سلام دوست عزیز ;
قالب قشنگی شده !!!
قضیه چیه همه زدن توی کار مشکی و دارک و این حرفا ؟!؟ همه چیز قشنگ و زیبا هست, یادم باشه یه قالب توی این مایه ها بزنم ولی به سبک عرفانی که از ما به یادگار بمونه روی نت ...
امیدوارم توی وبلاگ مطالب خوب و دیدنی ببینیم !
سلام ، منمونم قشنگ ميبيني...
قضيه بقيه رو نميدونم ، ولي خودم خيلي وقته تو كاره مشكيم ،تازگي نداره ديگه همه ميدونن :دي!
منتظرم نمونه اي كه ميزني ببينم ...
مرسي رفيخ :دي
موفق باشي
سلام
کار خیلی خوبی شده
من همیشه کارهات رو تو گالری دوینت آرت میبینم. خیلی خوبه که تلاش می کنی طرح های خاص و حرفه ای بزنی. من به تصاویری که میسازی علاقه دارم.فقط یک چیزی به ذهنم میرسه که چرا انقدر تصویر سیاه و خوفناکی ساختی؟ فکر نمیکنم برای عنوان (مادر بارون) این تصویر زیاد مناسب باشه. مخصوصا با اون کلاغهای سیاهی که دارن جلوی چشم مامان بارون رژه میرن!
من فکر میکردم مامان بارون روحیه لطیف تری داشته باشه.
چرا یه کم صورتی کار نمیکنی که مهر و محبتش زیاد شه؟ به نظرم از اون تصاویر فانتزی زیبایی که میسازی هم میتونی استفاده کنی.
سلام!
ممنون دوست عزيز ، لطف داري شما...
راستش من تنها چيزي كه تو اين تصوير حس ميكنم سكوت و آرامشه!
هميشه طرافدارش بودم و هستم... اما راجب رنگ بهتره چيزي نگم چون ايده و نظرم يكم متفاوته با بقيه...
درسته رنگاي فانتزي ميتونه قشنگ باشه ، اما به نظر من هيچ رنگي جذابيت مشكي و نداره! شايدم چون علاقه ي شديد به شب دارم اينجوري حس ميكنم!
بعد اينكه اين تصوير يه چيزي تو ذهنم بود كه پيادش كردم !
بيچاره كلاغا چه گناهي كردن كه همه به ديد بد نگاشون ميكنن! اينا يه سري اعتقاداته كه خب بعضي از مردم دارن اما اعتقاد من اينه كه شب و رنگش با آرامش و سكوتش ميتونه از بزرگترين حساي مادرانه باشه...
ای بابا...
دختر باز که ترکوندی!
به قول آقا مهدی جالبناک شده!!!
فقط یه خواهش وبلاگتون رو زیر خاک نگه ندارید! آپدیت کنید!!!
راستی بابا بارون کجاست؟؟؟
مرسي رفيخ! مث هميشه لطف داري به من :دي منمون ميباشم...
چشم :پي
باباي بارونم همين طرفاس ، زير سايه ي خدا :دي