با كمي اغماض ميتوان ادعا كرد كه در ميان شاخههاي مختلف مهندسي در هركدام كه داراي قدمت بيشتري است، همگرايي بيشتري در اتخاذ روش و ابزار براي انجام اعمال نسبتاً مشابه از ميان متخصصان و متوليان آن رشته وجود دارد. به طور مثال در حال حاضر براي اجراي يك سازه در هر نقطه از دنيا، مهندسين عمران از يك روند همسان با توالي مشابه شامل: الف)توليد طرح عمراني ب)پيادهسازي نقشه ج)محاسبات سازهاي د)اجرا استفاده ميكنند. ولي در رشته نوپايي چون مهندسي نرمافزار، گاه چنان روشها متفاوت است كه از ديد يك ناظر خارجي، دو تيم نرمافزاري مختلف كه هر دو قصد توليد محصولي مشابه را دارند، دو تيم در رشتههاي متفاوت به نظر بيايند. يكي از علل وجود تمايز در توليد نرمافزار ميزان تخصص نيرو و زمان به پيادهسازي ميباشد.بدين معنا كه در نزد بسياري از برنامهنويسان توليد نرمافزار معادل است با توليد كد. ولي از نظر بعضي ديگر توليد كد تنها بخشي از توليد نرمافزار است كه در بسياري از موارد حتي منابع و زمان اختصاص داده شده به آن در طول پروسه توليد نرمافزار كمتر از50% ميباشد
از يك ديدگاه كلي، پروسه توليد نرمافزار را ميتوان به دو بخش كلي شامل:
الف)تحليل و طراحي ب)پيادهسازي تقسيم كرد.
از ديدگاه دسته اول، برنامهسازان، تحليل و طراحي صرفاً فهم ذهني مساله ميباشد كه دقيقا پس از آن بايستي اقدام به پيادهسازي كرد. در حاليكه در نظر دسته دوم، فاز تحليل و طراحي پر اهميتتر از فاز دوم ميباشد كه بايستي براي انجام آن از متدولوژيها و روشهاي استاندارد استفاده كرد. UML يك زبان مدلسازي ميباشد كه در فاز تحليل و طراحي مورد استفاده قرار ميگير
این مطلب ادامه دارد.
از يك ديدگاه كلي، پروسه توليد نرمافزار را ميتوان به دو بخش كلي شامل:
الف)تحليل و طراحي ب)پيادهسازي تقسيم كرد.
از ديدگاه دسته اول، برنامهسازان، تحليل و طراحي صرفاً فهم ذهني مساله ميباشد كه دقيقا پس از آن بايستي اقدام به پيادهسازي كرد. در حاليكه در نظر دسته دوم، فاز تحليل و طراحي پر اهميتتر از فاز دوم ميباشد كه بايستي براي انجام آن از متدولوژيها و روشهاي استاندارد استفاده كرد. UML يك زبان مدلسازي ميباشد كه در فاز تحليل و طراحي مورد استفاده قرار ميگير
این مطلب ادامه دارد.