میگم که از همه خودت خوشتیپ تریها ســــــــــاســـــــــان :دی
طبيعيه أخه مي توي عكس نيستم
خوشم مياد بك تون هك MADE IN IRAN خوردين

و اما میتینگ نامه...
ازونجایی که می بعد از میتینگ قرار بود برم خونه ی خاله ام، بر آن شدیم که با مامانمان به میتینگ برویم
پس شال و کلاه کردیم تازه ساهت 6:03 دقیقه رسیدیم نمایشگاه و می بس که نق زدم دیر شد دیر شد العان همه اومدن علافه می شدن.7 خوانه رستم رو به سلامت سپری کردیم و رفتیم داخل داشتیم وسط و جای قرار دنباله بچه ها می گشتیم که دیدیم بلند گوی سالن اصلی اعلام کرد اعضای مجید آنلاین درب اصلی ئه سالنه بهار
رفتیم اونجا دیدیم پرنده پر نمی زنه _ اغراقی بیش نیست مثله مور و ملخ آدم ریخته بود _ اما از بچه های مجید آنلاین خبری نبود.خلاصه سرک کشیدم گوشه ی دیوار دیدم عادل پناه گرفته :دی
احوال پرسی و بعد مامانم گفتن عادل جونه تو و جونه ماندانا و خلاصه مامانم که رفتن این عادل تازه ماهیته اصلیش رو بروز داد.جلوی مامانم کلی تریپ بچه مثبت برداشته بود مامانم که رفتن شروع کرد به نق زدن که آره بچه داری باید بکنم و فلان و بهمان.عادل بعدن در این مورد حالتو میگیرم :دی
بعد هم آقای اصغری اومدن جلو و خودشونو معرفی کردن.بعد هم ساسان اومد جلو که نشناختمش گفت همسایه تونم فهمیدم این بلای آسمانی کی هستش :دی
بعد ایساتاده بودیم یه گوشه سوت می زدیم برای خودمون تا بقیه بیان.بعد یکی از خانومهای داخله نمایشگاه که فقط یک چشمشون قابله مشاهده بود اومد گیر داد خانوم موهاتو بکن تو.خلاصه موهام رو کردم توی مقنعه گفت نه کامل مقنعه رو بکش جلو.حس کردم توقع داشت تا روی ابروها رو بپوشونه.بعد هم گیر داد کارت شناسایی گفتم نداریم.حالا توی اون عصبانیت هی خنده ام هم می گرفت از قیافه ی ساسان.بساطی بود.خلاصه همونجا ایستاد تا آخرین تاره موهام رو کردم زیر مقنعه و وقتی مطمئن شد من رو به سوی بهشت رهنمون کرده دست از سرم برداشت .خدا حفظش کنه دیشب برای اولین بار توی عمرم با خیال آسوده خوابیدم مطمئن بودم میرم خوده بهشت.
ساسان لپتاپش رو برعکس گرفته بود دستش و روی صفحه مانیتورش کلمه مجید آنلاین رو نوشته بودن تا اگر از بچه های مجید آنلاین کسی اومد راتحت پیدامون کنه.حدود 10 نفری دورش جمع شده بودن قیمت لپتاپشو پرسیدن یهو دیدیم دورمون چه خبره همه هم قیمت می خواستن.می به شخصه دلم رو گرفته بودم می خندیدم.آخرش نفهمیدم ساسان لپتاپش رو فروخت یا نه؟
بعد هم یه خانوم و آقا اومدن درباره خرید از فروشگاهه مجید آنلاین پرسیدن که عادل فکر کنم مخشون رو زد.مجید بهدن می تونی ضرر وارده رو از عادل بگیری :دی
بعد هم احسان اومدن و الیاس و مهران، در نهایت هم سلمان اومد که بی معرفت قیومیته می رو بر عهده گرفته بود اما تا تونستن با عادل اذیتم کردن منم که مظلوم :دی
بعد دیدیم نه بابا مثله اینکه بقیه قصده اومدن ندارن گفتیم بریم بیرون عکس بگیریم.می شدم عکاس باشی و بچه ها رو به صف کردیم! :دی عکس بگیریم.عکس که گرفتیم کلی هم ترافیک ایجاد کردیم البته.بعد از عکس گرفتن از دوستانه عزیز و معزز و مکرم می دیدم بهبه داره دیر میشه .تماس گرفتیم به مامان و پیدامون کردن و از بچه ها خداحافظی کردم و رفتیم بنزین زدیم و بعدشم رفتیم خانه :دی
بقیه رو نمی دونم بعد از رفتنم چکار کردن .خوده نمایشگاه مالی نبود شیر مرغ تا جون آدمیزاد داشت اما واقعن به لعنته خدا نمی ارزید.انقدر هم هوا خفه بود جونمون رو برداشتیم از نمایشگاه فرار کردیم. کاش انقدر پول که میگیرن لااقل یکم به نمایشگاهه مشهد هم برسن و گدا بازی در نیارن
این بود انشای من.ببخشید طولانی شد و کم و کاستی اگر داشت.اما بنکلن خیلی خوش گذشت جای تمامه عزیزانی که نتونستن بیان و یا پیچوندن خالی ^.^
