animations
Active Member
تن تن، پرفورمنس کپچر یا انیمیشن؟
اگر قوانین رقابت در بخش انیمیشن بلند اسکار را منحصر به دو گزینه ی ابتکاری و جسورانه بودن فیلمها کنیم، آنگاه چندان دور از ذهن نخواهد بود که رقابت نفس گیر و پایاپایی را مابین دو فیلم ( رنگو Rango ) و (ماجراهای تن تن The Adventures of Tintin ) انتظار داشته باشیم. تن تن یک انیمیشن عالی و یک ” پرفورمنس کپچر” فوق العاده است که قواعد بازی را کاملا تغییر داده است : ترکیب منحصر به فردی از کاریکاتور و “فوتو رئالیزم” که توسط هنر و خلاقیت استودیوی ” ویتا Weta ” ( پس از قدرت نمایی به یاد ماندنیشان در فیلم ” خیزش سیاره ی میمونها “) شکل گرفته است. پردازش پوست ها، موها، چشمها و دهانها در این فیلم کاملا ملموس و جاندار است و وزن و حجم و حرکات کاراکترها بسیار باورکردنیست. بعلاوه، ” تن تن ” تجربه ی تازه ای از هیجان بصری را به بینده می بخشد و تماشاچیان ، این هیجان را مدیون اسپیلبرگ همیشه جوان و همیشه خلاق هستند که دوربین مجازی را درست با دیدگاه یک بچه ی بازیگوش در حال بازی هدایت کرده است و خلاقیت و نوآوری را در یک دنیای فرا واقعی سه بعدی به اوج خود رسانیده است. از همان سکانس افتتاحیه ی دوبعدی سنتی فیلم ( که نه تنها بخوبی جان کلام ” هرژه ” را در خود دارد ، بلکه یادآور آثار ” سائول باس” * نیز هست) تا پایان نفس گیر و تعلیق آمیز فیلم ( که به ” پیتر جکسون” امکان ساخت دنباله/ دنباله های دیگر این فیلم را می دهد)، تن تن با داستان و صحنه های نفس گیرش ، خالصانه ترین مفهوم سینما را به نمایش می گذارد. همپوشانی و تداخل زمان و مکان و حقیقت و خاطرات در این فیلم تحسین برانگیز است. مفهوم “دیدن” و ” دیده شدن” و روشی که فیلمساز به کار گرفته تا ” گذشته ” به سراغ شخصیتها بیاید( مانند فلاش بکهای کاپیتان هادوک به نبرد با دزدان دریایی) بسیار دیدنی است. بدون تردید اسپیلبرگ، روح و سنخیت مشترکی ما بین حساسیت ها و علائق کلاسیک خودش و آثار هرژه یافته است که او را تشویق به وارد شدن به دنیای پر رمز و راز و خارق العاده ی این نویسنده ی بلژیکی کرده است.
در صحنه ی آغازین ( عنوان بندی دو بعدی) فیلم ، فیلمساز با استفاده از خطوط محیطی واضح ، استفاده از رنگهای خالص و پرهیز از هرگونه هاشور و سایه ، تا زمانی که بخش سه بعدی فیلم آغاز می شود، بهترین روش و شیوه ی ممکن را برای استناد کردن به شیوه ی طراحی های هرژه و ادای دین به او در پیش گرفته است و در نهایت با نمایش دادن خود شخصیت هرژه در حال طراحی کردن کاریکاتوری از تن تن، بهترین پیش آگاهی را به بیننده می دهد مبنی بر اینکه او در حال ورود به دنیای تازه ایست که در آن ممکن است هرگونه تضاد و ناهمگونی با تصاویر اصلی کتابهای تن تن دیده شود. از اینجا به بعد، ملاقات و همکاری مجازی هرژه و اسپیلبرگ در یک داستانگویی کلاسیک، شامل برخورد و هماوردی خوبیها، بدیها، خطرات و رستگاریها آغاز می شود. شخصیت تن تن در حقیقت چیزی بیش از یک واسطه برای پیشبرد داستان در جهت پیدا کردن و بیرون کشیدن گنجهای “راکهام سرخپوش” از چنگال ” ساخارین” بدکردار نیست. داستان اصلی در حقیقت حول محور “کاپیتان هادوک” همیشه مست و روبرو شدن او با سرنوشتش می چرخد. در حاشیه ی این ماجرا، خط داستانی دیگری در رابطه با علاقه و دوستی مابین پسر جوان داستان ( تن تن) و سگش ( میلو / برفی) نیز وجود دارد. ” میلو” ( برفی در نسخه ی انگلیسی کتابهای تن تن) ، سگ خوش شانس نژاد تریر، یکی از درخشان ترین نمونه های متحرک سازی در فیلم محسوب می شود. در حقیقت اسپیلبرگ اذعان می کند که در وحله ی نخست، این اولین تست های متحرکسازی “برفی” در استودیوی ” ویتا” بود که او را قانع به ساخت فیلم با تکنیک ” موشن کپچر” کرد، و برای کسانی که هنوز به صحت و درستی انتخاب تکنیکی او شک دارند، باید گفت که یک ترکیب فیلم زنده /دیجیتال هرگز نمیتوانست این فیلم را اینچنین تاثیرگذار و سرزنده از کار درآورد.تفاوت بسیار فاحش می شد و بعنوان مثال اسپیلبرگ هرگز نمی توانست در یک فیلم زنده ، صحنه ی تعقیب و گریز با موتوسیکلت در کوهستان را در یک برداشت و بدون هیچگونه برش در تصاویر بسازد.
به موضوع اسکار برگردیم. در جایی که فیلمی چون ” خانه ی هیولا Monster House ” نه تنها توانست به رقابت اسکار راه پیدا کند، بلکه حتی کاندیدای دریافت جایزه هم شد، ” تن تن” بدون هیچ تردیدی واجد تمام شرایط برای برنده شدن است. اما بحث اصلی هنوز بر سر این است که آیا “تن تن” یا هر فیلم پرفورمنس کپچر دیگر را می توان ” انیمیشن ” محسوب کرد یا خیر ؟ به عقیده ی اعضای “آکادمی”(اسکار) ، از آنجایی که تکنولوژِی می تواند در هر زمان، مفهوم و تفسیر “انیمیشن” را تحت تاثیر قرار دهد، داوران هنوز بر عبارت ساخت و ساز ” فریم به فریم” برای تعریف مفهوم انیمیشن اصرار می ورزند، و از آنجایی که بر اساس این تعریف، ساختار ” پرفورمنس کپچر”، به هیچ عنوان نمی تواند یک ساختار ” فریم به فریم” تلقی شود، در نتیجه “تن تن” ، انیمیشن محسوب نمی شود. توضیح این نکته که انیماتورها پس از فیلمبرداری هر صحنه بسیار دقیق عملکرد و رفتار کاراکتر ها را ( متحرکسازی و اصلاح مجدد) می کنند نیز تاثیری بر طرز تلقی فعلی اعضای آکادمی و برداشت آنها از پرفورمنس کپچر ندارد. “ اندی سرکیس Andy Serkis ” بازیگر نقش کاپیتان هادوک در این رابطه می گوید : ” من نمیفهمم، اگر تن تن انیمیشن نیست، پس آن صدا پیشه هایی که به استودیو می آیند و ساعتها در اتاقکهای ضبط صدا عرق می ریزند و خطوط دیالوگها را میخوانند این وسط چه کاره اند؟! این قضیه نمیتواند ربطی به این موضوع داشته باشد که ما فیلممان را مثل یک فیلم زنده فیلمبرداری کرده باشیم”. ” اریک گلدبرگ“، انیماتور کهنه کار دیزنی نیز در رابطه با همین موضوع می گوید : ” پرفورمنس کپچر یک ابزار است، همانطور که روتوسکوپی نیز یک ابزار بود. مهم این است که شما چگونه از ابزارتان استفاده می کنید. ابزار می تواند بنا به نظر فیلمساز، بسیار پنهانی، یا بسیار آشکار مورد استفاده واقع شود. برادران “فلیشر” Fleischers روتوسکوپی را اختراع کردند و حالا شما میخواهید به من بگویید که “کوکوی دلقک Koco the Clown ” یا صحنه ی رقص در فیلم سفید برفی انیمیش نیستند؟ مسلم است که انیمیشن هستند!”
مترجم: مهبد بذرافشان
منبع : http://blogs.indiewire.com
انیمیشن امروز
*سائول باس: گرافیست- طراح- فیلمساز و ازنخستین کسانی که تیتراژ گرافیکی/انیمیشنی را وارد سینما کرد.
اگر قوانین رقابت در بخش انیمیشن بلند اسکار را منحصر به دو گزینه ی ابتکاری و جسورانه بودن فیلمها کنیم، آنگاه چندان دور از ذهن نخواهد بود که رقابت نفس گیر و پایاپایی را مابین دو فیلم ( رنگو Rango ) و (ماجراهای تن تن The Adventures of Tintin ) انتظار داشته باشیم. تن تن یک انیمیشن عالی و یک ” پرفورمنس کپچر” فوق العاده است که قواعد بازی را کاملا تغییر داده است : ترکیب منحصر به فردی از کاریکاتور و “فوتو رئالیزم” که توسط هنر و خلاقیت استودیوی ” ویتا Weta ” ( پس از قدرت نمایی به یاد ماندنیشان در فیلم ” خیزش سیاره ی میمونها “) شکل گرفته است. پردازش پوست ها، موها، چشمها و دهانها در این فیلم کاملا ملموس و جاندار است و وزن و حجم و حرکات کاراکترها بسیار باورکردنیست. بعلاوه، ” تن تن ” تجربه ی تازه ای از هیجان بصری را به بینده می بخشد و تماشاچیان ، این هیجان را مدیون اسپیلبرگ همیشه جوان و همیشه خلاق هستند که دوربین مجازی را درست با دیدگاه یک بچه ی بازیگوش در حال بازی هدایت کرده است و خلاقیت و نوآوری را در یک دنیای فرا واقعی سه بعدی به اوج خود رسانیده است. از همان سکانس افتتاحیه ی دوبعدی سنتی فیلم ( که نه تنها بخوبی جان کلام ” هرژه ” را در خود دارد ، بلکه یادآور آثار ” سائول باس” * نیز هست) تا پایان نفس گیر و تعلیق آمیز فیلم ( که به ” پیتر جکسون” امکان ساخت دنباله/ دنباله های دیگر این فیلم را می دهد)، تن تن با داستان و صحنه های نفس گیرش ، خالصانه ترین مفهوم سینما را به نمایش می گذارد. همپوشانی و تداخل زمان و مکان و حقیقت و خاطرات در این فیلم تحسین برانگیز است. مفهوم “دیدن” و ” دیده شدن” و روشی که فیلمساز به کار گرفته تا ” گذشته ” به سراغ شخصیتها بیاید( مانند فلاش بکهای کاپیتان هادوک به نبرد با دزدان دریایی) بسیار دیدنی است. بدون تردید اسپیلبرگ، روح و سنخیت مشترکی ما بین حساسیت ها و علائق کلاسیک خودش و آثار هرژه یافته است که او را تشویق به وارد شدن به دنیای پر رمز و راز و خارق العاده ی این نویسنده ی بلژیکی کرده است.
در صحنه ی آغازین ( عنوان بندی دو بعدی) فیلم ، فیلمساز با استفاده از خطوط محیطی واضح ، استفاده از رنگهای خالص و پرهیز از هرگونه هاشور و سایه ، تا زمانی که بخش سه بعدی فیلم آغاز می شود، بهترین روش و شیوه ی ممکن را برای استناد کردن به شیوه ی طراحی های هرژه و ادای دین به او در پیش گرفته است و در نهایت با نمایش دادن خود شخصیت هرژه در حال طراحی کردن کاریکاتوری از تن تن، بهترین پیش آگاهی را به بیننده می دهد مبنی بر اینکه او در حال ورود به دنیای تازه ایست که در آن ممکن است هرگونه تضاد و ناهمگونی با تصاویر اصلی کتابهای تن تن دیده شود. از اینجا به بعد، ملاقات و همکاری مجازی هرژه و اسپیلبرگ در یک داستانگویی کلاسیک، شامل برخورد و هماوردی خوبیها، بدیها، خطرات و رستگاریها آغاز می شود. شخصیت تن تن در حقیقت چیزی بیش از یک واسطه برای پیشبرد داستان در جهت پیدا کردن و بیرون کشیدن گنجهای “راکهام سرخپوش” از چنگال ” ساخارین” بدکردار نیست. داستان اصلی در حقیقت حول محور “کاپیتان هادوک” همیشه مست و روبرو شدن او با سرنوشتش می چرخد. در حاشیه ی این ماجرا، خط داستانی دیگری در رابطه با علاقه و دوستی مابین پسر جوان داستان ( تن تن) و سگش ( میلو / برفی) نیز وجود دارد. ” میلو” ( برفی در نسخه ی انگلیسی کتابهای تن تن) ، سگ خوش شانس نژاد تریر، یکی از درخشان ترین نمونه های متحرک سازی در فیلم محسوب می شود. در حقیقت اسپیلبرگ اذعان می کند که در وحله ی نخست، این اولین تست های متحرکسازی “برفی” در استودیوی ” ویتا” بود که او را قانع به ساخت فیلم با تکنیک ” موشن کپچر” کرد، و برای کسانی که هنوز به صحت و درستی انتخاب تکنیکی او شک دارند، باید گفت که یک ترکیب فیلم زنده /دیجیتال هرگز نمیتوانست این فیلم را اینچنین تاثیرگذار و سرزنده از کار درآورد.تفاوت بسیار فاحش می شد و بعنوان مثال اسپیلبرگ هرگز نمی توانست در یک فیلم زنده ، صحنه ی تعقیب و گریز با موتوسیکلت در کوهستان را در یک برداشت و بدون هیچگونه برش در تصاویر بسازد.
به موضوع اسکار برگردیم. در جایی که فیلمی چون ” خانه ی هیولا Monster House ” نه تنها توانست به رقابت اسکار راه پیدا کند، بلکه حتی کاندیدای دریافت جایزه هم شد، ” تن تن” بدون هیچ تردیدی واجد تمام شرایط برای برنده شدن است. اما بحث اصلی هنوز بر سر این است که آیا “تن تن” یا هر فیلم پرفورمنس کپچر دیگر را می توان ” انیمیشن ” محسوب کرد یا خیر ؟ به عقیده ی اعضای “آکادمی”(اسکار) ، از آنجایی که تکنولوژِی می تواند در هر زمان، مفهوم و تفسیر “انیمیشن” را تحت تاثیر قرار دهد، داوران هنوز بر عبارت ساخت و ساز ” فریم به فریم” برای تعریف مفهوم انیمیشن اصرار می ورزند، و از آنجایی که بر اساس این تعریف، ساختار ” پرفورمنس کپچر”، به هیچ عنوان نمی تواند یک ساختار ” فریم به فریم” تلقی شود، در نتیجه “تن تن” ، انیمیشن محسوب نمی شود. توضیح این نکته که انیماتورها پس از فیلمبرداری هر صحنه بسیار دقیق عملکرد و رفتار کاراکتر ها را ( متحرکسازی و اصلاح مجدد) می کنند نیز تاثیری بر طرز تلقی فعلی اعضای آکادمی و برداشت آنها از پرفورمنس کپچر ندارد. “ اندی سرکیس Andy Serkis ” بازیگر نقش کاپیتان هادوک در این رابطه می گوید : ” من نمیفهمم، اگر تن تن انیمیشن نیست، پس آن صدا پیشه هایی که به استودیو می آیند و ساعتها در اتاقکهای ضبط صدا عرق می ریزند و خطوط دیالوگها را میخوانند این وسط چه کاره اند؟! این قضیه نمیتواند ربطی به این موضوع داشته باشد که ما فیلممان را مثل یک فیلم زنده فیلمبرداری کرده باشیم”. ” اریک گلدبرگ“، انیماتور کهنه کار دیزنی نیز در رابطه با همین موضوع می گوید : ” پرفورمنس کپچر یک ابزار است، همانطور که روتوسکوپی نیز یک ابزار بود. مهم این است که شما چگونه از ابزارتان استفاده می کنید. ابزار می تواند بنا به نظر فیلمساز، بسیار پنهانی، یا بسیار آشکار مورد استفاده واقع شود. برادران “فلیشر” Fleischers روتوسکوپی را اختراع کردند و حالا شما میخواهید به من بگویید که “کوکوی دلقک Koco the Clown ” یا صحنه ی رقص در فیلم سفید برفی انیمیش نیستند؟ مسلم است که انیمیشن هستند!”
مترجم: مهبد بذرافشان
منبع : http://blogs.indiewire.com
انیمیشن امروز
*سائول باس: گرافیست- طراح- فیلمساز و ازنخستین کسانی که تیتراژ گرافیکی/انیمیشنی را وارد سینما کرد.