سلام جمیعاً
بابا ایول ... دمتون گرم.
ماشاءالله چقدر این بخش طرفدار داره و بروز نمی ده.
قبل از اینکه حرفامو بگم (بنویسم) یه درخواست از همهء دوستان کنم.
این بحثی که دارید انجام می دید خیلی عالیه ... من واقعاً عاشق این جور بحثام.
بحثای بدون تعارف و با ابراز نظر و سلیقه که می تونه چیزای خیلی زیادی به همه یاد بده.
با توجه به شناختی که از رفقا دارم (چه سیاوش عزیز که رفیق خودمه و چه دوست جدیدمون بهار که تا حدی باهاشون آشنا شدم و دوست دارم بیشتر آشنا بشم و چه سایر دوستان مثل شایان و صابر عزیز) مطمئنم که داریم یه بحث تخصصی و نظری رو پی می گیریم که خبری از دلخوری و جدل نیست.
واقعاً مطمئنم.
فقط خواهش می کنم همین بحث رو با همین فضا ادامه بدید تا خدایی ناکرده مسائلی پیش نیاد که شرمندهء هم بشیم.
خب ... منم میام وسط.
یه روز یکی از همکارا حرف خیلی خوبی زد.
گفت: بعد از پخش سریال جواهری در قصر (یانگوم) اعتقاد خاصی به فیلم ها و سریال های
عامه پسند پیدا کردم.
چرا؟
چون خیلی بیشتر از اینکه بشه تصور کرد تاثیر می ذاره.
دیدم راست می گه.
مگه چند درصد مردم می تونن عمق هنری و ظرافت های بی نظیر کارگردانایی مثل کوبریک رو درک کنن؟
مخاطب ها دو دسته ان:
عوام و خواص.
مسلمه که تعداد مخاطب عام خیلی بیشتر از مخاطب خاصه و اصلاً قابل مقایسه نیست.
ولی خب از طرفی، ماندگاری و هنری بودن فیلم هایی که برای مخاطب خاص و حرفه ای ساخته شده، اثبات شده هست.
یه کارگردان محتوایی و صاحب سبک، چقدر باید فسفر بسوزونه و کار کنه و زحمت بکشه تا اصلی ترین پیام فیلم رو با اوج هنرش به نمایش بکشه. ولی خاصیتش اینه که هر کسی این محتوای غنی رو درک نمی کنه.
ولی یکی میاد یه کاری مثل همین جومونگ (که شنیدم کل فیلمبرداریش توی یکی دو سال انجام شده) با حداقل امکانات و دقت های لازم برای یه کار درجهء یک می سازه و این همه مخاطب در سراسر دنیا جمع می کنه و چنان جذابیتی به داستان می ده که بیننده رو روزهای متوالی پای تلویزیون نگه می داره و هر حرفی و هر پیامی بخواد بگه، به راحتی منتقل می کنه.
من واقعاً به سازنده های این جور سریال ها و به خصوص سازنده های کره ای احسنت می گم که به این موفقیت (یعنی جذب مخاطب) رسیدن.
حالا چرا جومونگ این قدر (در حد خودش) موفق ظاهر شد؟
به خاطر اینکه اصلی ترین نیاز مخاطب عام رو برآورده کرد.
چی؟
... داستان ...
اصولاً مردم به چیزایی که داستان داشته باشه علاقه مندن.
بزرگترین زحمتی که توی این سریال کشیده شده واسه داستانه.
داستانی که روابط معمولی آدم ها رو نسبت به داستان های دیگه متفاوت می کنه و مثل قصه های هزار و یک شب، بیننده رو تشنهء شنیدن ادامهء ماجرا نگه می داره و اون قدر خودش رو به مخاطب توجیه پذیر و باورپذیر نشون می ده که هر اتفاقی توی داستان بیفته، برای بیننده قابل قبوله.
درسته عمق زیادی (یا شاید بشه گفت هیچ عمقی) نداره، ولی اون قدر واضح و روشن حرفا رو می زنه که همهء افراد با سن ها و موقعیت های مختلف، بدون هیچ
سوال و
چرایی، حرفشو می فهمن.
داستان جومونگ چی داره؟
مگه ما کم از این جور داستانا شنیدیم؟ پس چرا این طور مشتاقانه سعی می کنیم زودی خودمون رو به خونه برسونیم تا بتونیم کامل ببینیمش؟
مهمترین شاخصهء داستان جومونگ، اینه که واسه هم کار و یا اتفاقی، یه تصمیم جدید و متفاوت گرفته می شه.
مثلاً ممکنه قرار باشه بین دو جناح یه جنگ صورت بگیره.
ممکنه یه بار بجنگن ... یه بار صلح کنن ... یه بار شبیخون بزنن ... یه بار با یکی دیگه متحد بشن ... یه بار عقب نشینی کنن ... یه بار گروگان بگیرن ... یه بار دشمنو محاصره کنن ... یا هزار تا کار دیگه انجام بدن.
درسته ... جنگه ...
در حالت اول بیننده توقع داره که شاهد یه جنگ باشه. ولی با توجه به سابقهء داستان، منتظره که یه اتفاق جدید بیفته و یه تصمیم تازه و متفاوت گرفته بشه.
واسه همین منتظر می مونه ببینه فلان مشکل رو به چه صورت حل می کنن.
بقیهء نکات مثبت این سریال هم تا حدی مشخصه.
اینکه کاملاً خانوادگیه و ارزش های سنتی شرقی (مثل خانواده و احترام به زن و پایبندی به اخلاق و غیره) رو به خوبی نشون می ده و با اون که ظاهراً یه فیلم مبارزه ای و با مضمون روابط حکومت ها با هم هست (که با همهء این موارد انتظار می ره شاهد یه سریال پر از خشونت باشیم)، هیچ وقت این خشونت ذاتی رو از حد نمی گذرونه.
- همون طور که به راحتی خشمگین می شن، به راحتی هم دلایلی برای فروخوردن خشم پیدا می کنن.
- هیچ کدوم از صحنه های جنگ و مبارزه به صورت چندش آور نشون داده نشده.
- در طول این همه قسمت، شاید به تعداد انگشت های دست هم شاهد چکیدن
خون نبودیم.
خلاصه ...
به نظر من اصلاً درست نیست فیلم های عامه پسند رو با فیلم های منتقد پسند مقایسه کرد.
ولی از لحاظ تاثیر عمومی، اونی موفق تره که حتی بچه ها هم بفهمن چی می گه.
منتظر نظر بقیهء دوستان هم هستیم.
التماس دعا
یا علی