..: قرار عمومی نمایشگاه بین المللی کامپیوتر مشهــــــــــد :..

L-B

Well-Known Member
اومدیم عکس بگیریم دو تا گرفتیم :!
نمی دونم چرا اینقدر کم .... ! دی

عکس ها هم یکی دست ساسان و یکی دیگه هم دست عادل .. ! منتظریم تا بیان بزارن
 

Dark-M4N

Member
ماندانا عملیات موفقیت آمیز بود؟:دی

تونستی ردیف کنی؟:دی

عکسارو هم بزارید ما ببینیم :دی

موفق باشین اجمعین
 

YTERROR

Active Member
سلام

اول بگم کم اومده بودیم ولی خوب بد نبود اگه تعداد افراد مجید صادق و مصطفی و علی رو هم اضافه می کردیم می شدیم مثل هر سال که میان

ماندانا قول تعریف داده پس من عکس رو می زارم تا دوستان هم مشاهده کنند :d

این هم عکس با سایز بزرگ که کوچک کردم تا حجمش زیاد نباشه 4 مگابایت :

در کل از دوستانی که باهاشون شوخی یا حرفی از طرف من زده شد عذر یا اذر یا همون ماذرت هر کدوم دیکته اش درسته می کنم ان شاالله ناراحت نشده باشن

معرفی افراد داخل عکس از راست به چپ :

مهران . احسان . سلمان . عادل (خودم) . ساسان . الیاس . آقایی اصغری

موفق و پیروز باشید
 

پیوست ها

  • DSC001590.jpg
    DSC001590.jpg
    313.8 کیلوبایت · بازدیدها: 52
آخرین ویرایش:

AMiR

Active Member
عادل چقدر لاغر شدی بشر
166500-eftekhar3.gif
 

parsiteam

Member
به به . من که اونقدر خسته بودم تا الان ( ساعت 11 ) خواب بودم . شرمنده دیر اومدم . عکس ؟ بابا اونقدر شولوغ پلوغ بود که فقط دو تا عکس تونستیم بگیریم . مانی هم که همش میگفت سردمه سردمه . مجبور بودیم داخل فضای بسته ی نمایشگاه باشیم . ولی خداییش بیرون هم سرد بود . برف روی چمن های فضای سبر نمایشگاه هنوز بود .

تازه یک ضد حال اساسی اول کار به مانی خورد :lol: . یک خانومه اومد که فقط دوتا چشم ازش دیده میشد و یک دماغ :lol: برداشت به مانی گیر داد که خانومی فلان کن فلان کن ........ :D .

ولی در کل بدک نبود . بعدش مانی که سریع مارو پیچوند و رفت . عادل هم کسی توی ماشین منتظرش بود مجبور بود سریع بره . من موندم و مهران و سلمان و احسان . خلاصه کلی حرف زدیم تا اینکه مهران گشنش شد . یک هو دیدیم برامون اشترودل خریده :D

عکس هم یکی از دوربین من گرفتیم یکی هم از دوربین عادل . عادل که رو کرد . منم براتون میزارم توی لینک زیر :


www.avakadeh.com/Majid.jpg حجم : 1.8 مگابایت


دقیقا نفر وسط خودمم :D . اصلا اینجوری بهتره بگم : از راست به چپ : مهران , سلمان , احسان , خودم ( ساسان ) , عادل , الیاس , آقای اصغری .

خسته شدم از بس نوشتم . فعلا تا بعد اینو داشته باشین : :rose:
 

Mandana

Active Member
میگم که از همه خودت خوشتیپ تریها ســــــــــاســـــــــان :دی

طبيعيه أخه مي توي عكس نيستم:D


خوشم مياد بك تون هك MADE IN IRAN خوردين:paint:
و اما میتینگ نامه...
ازونجایی که می بعد از میتینگ قرار بود برم خونه ی خاله ام، بر آن شدیم که با مامانمان به میتینگ برویم
پس شال و کلاه کردیم تازه ساهت 6:03 دقیقه رسیدیم نمایشگاه و می بس که نق زدم دیر شد دیر شد العان همه اومدن علافه می شدن.7 خوانه رستم رو به سلامت سپری کردیم و رفتیم داخل داشتیم وسط و جای قرار دنباله بچه ها می گشتیم که دیدیم بلند گوی سالن اصلی اعلام کرد اعضای مجید آنلاین درب اصلی ئه سالنه بهار
رفتیم اونجا دیدیم پرنده پر نمی زنه _ اغراقی بیش نیست مثله مور و ملخ آدم ریخته بود _ اما از بچه های مجید آنلاین خبری نبود.خلاصه سرک کشیدم گوشه ی دیوار دیدم عادل پناه گرفته :دی
احوال پرسی و بعد مامانم گفتن عادل جونه تو و جونه ماندانا و خلاصه مامانم که رفتن این عادل تازه ماهیته اصلیش رو بروز داد.جلوی مامانم کلی تریپ بچه مثبت برداشته بود مامانم که رفتن شروع کرد به نق زدن که آره بچه داری باید بکنم و فلان و بهمان.عادل بعدن در این مورد حالتو میگیرم :دی
بعد هم آقای اصغری اومدن جلو و خودشونو معرفی کردن.بعد هم ساسان اومد جلو که نشناختمش گفت همسایه تونم فهمیدم این بلای آسمانی کی هستش :دی
بعد ایساتاده بودیم یه گوشه سوت می زدیم برای خودمون تا بقیه بیان.بعد یکی از خانومهای داخله نمایشگاه که فقط یک چشمشون قابله مشاهده بود اومد گیر داد خانوم موهاتو بکن تو.خلاصه موهام رو کردم توی مقنعه گفت نه کامل مقنعه رو بکش جلو.حس کردم توقع داشت تا روی ابروها رو بپوشونه.بعد هم گیر داد کارت شناسایی گفتم نداریم.حالا توی اون عصبانیت هی خنده ام هم می گرفت از قیافه ی ساسان.بساطی بود.خلاصه همونجا ایستاد تا آخرین تاره موهام رو کردم زیر مقنعه و وقتی مطمئن شد من رو به سوی بهشت رهنمون کرده دست از سرم برداشت .خدا حفظش کنه دیشب برای اولین بار توی عمرم با خیال آسوده خوابیدم مطمئن بودم میرم خوده بهشت.
ساسان لپتاپش رو برعکس گرفته بود دستش و روی صفحه مانیتورش کلمه مجید آنلاین رو نوشته بودن تا اگر از بچه های مجید آنلاین کسی اومد راتحت پیدامون کنه.حدود 10 نفری دورش جمع شده بودن قیمت لپتاپشو پرسیدن یهو دیدیم دورمون چه خبره همه هم قیمت می خواستن.می به شخصه دلم رو گرفته بودم می خندیدم.آخرش نفهمیدم ساسان لپتاپش رو فروخت یا نه؟
بعد هم یه خانوم و آقا اومدن درباره خرید از فروشگاهه مجید آنلاین پرسیدن که عادل فکر کنم مخشون رو زد.مجید بهدن می تونی ضرر وارده رو از عادل بگیری :دی
بعد هم احسان اومدن و الیاس و مهران، در نهایت هم سلمان اومد که بی معرفت قیومیته می رو بر عهده گرفته بود اما تا تونستن با عادل اذیتم کردن منم که مظلوم :دی

بعد دیدیم نه بابا مثله اینکه بقیه قصده اومدن ندارن گفتیم بریم بیرون عکس بگیریم.می شدم عکاس باشی و بچه ها رو به صف کردیم! :دی عکس بگیریم.عکس که گرفتیم کلی هم ترافیک ایجاد کردیم البته.بعد از عکس گرفتن از دوستانه عزیز و معزز و مکرم می دیدم بهبه داره دیر میشه .تماس گرفتیم به مامان و پیدامون کردن و از بچه ها خداحافظی کردم و رفتیم بنزین زدیم و بعدشم رفتیم خانه :دی
بقیه رو نمی دونم بعد از رفتنم چکار کردن .خوده نمایشگاه مالی نبود شیر مرغ تا جون آدمیزاد داشت اما واقعن به لعنته خدا نمی ارزید.انقدر هم هوا خفه بود جونمون رو برداشتیم از نمایشگاه فرار کردیم. کاش انقدر پول که میگیرن لااقل یکم به نمایشگاهه مشهد هم برسن و گدا بازی در نیارن :(

این بود انشای من.ببخشید طولانی شد و کم و کاستی اگر داشت.اما بنکلن خیلی خوش گذشت جای تمامه عزیزانی که نتونستن بیان و یا پیچوندن خالی ^.^:rose:
 

roohollah

Banned
اما از بچه های مجید آنلاین خبری نبود.
من می توسنتم 6:30 اونجا باشم!؟ نکنه بعد از 6:30 جماعت آمدن!؟؟؟:mad:
برای اولین بار توی عمرم با خیال آسوده خوابیدم مطمئن بودم میرم خوده بهشت.
نه بابا، میخواستن دیگران را با خودت نبری جهنم:lol:
 
آخرین ویرایش:

Majid

مدیر سایت
عضو کادر مدیریت
از توضیحات و عکسها ممنونم...

عادل چقدر کوچولو شدی تو؟ نشناختمت اول که عکستو دیدم ! بابا رژیم :D

سلمان کجایی تو ؟ خبری ازت نیست یهو موقع قرار عمومی سر و کلت پیدا میشه ؟ :)

خوبه ظاهرا خوش گذشته... جای ما رو هم خالی کردین ؟ مخصوصا اون بخش دوم برنامه ... ؟ :D


طفلی این مانی اینقدر مظلومه اینقدر مظلومه که هرکسی میرسه بهش گیر میده ! کلا دو تا عکس گرفتید ؟
این مانی باز از عکس گرفتن فرار کرد؟ من نمیدونم چرا نمیخواد خودش رو توی عکس نشون بده .. نگران نباش بچها نمیان بگه که زشتی.. :) یکم اعتماد به نفس داشته باش :lol:


مجید
 

salmanclever

Well-Known Member
سلمان کجایی تو ؟ خبری ازت نیست یهو موقع قرار عمومی سر و کلت پیدا میشه ؟ :)
ما بین المللی شدیم رفت . دیگه با شما ایرانی های مقیم تهران هم کاری نداریم داداش.

خوبه ظاهرا خوش گذشته... جای ما رو هم خالی کردین ؟ مخصوصا اون بخش دوم برنامه ... ؟ :D
په پس فکر کردی واسه چی خوش گذشته . جای تو خالی بود که خوش گذشت دیگه.


طفلی این مانی اینقدر مظلومه اینقدر مظلومه که هرکسی میرسه بهش گیر میده !
یک سال این مانی به ملت تو فروم گیر میده . حالا یک روز هم ما تو میتینگ بهش گیر میدیم . بده؟؟؟
هر چند تا من اومدم سریع دوزاریش افتاد چه خبره سریع پیچوند در رفت.

این مانی باز از عکس گرفتن فرار کرد؟
کلا خانوما همینطورند. هر چند من یادمم نمیاد کسی هم بهش اسرار کرده باشه که بیاد عکس بگیره.هه هه هه

من نمیدونم چرا نمیخواد خودش رو توی عکس نشون بده ..
چون نمیخاد اون تصویر زیبایی که همه تو زهنشون دارن از بین بره . :lol:

نگران نباش بچها نمیان بگه که زشتی.. :)
مجید رو با این همه فجاهت بصری الگو قرار بده.:cool:

یکم اعتماد به نفس داشته باش
وجدانا و از حق نگذشته اعتماد به نفس مانی رو من ستایش میکنم.
هر سری میاد میتینگ یک بلایی سرش میاد . اون که از پارسال که شد مرغ منجمد رسید خونه.
اینم از امسال که به سوی بهشت هدایتش کردن.
هر چی بهش میگیم بابا سخته سرده نمیخاد بیای باز میگه نه من میخام بیام.
فکر کنم سیبری هم میتینگ بزاریم این مانی با چتر خودشو میرسونه.
یکم خانومای انجمن که ماشالله خوب هم ادعا می کنند یاد بگیرند اعتماد به نفس رو.


مانی در رفتی میتینگ گفتم اینجا یکم اذیتت کنم دلم خنک شه...:lol:


در کل من از زمانی که مجید خودش تنهایی با خودش میتینگ میزاشت میتینگا شرکت می کردم.
کارو بار هم زیاد سرم ریخته ولی خوب خیلی خوشحال میشم دوستانو میبینم. برای همین سعی میکنم میتینگارو برم.


راستی احسان فکر کنم سی سی یو بستری باشه.
چون جای بچه ها خالی بعدش ما رفتیم یک صفایی دادیم با احسان و مهران.
طفلک فکر کنم پیاده رفت خونه
در کل همینجا مراتب ارادتمون رو به استاد احسان عرض می کنیم.


سلمان...
 
آخرین ویرایش:

shayanboy

Active Member
سلام.
بروبچ مشهد :shock:
هیچ کدومتون رو تهران ندیده بودم . ( عکس رو دیدم )
از آشنایی با شما خوشبختم.
از راست به چپ : مهران , سلمان , احسان , خودم ( ساسان ) , عادل , الیاس , آقای اصغری .:wink:


حالا چه طور بود ؟ خوش گذشت ؟ ( ایشالا که خوش گذشته باشه )
چند دقیقه اونجا بودید ؟ نیم ساعت ! ؟ 1 ساعت ؟ چقدر ؟ :cool:
نهار ؟ شام ؟ آیس پک ؟ چیا خوردین ؟ ( دلمان آب بیوفته ؟!) : دی ( تهران که آب هم نخوردیم » جراید : دی
حاشیه هم نداشتید ؟ :D
زیارت امام رضا هم رفتین ؟ :neutral:
مانی هم که تو عکس نیست . :-? حیف نشد ؟ : دی
از خانم ها فقط مانی باید می بود فکنم !


شایان
 

Mandana

Active Member
نه بابا، میخواستن دیگران را با خودت نبری جهنم:lol:

مي به شخصه حاضرم برم جهنم. به شرطي كه تو بهعشت باشي خيالم راحته نمي بينمت :سوت: ...مي خواي امضا هم مي كنم

این مانی باز از عکس گرفتن فرار کرد؟ من نمیدونم چرا نمیخواد خودش رو توی عکس نشون بده .. نگران نباش بچها نمیان بگه که زشتی.. :) یکم اعتماد به نفس داشته باش :lol:
دیگه چه کنیم خجالت می کشیم وقتی بهمون میگن زشتی دپرس میشیم :دی
قربون دستت می ترجیح میدم بچه های مردم شب کابوس نبینن :دی


چون نمیخاد اون تصویر زیبایی که همه تو زهنشون دارن از بین بره . :lol:

اون تصویر خوبی که بخواد با دیدن عکس من خراب بشه، همون خراب بشه بهتره :چشمک:
نترس بابا همه مثل تو نیستن معیاره رفاقت قیافه نیست.

مجید رو با این همه فجاهت بصری الگو قرار بده.:cool:
مجید؟چرا راهه دور بریم.خودت همیشه الگوی می بودی در زمینه ی اعتماد به نفس :دی
وجدانا و از حق نگذشته اعتماد به نفس مانی رو من ستایش میکنم.
هر سری میاد میتینگ یک بلایی سرش میاد . اون که از پارسال که شد مرغ منجمد رسید خونه.
اینم از امسال که به سوی بهشت هدایتش کردن.
هر چی بهش میگیم بابا سخته سرده نمیخاد بیای باز میگه نه من میخام بیام.
فکر کنم سیبری هم میتینگ بزاریم این مانی با چتر خودشو میرسونه.
یکم خانومای انجمن که ماشالله خوب هم ادعا می کنند یاد بگیرند اعتماد به نفس رو.

نه بابا ستایش کردن نداره.می هر میتینگی که بدونم تو هستی خودم رو می رسونم هر جور هست .جدای از شوخی چون کلی می خندم.جسارت نشه به قیافه ات نمی خندم کلن انسانه شادی هستی آدم خودبخود دوست داره بخنده ^.^

مانی در رفتی میتینگ گفتم اینجا یکم اذیتت کنم دلم خنک شه...:lol:
عب نداره سلمان هر چی دوست داری اذیت کن هر چه از دوست رسد نیکوست :دی
حالا چه طور بود ؟ خوش گذشت ؟ ( ایشالا که خوش گذشته باشه )
چند دقیقه اونجا بودید ؟ نیم ساعت ! ؟ 1 ساعت ؟ چقدر ؟ :cool:
نهار ؟ شام ؟ آیس پک ؟ چیا خوردین ؟ ( دلمان آب بیوفته ؟!) : دی ( تهران که آب هم نخوردیم » جراید : دی
حاشیه هم نداشتید ؟ :d
زیارت امام رضا هم رفتین ؟ :neutral:
خوش که به می خوش گذشت.همینکه دوستانو دیدم عادل کلی عوض شده بود درین جمع مهران هم نیز.عادل خیلی بهتر شده هم خودش هم اخلاقش خوب بود بهتر تر شده ^.^
در مورده زمان می حدود یکساعت اونجا بودم بقیه رو نمی دونم چقدر موندن.
زیارت هم قسمت نشد فک کنم
قرار بود بهار تور بذاریم اما اینجور که به نظر میاد تور رو تهران برگزار کنیم بهتره
اوه مجید این قرار بود سورپرایز باشه؟ :دی خوب شماها نخونین :سوت:
 

PhonieX

مدیر انجمن <A href="forum.majidonline.com/forums/6
نکات مهم:
په پس فکر کردی واسه چی خوش گذشته . جای تو خالی بود که خوش گذشت دیگه.


کلا خانوما همینطورند. هر چند من یادمم نمیاد کسی هم بهش اسرار کرده باشه که بیاد عکس بگیره.هه هه هه

چون نمیخاد اون تصویر زیبایی که همه تو زهنشون دارن از بین بره . :lol:

مجید رو با این همه فجاهت بصری الگو قرار بده.:cool:

در کل من از زمانی که مجید خودش تنهایی با خودش میتینگ میزاشت میتینگا شرکت می کردم.
.


راستی احسان فکر کنم سی سی یو بستری باشه.
چون جای بچه ها خالی بعدش ما رفتیم یک صفایی دادیم با احسان و مهران.
طفلک فکر کنم پیاده رفت خونه
در کل همینجا مراتب ارادتمون رو به استاد احسان عرض می کنیم.


سلمان...

دیگه خود دانید
 

Dark-M4N

Member
نیازی نیست، معلومه!:wink:

:دی

آره معلومه !:دی

با بیل و کلنگم میخوای بری لابد؟:دی زمین بکنی؟:دی:شوخی:

دیگه چه کنیم خجالت می کشیم وقتی بهمون میگن زشتی دپرس میشیم :دی
قربون دستت می ترجیح میدم بچه های مردم شب کابوس نبینن :دی

کی حرف از خجالت میزنه؟:دی

فک کنم شوهر خواهرش بوده داشته اینو مینوشته :دی

یحتمل بنده خدا رو تهدید(طحدید،تحدید) به مرگ کرده بوده :دی:فرار:


یه سوال که به تاپیکم ربطی نداره(به خودت نگیر ماندانا):دی

HTML:
http://api.ning.com/files/UYdTNQxxq87zxuuWQgLoYUoeru4byau8brMbqpwaWkcyFg6623Jrlll1dNBe8OqPWwPCeRimuNzqSsIslORwDcBovmGWoii9/dog3.jpg

این بنده خدا چی بود؟:سمته چیرو میگما :دی راستیه آدم ئه خودم فهمیدم :دی
 

YTERROR

Active Member
عادل چقدر لاغر شدی بشر
166500-eftekhar3.gif
آره دیگه فشار زندگیه اون موقع خیلی چاق شده بودم بیا یک عکس دیگه هم آپ کردم

عادل بعدش کجا رفتین ! ؟ :دی
من که هیچی هر چی صبر کردم همه رو ببرم یک جایی خوب که حال کنند و بقیه عکسا رو اونجا بگیریم احسان و ..... خواستن نمایشگاه بین المللی که کشورهای مثل افغانستان تاجیکستان ارمنستان و ... صاحب امتیازهای تکنولوژی روز دنیا شرکت داشتند استفاده خاصی بکنند ولی من با دوستم رفتم یه جا که قرار داشتم

عادل چقدر کوچولو شدی تو؟ نشناختمت اول که عکستو دیدم ! بابا رژیم
:cool:آثار اعتیاده داداش من نکش بده ضرر داره داغونت می کنه

بروبچ مشهد :shock:
هیچ کدومتون رو تهران ندیده بودم . ( عکس رو دیدم )
چرا دیگه شایان نمایشگاه کتاب من و علی اومده بودیم یادت نیست ان شاالله مجددا هم ملاقاتتون خواهیم کرد

اون تصویر خوبی که بخواد با دیدن عکس من خراب بشه، همون خراب بشه بهتره :چشمک:
نترس بابا همه مثل تو نیستن معیاره رفاقت قیافه نیست.
آره ماندانا راست می گه معیار رفاقت پوله :) ولی ماندانا خانومه دنبال همکار می گشتا بیچار دست تنها باید به کلی آدم گیر می داد

من هم یکم از قبل از این ماندانا بیاد رو تعریف می کنم :

ساعت 6 جای اطلاعات رسیدیم با یکی از دوستام و خوشحال از این که همونطور که حدس می زدم اطلاعات جنب تالار بهار :D چون راستش مطمن نبودم و حدس می زدم و از این می ترسیدم اطلاعات اونجا نباشه و از روی حدس من کسی نیومده باشه خلاصه دیدیم جز خانوم اطلاعات باشی هیچکس نیست یکم با خانوم اطلاعات باشی صحبت کردیم که قبل ما کسی نیومده و .... گفت نه بعدش رفتم جای اعلام بچه های گمشده پای بلندگو گفتم 3 بار بگه بچه ها و اطفال مجید آنلاین به جنب تالار بهار اطلاعات نمایشگاه مراجعت کنند و خانومه با یک صدایی که اصلا نمی شد به جز مجید آنلاین شو تشخیص داد 3 مرتبه اعلام کرد و برگشتم جایی اطلاعات

در همین حین که داشتیم با دوستم آدما رو نگاه می کردیم دیدم یکی با لپ تابش نشسته داره از روی هوا نت می گیره و کلی ذوق کرده قیافه اش داد می زد که باید واسه یک چیزی اومده باشه نمایشگاه یا اینترنت هوایی یا دیدن چند تا آدم ازش پرسیدم واسه مجید اومدین که با شک و تردید گفت آره و خودشو معرفی کرد بعد از اون وری ترمون پرسیدم که بنده خدا با تعجب گفت مجید هم اینجا میتینگ داره خلاصه کلی زیر آب مجید رو زدیم و بنده خدا رفت تویی سوالهای شکاک از مجله گاما ما هم اومدیم کلاس بزاریم که دیدم بنده خدا داره سوالهای تخصصی می کنه و بازپرسی می کنه و بخاطر شناختی که از مجید داشتم سریع گفتم من هیچ وابستگی با مجید ندارم و اگه کپی رایتی رعایت نکردن یا کلاهبرداری بوده پای من وسط نیست الان یه خانومه میاد اگه زندانی چیزی می خواین بدین نماینده مجیده بگیرینش هر کاری دوست دارین بکنین که بنده خدا ترسید و رفت فکر کرد چی همه آدم می خوان بیان واسه مجید و .......

بعدشم که در حال احوال پرسی با یکی از دوستام بودم از طریق تلفن و استفاده از القاب :mad: که دو تا خانوم یکی خیلی با شخصیت یکی هم معمولی ولی با کلاس دارن طوری نگاه می کنند که چرا داری این جوری صحبت میکنی بعد دو زاریم افتاد که این ریس کل می تی کمنه باید بهش احترام گزاشت بعد هم مامان ماندانا من و به ماندانا سپرد و رفت در همین حین که روی پله ها واستاده بودیم و مردم و دید می زدیم یکی آقا پیر و یک خانوم متدین اومدن به ماندانا و آقا به من گیر دادن آقا گفت نسبتی دارین باهم من یکی که گفتم اصلا و ابدا اگه هر کاری می خواین بکنین با من کاری نداشته باشین ما اومدیم 4 تا آدم ببینیم و دو تا عکس بگیریم بریم بعد هم آقا شروع کرد به نصیحت کردن که روی پله ها وای نستین تابلو و از این حرفا که وقتی این افراد کم میارن و می بینن طرفشون آدم حسابیه :D

بعد هم که بقیه اومدن و ماندانا تعریف کرد و ...... در کل نمایشگاه جالبی بود توش کلی آدم بود و امسال پارکینگش 10 برابر پارکینگ قبلی شده بود و رفت و آمد خیلی خوب شده بودش

موفق و پیروز باشید
 

پیوست ها

  • Adel.jpg
    Adel.jpg
    43.5 کیلوبایت · بازدیدها: 29
آخرین ویرایش:

جدیدترین ارسال ها

بالا