ssevil
امتیاز واکنش
3,735

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اول اون پیغام پایینی رو بخون بعد بالایش تو یک پست جا نشد:green:
    سر تکانی داد و من هم در جوابش دل تکاندم
    دست و پا گم کردنم را با دو صد مشکل نشاندم
    با خدایا ای خدایا خویش تن را سویش کشاندم
    عالمی دارد نشستن پیش یار دلنشینی
    در رخ اینه او دست و پا گم کرده بینی
    او نشست و ما نشسته در بروی غیر بسته با نگاههایی گسسته
    باز میشد لرزش لب های ما اغاز میشد
    صحبت از نظر و نیاز و ناز میشد در سه حالت حرف دل ابراز میشد
    بعد هم در پی تعریف رویا تاب و تب میرفت بالا اسمان ها کهکشان ها
    قصه را فهمیدم حالا
    صحبتی گرم است اینجا
    شرشر شرم است اینجا
    باید اینجا تاب داری
    قصه های ابداری
    تا اینجاش حفظ بودم شرمنده
    این شعر یکی از دوستامه و این داستان خاستگاریشه(واقعی)
    اینم در جواب شعری که واسم فرستادی بود:rose:
    امد از در پای کوبان مژده یاران خواب دیدم
    ان پریوش ماه دلکش جلوه مهتاب دیدم
    سر خوش از جام مودت گردشی در بین ما زد
    روی با روی مهبت دست در دست شفقت
    رفت تا پهلوی یارم گفت سری با تو دارم
    نرم نرمک پچ پچی در خانه سر شد خانه پر بار از خبر شده
    چهره ها رنگ دگر شد ان پری روی پریشان موی هم اشفته تر شد
    چشم هارا ریز کردم گوش هارا تیز کردم
    از عتاب زاهدان پرهیز کردم
    بعد هم ان نور دیده ان که یک شب خواب دیده من سه شب خوابم پریده
    امد و لرزان مردد زیر گوشی گفت باید در خموشی از پیم در خلوت ایی
    تا که این سر بسته راز خویش با دلبر گشایی
    گفت دلبر من دلم زیر زبر شد برق از چشمم بدر شد باز این دیوانه دل اشفته تر شد
    دیدمش اری عزیزم جلوه گر شد
    انقدر آواتارت رو عوض نکن سر درد گرفتم :دی
    اینی که میدم رو استفاده کن حالش رو ببر :دی
    V
    خوبی که نداشتم, بدی رو ببخش
    خداحافظ
    V
    سلام
    هر جور دوست دارم.
    بدو بیا کارت دارم.
    بدو منتظرما.
    بدو بدو کن.
    هاها اولین نفر نبودی ولی سروری مهربون:oops:میسی خانومی ایشالاه تولد صد سالگیم رو هم پیشم باشی بهم تبریک بگی ^.^ :rose::rose::rose::rose:
    ....و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را،
    از میان دویست جنگ خونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی،
    انها را با خدای خویش
    چشم در چشم هم، نوش کنیم.
    (حسین پناهی)
    سلام،
    خداحافظ!
    چیزی تازه اگریافتید،
    بر این دو اضافه کنید
    تا بل
    باز شوداین در گمشده بر دیوار...
    (حسین پناهی)
    بیراهه رفته بودم آن شب
    دستم را گرفته بود و می کشید
    زین بعد همه عمرم را
    بیراهه خواهم رفت

    ح.پ
    خوبی دوستم؟
    چه خبرااا؟
    V
    سلام
    برایت یک بغل گندم, دلی خشنود از مردم
    برایت چشمه آبی, کنارش عمر خضریابی
    برایت یک بغل مریم, که مست از می شوی هر دم
    برایت قدرت آرش, که دشمن را زنی آتش
    برایت سفره ای ساده, حلال و پاک و آماده
    برایت یک غزل احساس, دو بیتی های عطر یاس ...
    برایت هر چه خوبی هست, صمیمانه دعا کردم ...
  • بارگذاری,
  • بارگذاری,
  • بارگذاری,
بالا