مرسی دوستان . . .
حمید جان ایده خوبی دادی، ولی نیتش چیز دیگه ای بوده
حسام جان آره،سعی میکنم واسه کاراکتر و مجسمه از زیبراش استفاده کنم . . .
به امید کمک شما دوستان ایشالا تا یه جاهایی میرسونیمش . . .
من از Uv گرفتن و رندر و نورپردازیشو . . . دیگه به کمک شما نیاز دارم . . .
بگذریم . . .
نقشه ها براش کشیدم ینده خدا رو . . .
بزارید بهتون بگم جریان از چه قراره . . . اگر ایده ای دارید که بهتر بشه لطفا بگید . . .
ساعت 5:20 بامداد!
خورشید داره طلوع می کنه ولی چراغ بالای سر این بنده خدا هنوز روشنه . . . ( راستی! خورشید کی طلوع میکنه؟!
)
شب تا صبح نشسته بوده زنشو میساخته . . .
بنده خدا حلقه ازدواج خودش روی انگشتشه، مال همسر مرحومش روی میز کارش کنار دستشه
حالا نمیدونم این اثر هنری که قراره بسازه، به صورت مجسمه باشه یا یه تابلو چوبی!؟؟؟ شما چی پیشنهاد میدین؟! میخوام زن مرحومش باشه . . .
خلاصه . . .
پیرمرد بنده خدا در حالی که پیپش تو دهنشه و یه لبخند ملیحی داره . . . فردا رو نمیبینه
ریزه کاری زیاد تو ذهنمه ولی . . . تا ببینیم جامه عمل بهش میپوشونیم یا نه!
راستی . . .! اصل کاری این جملشه که روی یه کاغذ مینویسه! »»»
It`s Done . . .
من از الان به فکر خاک و بریده چوب هستم که چجوری بسازمش
آبجکت های زیادی هم قراره بسازم . . .
مثل : پیپ ، ساعت چوبی، عینک پیرمردی! ، حلقه ازدواج، دستمال بینی!
، فنجون چایی و قند، قاب عکس زنش، رادیوی قدیمی،و ابزارهای کارش . . .
اینا رو گفتم که یادم نرن
اصلا داستانش خودش 2 تا جایزه Grammy میرزه ! . . .جایزه ما رو بدید بریم
کسی پیشنهادی نداره؟!