من اصلا حوصلم نمیاد رو پروژه یکی دیگه کار کنم! مگر اینکه واسه پولش مجبور بشم کار کنم ولی هیچ رغبتی برای انجامش ندارم!
ولی سعی میکنم بیشتر واسه خودم نرم افزار بنویسم و حتما توش یه ایده جدید رو پیاده سازی میکنم! به خاطر همینه که اصلا دنبال نوشتن اسکریپت هایی مثل فروشگاه و ... نیستم چون واسم جذابیتی نداره!!
اسم پروژه جدیدم هم تو امضامه ( رو این تقریبا 8 ماه نیمه وقت کار کردم)
ایشالا به زودی آپ میشه.
دوست عزیز از قدیم گفتن کوزه گر از کوزه شکسته ...... آره
منم مثل تو همیشه مشکل دارم با کارای خودم....واسه ملت سه سوت ردیف میشه اما امان از جم و جور کردن یه سایت کوچولو واسه خودم
من اصلا حوصلم نمیاد رو پروژه یکی دیگه کار کنم! مگر اینکه واسه پولش مجبور بشم کار کنم ولی هیچ رغبتی برای انجامش ندارم!
ولی سعی میکنم بیشتر واسه خودم نرم افزار بنویسم و حتما توش یه ایده جدید رو پیاده سازی میکنم! به خاطر همینه که اصلا دنبال نوشتن اسکریپت هایی مثل فروشگاه و ... نیستم چون واسم جذابیتی نداره!!
اسم پروژه جدیدم هم تو امضامه ( رو این تقریبا 8 ماه نیمه وقت کار کردم)
ایشالا به زودی آپ میشه.
البته اینم برای خود من یجورایی صدق میکنه!
چون خیلی وقته که میخواستم یه وب سایت شخصی واسه خودم درست کنم ولی حسشو نداشتم نمونشم اینه zixet.com ااز وقتی راه افتاده under construction هست! ولی اگه ایده نو باشه حتما کار میکنم!
البته بعد از این پروژه آخری شاید php و js و.. رو ببوسم بذارم کنار چون خیلی دلم میخواد برنامه نویسی سیستم رو هم تجربه کنم!
کوزه گر از کوزه شکسته آب مي خورد چون در روياي خودش براي خودش کوزه اي ساخته بود با دسته هاي لعابي به رنگ سبز چمني و بدنه اي با طرح منقوش به خورشيد خانم با چشماني آبي فيروزه اي
هر بار که مي خواست به ساختنش دستي برد وسواس نمي گذاشت . آخر بايد بهترين را مي ساخت تا چشمان همه از ديدنش گرد شود . بايد از بهترين خاک رس استفاده مي کرد ، آخر مگر مي شود از همين خاکي که براي ديگران استفاده مي کرد براي تحقق رويايش استفاده کند . بايد از بهترين تکنيک ها براي موج دادن و شکل دادن کوزه استفاده مي کرد . تکنيکي که تا حالا هيچکس بکار نبرده است و او بايد آنرا مي آفريد . در ذهنش بارها و بارها آن را ساخته بود . گاهي خوشش مي آمد و گاهي به آن ايراد مي گرفت . عقيدهاش بر اين بود که اين کوزه بايد جاودانه باشد و در ذهنش حتي در برابر التماسهاي سلطان شهر که سعي مي کرد با نشان دادن کيسه سکه هاي زرين دلش را نرم نمايد مقاومت مي کرد
اما واقعيت چيز ديگري بود . کارهاي روزانه و ساعاتي که براي روياهايش مي گذاشت فرصت دست بکار شدن را از او مي گرفت. او نمي توانست از همين کوزه هاي ساده و سرهم بندي شده حتي براي نوشيدن آب استفاده کند چرا که فکر مي کرد از هدفش دور خواهد شد و نتيجه اين شد که از کوزه هاي معيوب و دور ريختني خود آب مي خورد او چشمانش را مي بست و کوزه رويائي و جاودانه اش را مجسم مي کرد .
------------------------- پی نوشت : فکر کنم موضوع خوبی برای وبلاگم پیدا کردم . تا حالا اینقدر نرفته بود تو حس
ممنونم
کیسه نیکوتین؛ تجربهها، مزایا و چیزهایی که قبل از استفاده باید بدانیم
