بزرگی و کوچکی سطوح رنگ که با عنوان کمیت رنگ مطرح می شود .
اعضای حسی ما نیز به مقایسه رنگها می پردازند . چشم ما وقتی خطی را دراز تلقی می کند که با خط دیگری که کوچک تر است مقایسه شده باشد و همان خط دراز در مقایسه باخط دراز دیگر کوچک تلقی می شود . تاثیرات رنگی نیز به همین ترتیب مقایسه می شوند و تضاد شدت و ضعف آنها تعیین می شود .
از تضاد های رنگی دیگر ، میزان قدرت و ضعف رنگهاست که تحت عنوان کیفیت رنگ یا رنگهای اشباع مطرح می شود. روی هم رفته هفت نوع تضاد رنگی وجود دارد که هر کدام به نوبه خود قدرت درک و شناخت مارا از رنگها بیشتر می کند. هر یک از تضاد های رنگی دارای خصوصیات و ارزشهای هنری ، تاثیرات بصری ، مفاهیم و معانی سمبلیک ویژه ایست که در مجموع ، اساس شناخت رنگ را از لحاظ هنری تشکیل می دهند.


تضاد های هفت گانه رنگ :
تضاد های هفت گانه رنگ عبارتند از :
1- تضاد ته رنگ ( رنگ به خودی خود)
2- تضاد تاریکی و روشنی
3- تضاد سردوگرم
4- تضاد مکمل
5- تضاد همزمان ( سیمولتانه)
6- تضاد کیفیت ( اشباع)
7- تضاد کمیت ( وسعت و سطوح رنگ)


تضاد ته رنگ :
این تضاد ساده ترین نوع از هفت تضاد رنگی است که مطرح شده است و احتیاج زیادی به دید و بینش رنگها ندارد . در این کنتراست ، تنها از رنگهای اصلی با شدت زیاد استفاده می شود ، ترکیبات آن معمولا شامل رنگهای اصلی زرد ، قرمز و آبی است یا قرمز ، آبی و سبز یا آبی ، زرد و بنفش و حتی بنفش ، سبز ، آبی ، نارنجی و سیاه .
این تضاد شدید ترن تضاد بین رنگها را نشان میدهد ، درست مانند تضاد سیاهی و سفیدی که میزان اندازه تاریکی و روشنی را نشان می دهد .
تضاد ته رنگ همیشه و در همه جا با هنر های بومی و اصیل مردمی همراه است . مثلا در گلدوزی ها ، نقشه های شاد پارچه ، جامه ها و سفال وجود دارد . این هنر ها از موارد مختلف کاربرد رنگهای اصلی و شاد است . در مینیاتور های قرون وسطایی و در موارد مختلف ، رنگهای خالص با توجه به تضاد ته رنگ به کار رفته اند انگیزه اصلی انتخاب این گونه رنگها تنها برای نیاز های روحی و زیبایی شناختی نبوده است ، بلکه برای ایجاد آپاری تزئینی به وجود آمده است.

1.jpg


2.jpg


تضاد تاریک و روشن
شب و روز مظهر سیاهی و سفیدی هستند که در زندگی انسان و در طبیعت دو قطب مهم و اساسی محسوب می شوند و همین سیاهی و سفیدی قوی ترین ابزار بیان برای نقاش هستند . در بین این دو قطب متضاد ، خاکستری ها و رنگهای کروماتیک ( رنگین) قرار دارند . پدیده روشنایی که رنگهای خالص کروماتیک را تشکیل می دهد و رنگ سیاه و سفید و خاکستری ها را باید به دقت مطالعه کرد زیرا در موارد مختلف راهنمای با ارزشی برای همه هستند .
سیاه ترین رنگها مخمل سیاه و سفید ترین رنگها سولفات باریت است . بین این دو رنگ بی شمار خاکستری موجود است و تشخیص تعداد خاکستری ها ، بستگی به ورزیدگی چشم و حساسیت بیننده دارد .
در بسیاری از آثار هنری آسیایی و اروپایی ، تضاد سیاهی و سفیدی وجو دارد . حتی در طرح های مرکبی چینی و ژاپنی ، این تضاد به گونه ای برجسته ریشه دارد.

3.jpg

تضاد تاریک و روشن درباره رنگهای کروماتیک و آکروماتیک هم صورت می گیرد
مثلا در شکل زیر مجموعه چها تایی است : سه رنگ آکروماتیک (سیاه و سفید و خاکستری) و یک رنگ کروماتیک (نارنجی) هر رنگ با درجه ویژه خود درجه تاریکی و روشنی جدا گانه ای دارد .

4.jpg


در این شکل مجموعه ای چهارتایی سیاه و خاکستری و دو رنگ زرد و آبی ، آبی و سیاه از لحاظ تاریکی تقریبا به هم نزدیک اند . زرد و خاکستری تقریبا در یک ارتفاع رنگی قرار دارند در اینجا دو درجه تنالیته موجود است

5.jpg


شکل زیر مجموعه چهارتایی از رنگهای سبزو سفید و قرمز و زرد است قرمز با سبز دارای یک ارتفاع رنگی است و زرد خیلی روشن تر از هر دو و بالاخره سفید که درجه صفر از لحاظ تاریکی قرار گرفته است در این جا سه درجه تنالیته محسوس است.

6.jpg



تضاد سردو گرم
به نظر عجیب می آید که انسان از مشاهده رنگها میزانی از حرارت را حس کند . این احساسی غریزی در وجود بشر نهفته است و او را قادر میسازد تا سردی و گرمی را به کمک رنگها احساس کند در هر حال تجربه ثابت کرده است که انسان میتواند به کمک احساسش تا هفت درجه گرما یا سرما را در محل کارش حس کند . انسان با دیدن آبی یا سبز سردی ، و با دیدن قرمز یا نارنجی گرما را حس میکند . در کارگاهی به رنگ آبی یا سبز دارای پانزده درجه حرارت ، سردی احساس میشود و در کارگاه دیگر که به رنگ قرمز یا نارنجی رنگ آمیزی شده باشد و یازده تا سیزده درجه حرارت دارد ، سرما احساس می شود.
در مناظر و تصویر هایی که فضا های وسیعی دارندو افق دورتری را نشان میدهند همیشه رنگهای سرد به کار می رود تا عمق و فضای بیشتری نشان داده شود . تضاد سردی و گرمی ویژگی دیگری را ه در بر دارد و آن نزدیک و دوری است با این تضاد ، فاصله را نشان می دهند و برای نمایش پرسپکتیو و فضا از آن استفاده می کنند.

در شکل زیر تضاد سردی و گرمی در دو قطب متضاد ترسیم شده و نارنجی قرمز در مقابل آبی سبز آمده است.

7.jpg


این شکل بنفش را نشان می دهد که از یک سو به آبی و از سوی دیگر به ارغوانی متمایل است

8.jpg


در این شکل به همین ترتیب نارنجی که در سمت راست است به جلو می آید و ارغوانی که در سمت چپ است به عقب می رود
بنابر این کاملا روشن است که رنگهای گرم به جلو می آیند و رنگهای سرد عقب رونده هستند.

9.jpg


در این اشکال تضاد سردی و گرمی با تغییر مایه های سطوح نشان داده شده است.

10.jpg


11.jpg


تضاد رنگهای مکمل
دو رنگ را در صورتی مکمل یکدیگر می گوییم که اگر آن دو را با هم ترکیب کنیم رنگ خاکستری خنثی بوجود می آید همچنین دو رنگ مکمل اگر به صورت نور باشند بعد از ترکیب با هم نور سفید به دست می دهند . دو رنگ مکمل زوجی عجیب و متضادند که هر یک نیازمند دیگری است و مجاورت هر کدام با دیگری باعث تحریک آن رنگ می شود . دو رنگ مکمل هر گاه با هم ترکیب شوند ، هر دو نابود شده ، به خاکستری سیاه رنگی تبدیل می شوند .


تضاد همزمان
تضاد همزمان همان فعل و انفعالاتی است که در چشم و ذهن در مواجهه با رنگها به وجود می آید بدین معنی که هر رنگی پس از دیده شدن به رنگ مکمل نیاز پیدا میکند و این عمل در چشم احساس می شود . ممکن است رنگ مکمل حاضر نباشد و چشم خود به خود آن را بوجود آورد.


تضاد اشباع :
اشباع رنگ یا کیفیت ، درجه خلوص و شدت هر رنگ را نشان می دهد این ویژگی رنگی با میزان درجه خالصی رنگ و اندازه روشنی و تاریکی نیز ارتباط دارد . البته رنگهایی که از تجزیه نور سفید به دست می آیند دارای حداکثر خلوص هستند و بالا ترین نقطه اشباع را دارند.


تضاد سطوح :
این تضاد با سطوح رنگهای مختلف با هم و نسبت ها آنها با یکدیگر مرتبط است . به عبارت دیگر ، تضادی است که برکمیت رنگها دلالت میکند و شامل فرمول هایی است که برای زیادی و کمی یا کوچکی و بزرگی سطوح رنگها به کار می رود.
 

So0oltan

Member
ماشالله. می خوام یه خدا قوت دبش به جفتتون بگم که خستگی از تنتون بره بیرون. خداییش اجر بالایی می برید از این کارتون. من که کلی استفاده می کنم و مطمئنم که همه هم همینطور استفاده می کنند. دست گلتون درد نکنه که انقدر مسئولید در قبال کاربران سایت و مابقی بازدید کنندگان. ممنون و خدا قوت
 

memol_515

Active Member
حركت:​

حركت به معناي تغيير و جابجايي در مكان و زمان است. اما اين معنا بيشتر به حركت مكانيكي اطلاق ميشود.
در حاليكه حركت معنايي عمومي‌تر و عميق‌تر نيز دارد كه با سرشت حيات و زندگي در ارتباط است.
با اين وصف، همه موجودات از حركت به معناي رشد و تغيير برخوردارند. همچنان كه قواي ذهني و فكري انسان نيز از حركت برخوردار است.

بنابراين حركت به عنوان يكي از مظاهر حيات در هنر نيز كاربردهاي خود را دارد.

در قسمت هاي گذشته، از حركت نقطه براي ايجاد خط، از حركت خط براي ايجاد سطح و از حركت سطح براي ايجاد حجم مطالبي گفته شد.
بنابراين نمايش حركت در هنر تجسمي با تكرار و توالي يك شيء يا يك حالت بوجود مي‌آيد و معمولا نمايانگر نوعي ريتم (ضرب‌آهنگ) است.
در همين حال اشكال كشيده عمودي و افقي و خطوط مداوم و جهت‌دار و نيز تكرار آنها به دليل هدايت نگاه از سمتي به سمت ديگر ميتوانند بيانگر حرگت بصري باشند.

اين موضوع در برخي از رشته‌هاي هنرهاي تجسمي مي‌تواند به صورت ترسيم‌هاي متعددي از يك موضوع ظاهر شود، مانند انيميشن !

در سينما نيز با با توالي تصاويري كه از يك موضوع متحرك گرفته مي‌شود و سپس با فاصله زماني مناسبي از يكديگر، توسط دستگاه پخش فيلم بر پرده‌اي منعكس مي‌شود، حركت بوجود مي‌آيد. در مورد سينما از خطاي چشم و تأثيرگذاري تصاوير بر اعصاب بينايي استفاده شده است. زيرا چشم ما تصاوير را براي لحظه بسيار كوتاهي در خود حفظ مي‌كند و با ديدن تصاوير پشت سر هم و با فاصله زماني بسيار كوتاهي از يكديگر، يك حركت پيوسته را روي پرده سينما دنبال مي‌كند.

************

پ ن : با عرض پوزش از حضور كساني كه بحث رو دنبال ميكردن. من واقعا چند وقتي خيلي سرم شلوغ بود. نتونسته بودم بحث رو دنبال كنم.

البته چيز زيادي هم نمونده. كه ايشالا در طي اين هفته و هفته ديگه كل بحث رو جمع ميكنم.

موفق باشيد
 

memol_515

Active Member
ريتم (ضرب-آهنگ)​

ريتم يا ضرب-آهنگ واژه ايست كه معمولا در موسيقي بكار مي‌رود اما در هنرهاي تجسمي نيز مرسوم است.

در هنر تجسمي، ريتم معنايي تصويري دارد و عبارت است از تكرار ، تغيير و حركت عناصر بصري در فضاي تجسمي!
به عبارت ديگر تكرار منظم و متوالي يك عنصر تصويري، ضرب-آهنگ بصري را بوجود مي‌آورد.
انتقال احساس حركت نيز توسط ريتم بصري صورت مي‌گيرد.

در زندگي و در طبيعت ريتم نقش موثري دارد و برهمين اساس نيز در آثار هنري ريتم ديده مي‌شود. توالي شب و روز و فصول از وجوه بارز ريتم در طبيعت به شمار مي‌آيد.
همانطور كه در وجود انسان ريتم حيات با نبض و صداي تپش قلب همراه است.

در عين حال، رابطه منظم و پوينده انسان با طبيعت و با آثار هنري نيز داراي نوعي ريتم است.

انواع ريتم:
به طور كلي 4 دسته ضرب-آهنگ بصري را مي‌توان نام برد:

1- حركت يكنواخت: در اين نوع ضرب-آهنگ يك تصوير به طور يكنواخت و به صورت متوالي تكرار مي‌شود. ريتمِ تكرار يكنواخت باعث نوعي حركت و عكس‌العمل خود به خودي شده و توجه مخاطب را به دنبال خود هدايت مي‌كند. اما به واسطه عدم تنوع تأثيري منفي نيز در پي خواهد داشت و ذايقه مخاطبان آثار هنري را كه در عين جستجوي هماهنگي در انتظار تباين نيز هستند، قانع نخواهد كرد و پس از مدتي ملال‌آور و كسالت بار خواهد شد و نظمي خشك و غيز قابل انعطاف را ايجاد خواهد كرد.

2- تكرار متناوب: در اين ضرب-آهنگ يك عنصر بصري تكرار مي‌شود اما تكرار آن با تغييرات متناوبي متنوع خواهد شد و هربار عكس‌العمل مخاطب و توجه او را با يك حركت يا تصوير مياني تحت تأثير قرار مي‌دهد. به طوري كه در مخاطب همواره نوعي انتظار براي پيگيري تكرار و ادامه ريتم را بوجود خواهد آمد.

3- تكرار تكاملي: در اين نوع ضرب-آهنگ يك تصوير و يا يك نوع عنصر بصري از يك مرتبه و حالت خاص شروع مي‌شود و به تدريج و با تغييراتي به وضعيت يا حالتي تازه‌تر مي‌رسد. به طوري كه نوعي رشد و تكامل را در طول مسير تغييرات بدنبال خواهد داشت. در طبيعت نمونه‌هاي بسياري از ريتم تكاملي وجود دارد. حركت و تغيير شكل ماه از هلال باريك تا قرص كامل را مي‌توان يك نمونه از اين نوع ضرب-آهنگ در طبيعت مثال زد.

4- تكرار موجي: اين نوع ضرب-آهنگ كه عمدتا با استفاده از حركت منحني سطوح و خطوط بوجود مي‌آيد و از نوعي تناوب هم برخوردار است نمونه كاملي از ضرب-آهنگ تجسمي است كه در فضاي معماري، حجمي و تصويري وجود دارد و به شكل مأنوسي با زندگي انسان پيوند خورده است. حركت موجي آب دريا، بامهاي گنبدي شكل و تأثير حركت باد روي شنهاي صحرا، نمونه‌هاي خوبي از اين نوع ضرب-آهنگ هستند.


خوب، فصل چهارم هم تموم شد و فقط مونده فصل پنجم با موضوع "فضا در هنرهاي تجمسي" كه ايشالا اونم توي هفته آينده تموم ميشه.

موفق باشيد
 

harchi

New Member
از دوستان واقعا ممنونم برای زحمتی که می کشید
من واقعا استفاده کردم .
 

memol_515

Active Member
فضاي تجسمي:

انسان معمولا فضا را از طريق فاصله و ابعد درك مي‌كند. ما به طور طبيعي در درون فضا كه همان محيط كار و زندگي‌مان است قرار گرفته‌ايم. همه چيزهاي پيرامون ما، فضاي زندگي ما را مي‌سازند.
در عين حال، ما و همه چيزهاي ديگر، فضا را تشكيل مي‌دهيم يا بخشي از فضا هستيم.

بنابراين فضا يك مفهوم يا يك موضع انتزاعي خارج از طبيعت و اشياء نيست. بلكه اشياء، موجودات و محيط پيرامون آنها هستند كه فضا را شكل مي‌دهند. با اين توصيف فضا معناي كاملاً ملموس و عيني دارد.
مفهوم فضا در هنر تجسمي نيز نيز با توجه به فاصله‌ها و ابعاد و اجزا و عناصر بصري يك اثر معنا پيدا مي‌كند.
به اين ترتيب سازمان‌دهي فضاي تجسمي معمولا با معني درك مكان، زمان و اشيا و ارتباط آنها با يكديگر انجام مي‌شود.
در معماري و در پيكره‌سازي، مخاطب مي‌تواند در فضاي اثر و در كنار آن قرار گيرد و خود نيز بخشي از فضاي اثر باشد.
اما در نقاشي و طراحي، فضاي اثر در مقابل مخاطب و مستقل از او معني مي‌شود.

بنابراين در هنر تجسمي، فضا دربرگيرنده شكلها و روابط ميان عناصري است كه آن آثار را بوجود آورده‌اند.
در واقع با وجود عناصر بصري و روابط ميان آنهاست كه مي‌توان از فضا، شكل فضا، فضاي مثبت، فضاي منفي، فضاي پر و فضاي خالي سخن گفت.

با ديدي تحليلي در آثار هنرمندان، فضا سازي در آثار تجسمي را مي‌توان به چند دسته تقسيم كرد.

1- فضاي سه بعدي نما (واقع‌گرا): در اين روش براي فضاي سه بعدي به روي سطح دو بعدي از سه بعدنمايي (پرسپكتيو) و تجسم عمق و نشان دادن دوري و نزديكي استفاده مي‌شود. سه بعدي نمايي كه معمولا در آثار نقاشي واقع‌نما ديده مي‌شود، به روش‌هاي زير انجام مي‌شود:
تغير اندازه: در اين روش شكلهايي كه از نظر اندازه‌‌ي واقعي يكسان هستند براي ايجاد عمق فضايي، به تدريج كوچكتر نشان داده مي‌شوند و به همين ترتيب هم فاصله ميان آنها كمتر مي‌شود.
تغيير رنگ و تيرگي: در اين روش براي نمايش دوري و نزديكي اشكال و اشيا از تغيير رنگ آنها در فاصله دور نسبت به رنگ همان اشيا در فاصله نزديك و تغيير تيرگي و روشني استفاده مي‌شود. به اين ترتيب كه شدت و درجه خلوص رنگ در فاصله دور كاهش مي‌يابد و به خاكستري مي‌گرايد. به همين نسبت شدت تيرگي شكل‌ها و رنگ‌ها در فاصله دور كاهش مي‌يابد.
تغيير وضوح: معمولا هرچه اشياء از ما دورتر مي‌شوند وضح خود را بيشتر از دست مي‌دهند و ما ديگر آن‌ها را به روشني مشاهده نمي‌كنيم. در اين صورت عمق فضايي با تغيير وضوح تصوير از اشكال واضح به اشكال ناواضح تعيين مي‌شود.

2- فضاي دو بعدي (غير واقع گرا): ممكن است بدون آنكه قصد واقع‌نمايي از طبيعت در ميان باشد، هنرمند به ايجاد فضا و عمق تجسمي بپردازد. همانند آنچه در آثار گرافيكي و انتزاعي صورت مي‌گيرد و ارتباطي به واقعيت پيرامون ندارد. در اين روش ايجاد عمق و فضاي بصري به روش‌ةاي زير صورت مي‌گيرد:
• تغيير اندازه شكل‌هاي مشابه به صورتي كه برخي از آنها كوچكتر از برخي ديگر ترسيم مي‌شوند.
• تغيير تيرگي با رنگ به صورتي كه برخي از اشكال تيره‌تر و برخي روشن‌تر ترسيم مي‌شوند.
• شفاف نمايي و روي هم قرار گرفتن شكلها مي‌تواند عمق فضايي را ايجاد كند.
• تغيير وضوح و بافت شكلها نيز مي‌تواندعمق بصري ايجاد كند.
• ترسيم يك شكل از چند زاويه مختلف و يا تغيير شكل و جهت دادن آن مي‌تواند عمق فضايي را بوجود آورد.
3- فضاي همزمان (تلفيقي): در برخي از آثار نمايش فضاي تجسمي به صورت تلفيقي از فضا سازي واقع‌نما و دوبعدنما صورت مي‌گيرد.
در اين روش هنرمند بدون رعايت قواعد واقع‌نما در كل اثر، ساختار تركيب خود را از مكان‌هاي مختلف به صورت موازي و و به طور همزمان شكل مي‌دهد. در عين حال سعي مي‌كند با نمايش هزاران رويداد در مكان‌هاي مختلف تلفيقي از فضاهاي داخلي و بيروني بوجود آورد. به اين ترتيب فضاي تجسمي گسترش مي‌يابد.
در آثار نقاشي قديمي ايران، اين نحو از نمايش فضا به ايجاد يك فضاي تسجمي گسترده براي روايت‌گري موضوعات داشتاني كمك مي‌كند.
در هنر مدرن نيز نقاشان كوبيسم كوشيدند با به نمايش گذاشتن اشيا و مكانها از چند زاويه ديد مختلف زمان را در آثار خود به نمايش بگذارند. اما آنه به اين نگرش و شكستن شكل‌هاي واقع‌نما براي گريز از واقع‌نمايي، موضوع و روايت‌گري را تا حد زيادي در آثار نقاشان از ميان برده‌اند.
4- فضاي وهمي: در برخي از آثار تجسمي هنرمندان فضاي بصري را طوري با استفاده از نمايش عناصر و شكل‌هاي واقع‌نما بوجود مي‌آورند، كه در عين حال، وهمي و غير واقعي جلوه مي‌كند.
در اين روش مخاطبان تحت تأثير فضايي ساختگي قرار مي‌گيرند كه در آن اشيا و موجوداتي از واقعيت بدون ارتباط منطقي و گاه بدون رعايت ويژگي‌هاي طبيعي و معمول آنها در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند و فضايي وهمي بوجود مي‌آورند.
اين شيوه از فضا سازي در آثار هنرمندان رمانتيك، نمادگرا و سورئاليست بسيار ديده مي‌شود.
نمايش اين فضاها كه جنبه‌اي خيالي و ذهني دارد، اگرچه توسط قوه خيال قابل تجسم است، اما در واقعيت و به طور طبيعي نمي‌تواند اتفاق بيافتد يا وجود داشته باشد.

مثل "ساعت‌هايي كه ذوب شده يا لخت هستند" يا "قطاري كه از يك مكان ناشناخته و خيالي مي‌گذرد" يا "شير و موجود زنده درنده‌اي كه بر خلاف طبيعت خود هيچ وحشت و اضطرابي ايجاد نمي‌كند."

***************

پ ن : به سلامتي ديگه اين آموزش به پايان رسيد. دوستان هركس علاقه‌اي به ادامه مبحث اگر داشت، ميتونه آموزشهاش رو در ادامه اين آموزها قرار بده،‌ما هم كه همچنان استقبال ميكنيم.

اميدوارم اين مباحث براتون مفيد بوده باشه. و اون تيجه اي كه ميخواستم رو از اينجا گرفته باشيد.

ضمنا ديگه مبحث رو از مهم بودن در ميارم. اما لينكش توي لينك مباحث آموزهاي گروهي ميمونه.

همينا ديگه. پاينده باشيد.:rose:
 

graphik

New Member
سلام دوستان. عکس های این تاپیک ها از بین رفته میشه عکس هاشو درست کنید؟ میدونم تاپیک قدیمیه ولی بدردبخور هستن
 

جدیدترین ارسال ها

بالا