امید وارم همه کسایی که دوست داشتن حضور داشته باشن بتونن بیان .
برای هماهنگی بیشتر و کسانی که بعد از ساعت مقرر میخوان بیان : شماره تماس میزارم تا راحت بتونیم همدیگه رو پیدا کنیم .
من دوباره حال و هوام خوف شد اومدم خوب چهره های این میتینک خوش تیپ ترین چهره ی میتینگ مهربون ترین چهره ی میتینگ شیطون ترین چهره ی میتینگ ساکت ترین چهره ی میتینگ با نمک ترین چهره ی میتینگ اخمالو ترین چهره ی میتینگ شادترین
سلام به همگی خودم اولین نظرو میگم :دی
1.خوش تیپ ترین : سوین و فرزاد و احسان
2.مهربون ترین : سوین و آرشام
3.شیطون ترین :احسان و آرشام و فرزاد
4.ساکت ترین : نداشتیم ولی سروش کم حرف بود
5.با نمک ترین : فرزاد
6. پر انرژی هم : حسین و سعید بودن
خوش تیپ ترین :
من عاشق موی احسان ، شلوار فرزاد ( به قول باباش بگی ) و تریپ هنری سوین بودم مهربون ترین :
خوب از سوین مهربون تر نیست ، توش شکی نیست شیطون ترین :
همیشه منم ولی با حضور فرزاد یکم کمتر دیده میشد ساکت ترین :
اونی که ازش سی دی گرفتیم و گقت 3.000 * 5 میشه 18.000تومان با نمک ترین :
احسان وقتی بعد از یک ساعت که نتونسته بود آیس پک یخ زدش رو بخوره واسش انداختم دور اخمالو ترین :
اونی که ازش نهار گرفتم شادترین : حسین وقتی داشت آموزش هارو کپی میکرد تو هاردش
بچه های میتینگ امروز :
احسان ، حسین ، کامران ، فرزاد ، سعید ، سروش ، سوین ، پژمان ؛ دوست کامران ( رو اسمش یادم نمیاد ) ، احسان ، میثم ، مهدی
توضیحات :
فرزاد زود رفت ولی آخرش دباره اومد .
کامران و دوستش خیلی دیر اومدن . احسان ، میثم ، مهدی زنگ زندن گفتم ما تو نمایشگاهیم ولی فکر نکنم ببینیمتون . فقط کتاب خریدن . که ندیدن فقط حضور داشتن :دی
داستان میتینگ :
ساعت 09:30 جمع شدیم البته تا جمع شیم شد 10:30 بعد گفتیم برم نمایشگاه دیدیم انسان فرهنیگی تو جمع نبود نرفتیم . گفتیم بشینیم ولی همه جا خیس بود . و یه صدایی میومد میگفت بوق ما برگشتیم و ناگهان صدایی مهیب تر اومد و گفت : نـــــه
ما همه به یک سمت پریدیم و همه چیز سیاه شد . وقتی چشممون رو باز کریدم دیدیم هوا ابری و دایی پژمان میگه سلام : پژمانم میه نه بابا داییم اینجا چه میکنه :دی
منم که جو گرفته بود ول نمیکرد وهی میخواستیم قزیه رو هیجانی کنیم نمیشد .بگزیم گفتیم چمنا خیسه و صندلی هم کوچیک چه کنیم . دقت کردیم اونجا پر بنر یکیش رو حسین کند ( :سوت ) و ما خوشهال شبرجه زنان برای فرار از پا درد پریدیم روش . بعد اومیدیم چای بگیریم فقط 3 نفر چاییی خوردن هرکی یهچیز گرفت که احسان آیس پک گرفت که بیچاره آخرم نزاشتم بخوره :دی و انداختمش دور ( شیرین 01:40 وایسادیم از یخی دراد بتونه بخوره که نشد )
بگزیم هی میخندیدیم و بحث علمی میردیم که سروشم از راه رسید .
توی مرحله لپتاپا و هارارو دراوردین و امتفل دیتا میکردیم . و بیشتر از همه حسین کپی کرد چند صد گیگ و احسان آخرم Sc6 رو نگرفت . خلاصه گفتیم و خندیدیم . ( البته فرزاد ورقم آورد که بازی نکردیم ) . سوین و فرزاد و پژمان هم رفتن یه سر نمایشگاه که بعد از 10 قدم وارد شدن به نمایشگاه پشیمون شدن و برگشتم ولی احسان و سروش و سعید موفق شدن برن یه چرخی بزنن . ( دست سعیدم درد نکنه که سوقات آورده بود از قم با این که وست نداشتیم و لی خودمون رو خفه کردیم ) .....
ولی امروز خیلی هم خندیدیم و خیلی داستانها پیش اومد و خوش گذشت که دیگه حس ادامه دادنش نیست هر کس حال داشت کامل کنه : فقط خلاصه بگم :
نهار خوریدم ( من حساب کردم :دی ( یکم فخر بفروشم ) ) با دایی پژمان نایشگاه رو با ون دور میزدی و میخندیدیم و یه فصل هم رفتیم بیون نمایشگاه . و فصل آخرم باز بچه ها رفتن نمایشگاه و ما جداشدیم دیگه نمیدونیم چی شد :دی
شرح تصاویر :
1 - حسین . احسان . سروش
حسین : هرجور حساب میکنم نمیدونم اون دختره چطوری 5 تا 3هزارتومان رو 18 هزار تومان حساب کرد :-0
سروش : احتمالا این کتاب رو خونده بود ریاضیش انقدر خوب شده بود :9
احسان چی بگم والا ؛)
2 - پژمان . سعید
پژمان : آخه دایی من اینجا چیکار میکنه این که ککتاب خوندنم بلد نیست ؟
سعید : میبینی دنیا چقدر کوچیکه ؟
پژمان : آره کوچیک هست ولی نه انقدر :دی
3- فرزاد . آرشام
فرزاد : آخه اونم آدرس بود دادی واسه شناساییت ( درجه استواری و اون انگشترت ) :|
آرشام : بیخیال مو های این احسانه چه باحاله :دی
فرزاد : این رو به درخت نزدیک میگن آن رو به درخت دور )))
آرشام : ام ام ام ام . خوب حالا ، اوشون موهاش باحاله :دی
فرزاد : خوب به من چه ! )
آرشام : ........... بچه ))
فرزاد : بووووووووووق )))
آرشام : بوووووووووق :دی
............. ؛) ..........
4 - سروش . سعید
سعید : هی یچه فال فروش این فالت واسه دیروز
سروش : حسین تو فال سعید نوشته به دیداری میری و با دوستانی خوب آشنا میشی ، اینو باید دیروز میخوند :دی
5 - حسین . احسان
حسین : سروش تو فالو میگی نگاه کن سانویچ من پوچ ، توش هیچی نبود
احسان : ها ها ها ، غذای حسینم من دارم میخورم ، نفهمیده . ))
6 - پژمان . آرشام
پژمان : نگاه ، حالا خوب پولشم خودش داده ، مفت بود دیگه چیکار میکرد :|
آرشام : م م م م م م م م م م م م ؛)
7 - سروش . سعید
سروش : به قول اینا که از این نوشیدنی خاک بر سری ها میخورن : اینو میخوریم گول نخوریم ♠
سعید : نوش جون ولی این مدلاش فکر کنم توهم زا ، هم باشه من توهم بارون گرفتم :دی
8 - حسین
حسین : بیا بگیر سوین این چترم مال تو ،
بازم حسین : اینا تو نوشیدنیشون چی ریختن همه توهم بارون زدن ، آخه کی تو مریخ بارون اومده این دفه دوم باشه :دی
میتینگ اول سوین لیدر بود خیلی خوش گذشت
این میتینگ من لیدر بودم امیدوارم به همه خوش گدشته باشه ( هر چند زمانش یکم یهویی شد ( شرمنده دوستانی که میخواستن بیان و نتونستم ) )
میتینگ بعد :لیدر من از الان هستم :دی پایه ثابت
عکسها همچنان در حاله آپلوده!! 150 مگ شده منم اینترنتم هی قطع میشه!
1.خوش تیپ ترین : سوین ، سروش ، آرشام
2.مهربون ترین : سوین ، آرشام :ایکس
3.شیطون ترین : آرشام و فرزاد
4.ساکت ترین : سروش!
5.با نمک ترین : فرزاد و سعید
6. پر انرژی هم : حسین
پ.ن: توی صف غذا جسیکا آلبا رو دیدم! البته بدلشو! :سووت!!
مهربون ترین : ارشام و فرزاد و پژمان شیطون ترین : فرزاد و ارشام پر انرزی ترین : احسان خوش تیپ ترین: همتون با نمک ترین : فرزاد و حسین (سر قضیه ای که خودش می دونه ) ساکت ترین و دنبال علم بودن ترین : سروچ و سعید و حسین
با تشکر ار فرزاد من و تا خونه رسوند مرسی سعید سوهان خیلی چسبید ممنون ارشام بابت اینکه مجبورم کردی بیام میتینگ و کلی حال و هوام عوض شد مرسی ارشام
ودر پایان خوشحالم دوستای خوبی دارم ارشام فرزاد پزمانسروچ سعیداحسان حسین
یکی عکس هارو بده من خوب دیگه خیلی ازتون تعریف کردم حالا لوس نشید دسته جمعی بگردید برام کار پیدا کنید
)))
