Motherland {وطن}

Mr.Digital

Member
به نام خالق بی همتا

سلام به همه ی دوستان عزیزم،
امروز صبح به مسائل زیادی فکر میکردم، از زندگی شخصیم گرفته تا اجتماع و...
بی مناسبت و بدون توضیح نشستم و طرح زیر رو زدم، خوشحال میشم با نظرات خوبتون منو در بهبود کارهام یاری کنید:

نام طرح: وطن
سایز اصلی: 864*1152
مدت زمان: 2 ساعت 20 دقیقه
نرم افزار: فتوشاپ


(برای دیدن سایز 768*1024 روی تصویر کلیک کنید)

ویرایش دوم:


(برای دیدن سایز 768*1024 روی تصویر کلیک کنید)
 
آخرین ویرایش:

leili1

Active Member
onion_msn_smileys-07.gif

وای بعد از این همه کاره مذهبی همچین کاری جاش واقعا خالی بود
cebollita_animated_onion-10.gif

حیف کاره من نصفه کارس
cebollita_animated_onion-24.gif
وگرنه می ذاشتم می دیدی اندکی با ماله تو فرق داره
کارت خیلی خوب شده فقط یه کم زیادی اون عکس تخت جمشید محو شده با اون پرچم
cebollita_animated_onion-13.gif

:ذوق زده :
من خیلی خوشم اومد
cebollita_animated_onion-16.gif

موفقیت :rose:
 

[SOBHAN]

Active Member
سلام عليكم .

واقعا كار آرومي بود ، ملايم ملايم ...

به نظرم حالا كه بحث وطن هست جاي خليج فارس تو كار مي تونه خالي باشه !


التماس دعا
محمد حسين
 

Mr.Digital

Member
onion_msn_smileys-07.gif

وای بعد از این همه کاره مذهبی همچین کاری جاش واقعا خالی بود
cebollita_animated_onion-10.gif

حیف کاره من نصفه کارس
cebollita_animated_onion-24.gif
وگرنه می ذاشتم می دیدی اندکی با ماله تو فرق داره
کارت خیلی خوب شده فقط یه کم زیادی اون عکس تخت جمشید محو شده با اون پرچم
cebollita_animated_onion-13.gif

:ذوق زده :
من خیلی خوشم اومد
cebollita_animated_onion-16.gif

موفقیت :rose:
سلام سلام :oops:
ممنون از لطفتون، بی صبرانه منتظر دیدن کار شما هستم، کارای شما که حرف نداره...
راستش این کار حرف برای گفتن زیاد داره، خودم خواستم که کمی نامفهوم باشه، باید کتاب سه قطره خون رو خونده باشید تا بیشتر تو متن کار برید...
راستی پرسپولیس محو نشده، یک لایه از جنس پس زمینه روش اضافه کردم، جای کار داره هنوز...
پرچم هم که یک پرچم ترکیبی هست، ترکیبی از پرچم ایران در طول این سال ها، دوست داشتم رمزآلود باشه.. امیدوارم تونسته باشم این حس رو منتقل کنم. باز هم متشکر :rose:
 

Mr.Digital

Member
[SOBHAN];718874 گفت:
سلام عليكم .

واقعا كار آرومي بود ، ملايم ملايم ...

به نظرم حالا كه بحث وطن هست جاي خليج فارس تو كار مي تونه خالي باشه !


التماس دعا
محمد حسين

سلام دوست من،
ممنون از نظرتون :rose:
بله حق با شماست، میشه بیشتر روی خلیج فارس هم مانور داد...
بعد از خوندن نظرات همه، شروع میکنم به ویرایش نهایی کار.
موفق باشید:)
 

MEGA WAVE

Active Member
بهت تبریک میگم . <
کارت خیلی خوب شده مخصوصاً رنگ آبی کبودی که گذاشتی دقیقاً حسیو که میخوای به بیننده منتقل میکنه ، فقط وقتی پایه سه قطره خون هدایت به میون اومد دلم نیومد که این یادداشت از علی چنگیزیو نزارم : <<

يادداشتي بر داستان «سه قطره خون» نوشتة «صادق هدايت» از علي چنگيزي

سه‌ قطره خون در ميان آثار هدايت، اثري است که کم‌تر درک شده است و کم‌تر کسي توانسته است رمز و راز نهفته در آن را کشف کند و دريابد؛ و به قولي «روشن‌فکران و منتقدانِ ادبي که اين داستانِ کوتاهِ هدايت را خوانده‌اند اغلب وانمود کرده‌اند که آن را فهميده‌اند و از آن لذت برده‌اند، اما جملگي بر معماآميز و پيچيده بودنِ آن تاکيد ورزيده‌اند.1» به نظر من بيشتر اين غريب بودن و شگفت بودن داستان رابطه‌اي است که بين گربة سه قطره خون –نازي- و سياوش برقرار است. رابطه‌يي که بيشتر به رابطة يک انسان با انسان مي‌ماند تا رابطة انسان با حيواني خانگي. آن‌گونه که سياوش در داستان سه قطره خون از«نازي» براي راوي نقل مي‌کند، گربة گل‌باقالي را، با اين اسم عجيب و انساني‌اش، همچون کالايي «انسان»ي در نظر مي‌گيرد که نرينه‌اي او را تصاحب مي‌کند و از چنگ او در مي‌آورد. «من يک گربة ماده داشتم، اسمش نازي بود...» -درست مثل راوي که رخساره را در پايان از دست مي‌دهد با اين تفاوت که آنجا ما از احساس راوي چيزي نمي‌فهميم و او را مي‌بينيم که تقريبا بي‌تفاوت سياوش و رخساره را نگاه مي‌کند که هم ديگر را مي‌بوسند. همين احساسِ از دست دادن چيزي که مالِ من است و در تملکِ من است - احساسي که غالباً مردها نسبت به زن هم دارند- اتفاق هولناکي را سبب مي‌شود. آنگاه که پاي رقيب، گربة نر، به داستان باز مي‌شود خشمي جنون‌آميز موجب مي‌شود که به سمت گربه‌ها، درست هم مشخص نيست به قصد کشتن کدام يک از آن‌ها، شليک ‌کند و تير به گربة نر مي‌خورد و او را هلاک مي‌کند.
همين حس از دست دادن چيزي که مالِ اوست خواب را از چشم سياوش مي‌ربايد و او را از کوره در مي‌برد. اما چرا در داستان مشخص نيست سياوش قصد کشتن کدام يک از گربه‌ها را دارد؟
شايد به اين دليل که او، هر دو آن‌ها، عاشق و معشوق، را يکي مي‌داند و گويي در نظرش آن‌ها عکس برگردان يا به قولي «تصوير آيينه»‌يي هم هستند. او يکي از تصويرها را مي‌شکند و به همين دليل جسد گربة نر و خودِ گربة ماده در داستان گم و گور مي‌شوند و به همين دليل بعد از مدتي سياوش دوباره صداي گربة نر، که تير خورده و جان داده، را مي‌شنود. اين «تصاوير آيينه»‌يي در جاهاي ديگر داستان سه قطره خون هم ديده مي‌شود مثل شباهتي که «عباس» و رواي با هم دارند و انگار يکي هستند.
سياوش به چيزي پي برده است. او به دوگانگي در عين يکي بودن «نازي» پي‌برده است و يا لااقل آن را حس کرده است. دوگانگي که سياوش آن را وقتي که «نازي» با سرِ خروس مواجه مي‌شود، مي‌بيند و بعد براي راوي تعريف مي‌کند. «سرِ خروسِ خونالودي به چنگش مي‌افتاد و او را به يک جانور درنده تبديل مي‌کرد».
سرِخروس نازي را از حالت بهنجارش خارج مي‌کند و او را به چيزي که خودش است تبديل مي‌کند - کاري که با عاشق شدنش دوباره تکرار مي‌شود- به موجودي که از اين تبديل لذت مي‌برد و تا يکي دو ساعت هم به اين حالت مي‌ماند و «تمدن مصنوعي خودش» را فراموش مي‌کرد. و آنوقت نه ناز مي‌کند و نه تملق مي‌گويد. و ديگر از آن ناز و عشوه‌ها و از سرو کولِ اين و آن بالا رفتن‌ش خبري نيست و از چيزي کمابيش حاضر براي عشوه‌گري به چيزي ديگر، به موجودي درنده و تندخو و تودار، تبديل مي‌شود و از آن چيزي که دَر دست است به چيزي گريزان، که به قول فرويد براي درکش عميقا به کند و کاوِ زمين نياز است تبديل مي‌شود.
گربة داستان سه قطره خون بيش از هر چيز، در توصيفاتي که راوي از آن مي‌کند، شبيه زني عشوه‌گر تصوير مي‌شود با رفتار و چهره‌اي انساني. گربه‌يي «با دوتا چشم درشت مثل چشم‌هاي سرمه کشيده» که از سروکول سياوش بالا مي‌رود و با زبانش پيشاني‌اش را مي‌ليسد و اصرار مي‌کند که او را ببوسد. سياوش علاوه بر اين به خوي وحشي و تودارِ گربه هم پي برده است و همين طور به دوگانگي رفتارش. گربة سه قطره خون موجودي است که اسرار زندگي خودش را فاش نمي‌کند و خيلي تودار است و تنها وقتي با گربة نر آشنا مي‌شود و معاشقه مي‌کند بخش بزرگي از خويش و رمز و رازش را آشکار مي‌کند و سياوش را متوحش مي‌کند. پيامد اين تثليث عاشقانه کاملا آشکار است و همان فاجعة هولناکي است که رُخ مي‌دهد و به گمان من بايد انتظارش چنين حادثه‌اي را، در پايان داستان، براي «رخساره» هم داشته باشيم.
گربه با لمس کردن سرِ خروس و با عشق‌بازي با گربة نر خودش را لمس و حس مي‌کند و خودش مي‌شود و همين امر سياوش را پريشان مي‌کند چرا که او به قانون کمابيش ساختگي اقتدار خود عقيده دارد و اعتقاد دارد که مالکِ «نازي» است و همين امر «نازي» از بَند رسته را در نظر سياوش هوس‌باز و درک ناپذير و بي‌قرار نشان مي‌دهد. گويي که پرخاشگري‌اش در برخورد با سرخروس جزةجدايي ناپذير ساختار دوقطبي خودش است. پرخاشگري آن‌چنان که «ژاک لاکان» در «پرخاشگري در روانکاوي» اشاره مي‌کند شکل‌دهندة سوژة انساني است، پرخاشگري هم بستة خودشيفتگي است و از اين رو شاخص ساختار «من» مي‌شود. سياوش مي‌گويد: «انسان بي‌اختيار از خودش مي‌پرسد: در پس اين کلة پشم‌آلود، پشت اين چشم‌هاي سبز مرموز چه فکرهايي و چه احساساتي موج مي‌زند!» انگار گربة ملوس و خودشيفته و انسان‌نماي سه قطره خون در خلوت خودش ساکت و متکثر و منتشر است و به قول فرويد همان «جانور درنده‌يي است که در عين پايبندي به زمين در آسمان سير مي‌کند.» و فرويد اين را براي توصيف زن‌ها به کار مي‌برد همان زن‌هايي که «باعث بدبختي» مردم شده‌اند و براي «اصلاح دنيا» همه‌شان را به قول عاشقِ صغراسلطان، تقي، بايد کشت. اين دوگانگي رفتار گربه بيش از هر چيز، آدم را ياد مقالة «آن اندام جنسي که يک اندام نيست2» نوشتۀ «لوس ايري گاري3» فمينيسم مشهور فرانسوي مي‌اندازد او مي‌نويسد: «زن نه يکي نه دوتاست. اکيداً نمي‌توان او را همچون يک شخص يا همچون دو شخص تعيين کرد. او به هيچ تعريف کافي و بسنده‌اي تن نمي‌دهد.» گربة سه قطره خون نماد «زن» است او هم گربة نر است و هم گربة ماده است و هم «مرغ حق» است. هم زني است که جزو مايملکِ سياوش (مرد) به حساب مي‌آيد و آنگاه که از خطِ قرمزِ کشيده شده توسط مردان عبور مي‌کند لايق مرگ است و هم آن چيزي است که هدف قرار مي‌گيرد و هم، اگر نگاه دقيق‌تري به موضوع بياندازيم، نمادِ «زنانگي» است و همانطور که گفته شد گربة‌ نر جزوي از ساختار در هم پيچيدهِ گربه- زن و چيزي است در خودِ گربه و نه خارج از آن و آن‌چنان که «لوس ايري گري» بيان مي‌کند: «زن همواره کثير اما مصون از پراکنده‌گي باقي مي‌ماند، چون ديگري پيشاپيش در او هست.» و شايد سياوش با «ديگري» که پيشاپيش در زن هست، مواجه شده و از کوره در رفته، هر چند چيز خاصي مشخص نيست، چيزي که هست مواجه شدن سياوش با اين ساختار در هم پيچيدة گربة انسان نماي داستان، نازي، پايان درد‌آور وهولناکي را براي گربه رغم مي‌زند.

میدونم شاید بنظر خیلی ها این مطلب نباید اینجا عنوان میشد ، اما ما که ادعای هنر داریم بزارید هنرمندامونو بهتر بشناسند.
 
آخرین ویرایش:

Mr.Digital

Member
تشکر ویژه از جناب mega wave
باید خودم همچین متنی رو پیوست کار میکردم، باز هم ممنون.
امیدوارم به کار با دید سیاسی نگاه نشه، گربه ی ما بیشتر از اینها ارزش داره!!
" در پس اين کلة پشم‌آلود، پشت اين چشم‌هاي سبز مرموز چه فکرهايي و چه احساساتي موج مي‌زند!"
 

Peace Dove

Well-Known Member
خیلی قشنگ شده مخصوصا بک گراند کار
اگه یکم دور مرز های ایران رو هاله طلایی کمرنگ میدادی بهتر نمیشد؟؟
 

mehdinasiri

پارس لند گروپ
حس خوبی به آدم دست میده با دیدن کار شما. اون شیر خورشید با ال... رو یه کاری بکن که نیان دنبالت! موفق باشی
 

nima_dsnr

کاربر VIP
خیلی نکته قشنگی بود که دوستمون اشاره کرد
یه کاریش کن... الله به این قشنگی !
یه نظر هم من میدم !
یک hue/station به رنگهای پرچم به هر قسمت مربوط پرچم تا مرزهای ایران بده...
به نظر قشنگ میشه.
تنکس
 

Mr.Digital

Member
کار شیک و زیبایی شده کلی حرف برای گفتن داره اینو میگن کار مفهومی عمقی
ممنون از نظر قشنگتون.... مطمئنا اگر استادهایی مثل شما و سایر دوستان این کار رو طراحی میکردن، مفهوم رو بهتر هم میرسوند.
به هر حال خیلی از نظر لطفتون ممنونم :rose:

خیلی قشنگ شده مخصوصا بک گراند کار
اگه یکم دور مرز های ایران رو هاله طلایی کمرنگ میدادی بهتر نمیشد؟؟
مرسی بابت نظرتون، اما خودم خواستم بیشتر از جنس خود کار باشه، نمیخواستم شلوغ یا جلف بشه...
مرزهای ایران از جنس همون ترک هایی هست که در پس زمینه (که با خود طرح ترکیب شده) دیده میشه.
نمیخواستم طرح از بکگراند بزنه بیرون! مثل یک سطح یکپارچه.... :paint:
بازم ممنون، چشم اعمال میکنم ببینم چطور میشه :rose:
 

Mr.Digital

Member
حس خوبی به آدم دست میده با دیدن کار شما. اون شیر خورشید با ال... رو یه کاری بکن که نیان دنبالت! موفق باشی
ممنون، راستش منظوری از اون قسمت نداشتم، اصلا قصد قاطی کردن سیاست رو ندارم و نداشتم، فقط خواستم پرچم از نظر تاریخی غنی باشه، ضمن اینکه شیر و خورشید که نماد بدی نیستند!؟! گذشته ی ما هستند که باید بهش افتخار کنیم و ازش سرمشق بگیریم برای آینده، به هر حال چشم، درستش میکنم. :rose:

خیلی نکته قشنگی بود که دوستمون اشاره کرد
یه کاریش کن... الله به این قشنگی !
یه نظر هم من میدم !
یک hue/station به رنگهای پرچم به هر قسمت مربوط پرچم تا مرزهای ایران بده...
به نظر قشنگ میشه.
تنکس
ممنون نیما جان، "الله" هم داره، فقط یکم دقت میخواد....
در مورد نظر خودتون هم چشم، حتما امتحان میکنم. ممنون... :oops:
 

AKdesign

Member
سلام دوست عزيز
كارت واقعا عالي شده
ولي اگه بجاي تخت جمشيد برج ميلاد رو بزاري كارت بهتر و مدرن مي شد(شوخي):lol:
موفق باشي.
 
آخرین ویرایش:

Mr.Digital

Member
سلام دوست عزيز
كارت واقعا عالي شده
ولي اگه بجاي تخت جمشيد برج ميلاد رو بزاري كارت بهتر و مدرن مي شد(شوخي):lol:
موفق باشي.

سلام، ممنون :rose:
والّا فکر کنم اگر همینجور پیش بره مجبور بشیم تا چند وقت دیگه به جای تخت جمشید، برج میلاد رو نماد تمدن ایران بدونیم!
به هر حال ممنون.
 

Mr.Digital

Member
motherland S

سلام به همه ی دوستان، طبق نظرات شما ویرایش جدیدی از این طرح رو ایجاد کردم که هم اینجا و هم در پست اول قرار میدم.
خودم شخصا طرح اولیه رو میپسندم و این رو جداگانه حساب کنید!
منتظر نظرات شما هستم... ممنون.


(برای مشاهده ی سایز بزرگ روی تصویر کلیک کنید)
 

alionline1366

Active Member
ممنون از نظر قشنگتون.... مطمئنا اگر استادهایی مثل شما و سایر دوستان این کار رو طراحی میکردن، مفهوم رو بهتر هم میرسوند.
به هر حال خیلی از نظر لطفتون ممنونم :rose:

شما لطف داری دوست من استاد کیه من از هنوز شاگردم اونم ته کلاسی:wink:
 

جدیدترین ارسال ها

بالا