بنام خدا
يک وقت، دو مرد، دست به يقه ميشوند، به هم ميکوبند، در نهايت هم،
يکي، به هر دليل برنده ميشود...
امّا يک وقت، يک نامرد، دست يک مرد را ميبندد و او را با تمام قوا مي کوبد...
اينجا ديگر برنده معنا ندارد.
من مرداني را ميشناسم که با دستان بسته، سالهاست سيلي ميخورند،
اما حسرت يک آه...