آقا من حرفای بلوط و هر 2تا مرتضی رو قبول دارم.
نمیشه عزیز من.
ببین من خودم 1 سال پیش تو یه تیم بودم که از بچه های همین سایت هم هستن.
خواستیم یه انیمیشن 3 یا 4 دقیقه ای درست کنیم.
استوری بورد رو هم آماده کردیم.
من مدل ها رو کامل ساختم.
دادم به اون دوستمون ریگ کرد.
ولی مشکلات تازه شروع شد.
هرکی یه چی میگفت
به حرفش هم گوش نمیدادیم. آقا ناز میکرد باید بشینیم به جای کار کردن ناز بکشیم !!!
آخرش هم همه چی از هم پاشید. به همین سادگی ... به همین خوشمزگی...!!!
از ما گقتن بود......
اینطوری عمرا نمیشه
موفق باشی
یه بار شکست خوردی، حالا باید همش بگی نه، نمیشه؟
کار شما به انجام نرسید چون:
امام علی گفته اگه خواستی سفر کنی و تعدادتون بیش از 1 نفر بود حتما یکی رو به عنوان رهبر تیم قرار بدید.پس احتمالا یا رهبری نداشتید یا مناسب نبوده(تا حدودی در جریان کارت بودم.خودت که میدونی دیگه).
اون کاری که شما میگید نمیشه، ما انجامش دادیم . پس
بخونید:
قرار شد یه ماهنامه راه بندازیم تو ماهشهر با دست خالی.
یکی از بچه ها 17 صفحه a4 در مورد هدف، مسیر حرکت، زمان بندی برای رسیدن به هدف های کوتاه مدت و .... نوشت.
هدف چی بود؟ به علت افراطی بودن بعضی آدم های مذهبی، مردم منطقه با مسجد قهر کرده بودن و یه دید بد تو ذهنشون درست شده بود. هدف آشتی دادن این گروه آدم ها با دین و مسجد بود.
دوست من می خندی؟ مسخره هست؟ اگه یه درخواست برای همکاری ازت می کردن چی می گفتی؟
خیلی خلاصه بگم : گروه تحقیقات شروع به آمار گیری از سن افراد منطقه کرد تا گروه سنی مخاطب انتخاب بشه و .........( خلاصه کار مهندسی و حساب شده بود)
من مسئول بخش گرافیک بودم. طراحی و صفحه آرایی و تربیت نیروی جدید برای طراحی های آینده از وظایف من بود، چون نسل بعدی هم باید کار رو یاد می گرفت و من تا ابد نمی تونستم اونجا طراحی کنم .
با هیئت امنای مسجد صحبت کردیم تا مکانی از مسجد رو برای کار در اختیارمون قرار بدن.
مجوز نداشتیم ولی با رئیس فرهنگ و ارشاد جلسه گرفتیم و اجازه ی چاپ داد.
بعضی شب ها نمی اومدم خونه و تو مسجد تا صبح کار می کردیم.( از همه چیم زده بودم)
بالاخره پتروشیمی هزینه های مالی ما رو تقبل کرد( ماهی 500 هزار تومن برای چاپ ماهنامه و خرج های جانبی).
قرار بود تیراژ 100 تا باشه ولی به لطف خدا شد 1000 تا.
بعد چاپ اول و پخش کردنش. از مدارس، جاهای دور شهر و ... هجوم آوردن به مسجد ما. مثل توپ صدا کرد.
مربی پرورشی مدارس التماس می کردن که یه نسخه بیشتر بهشون بدیم.
از مردم درخواست همکاری برای کار توی ماهنامه کرده بودیم.
طرح جلد و سبک کار شده، جالب شده بود. از چند تا مرکز طراحی تماس گرفتن که برم اونجا براشون کار کنم( کار اولم بود خودم باورم نمی شد)
و.....
ماهنامه ما مجانی بود و هیچ تبلیغی توش نبود با این حال کار اونقدر خوب شده بود که یه رئیس روزنامه از آبادان اومد ماهشهر و به اداره ارشاد گفت کار ما رو تعطیل کنه ( آخه مجوز نداشتیم) ولی رئیس اداره ارشاد گفت اینکارو نمی کنه.
طرف شکایتش رو برد ارشاد اهواز و .....
چند روز بعد هم تو اهواز بد جوری جیبشو زدن. حالا بماند چی شد و چه بلایی سرش آوردن....
خلاصه
ما برای اینکار پولی نمی گرفتیم و هدف دیگه ای داشتیم.
قبل از شروع اینکار من تو فتوشاپ خیلی مبتدی بودم ولی یه ماهه بعدش دانسته هام اساسی متحول شد.
شماره سوم آماده برای چاپ بود که از اهواز دستور دادن کار رو تعطیل کنیم.
ولی به توافق رسیدیم که تا گرفتن مجوز ادامش بدیم.
باز هم ضعف مدیریت، کار دستمون داد و کار خوابید. ولی اثرات خوبش هنوز مونده....