ممنوننننننننن،چاکره همه هم هستییییییییم ،اساس
جالب شده rzt ایول من که خیلی حال کردم.
چاکر داشمون هم هستیم
(با اون امضای باحالت
)
ما هم و همچنین
راجع به کارهات هم من راستش رو بخوای بیشتر با اون تصویر آخری از سمت راست حال کردم طرح توسعه اش روش شروع کن خیلی شبیه این روباتهای فیلم ترانسپورتر هستش.
این فیلمه که گفتی یعنی چه؟؟؟
(اسمشو شنیدم، همین نبود که چند وقط پیش تلوزیون گذاشت؟؟؟)
در ضمن pes هم میزنیم . هیف که تو مشهدی .
خوب کاری نداره، سیوهامو میفرستم
(داداش داری با بزرگ پرو باز مملکت سحبت! میکنی
) البته من باشگاهی بازی میکنم
حیف که تیم ملی الان وضعش داقونه
، گفتم تیم ملی یک چیزی یادم اومد....
شماها یادتون نیست،یعنی هنوز به دنیا نیامده بودین، من بودم و علی پری و ممد بربر، میدونی که کیرو میگم؟ علی پروین و ممد البرادیی!، داشتیم باهمدیگه PES6 تو مقر سازمان ملل بازی میکردیم،هم طبقه 22 مقابل در شورای حکام با لپتاپ بابای ممد...
علی گفت:
"آق روحی... یک دست کاپ بزنییم؟؟؟؟"
گفتم :
"آری ... میزنیم"
خوب مسابقه دادیم و علی اول شد، من دوم شدم و ممد هم سوم...
ممد هم که از PES باز های قدیم نیویورک بود، قبول نمیکرد که از دو تا بچه ایرانی، اونم تو شهر خودشون ببازه..... آقا اعصابش خورد شد ، گفت باید دوباره بازی کنیم.... علی هم که اول شده بود(شانسی)حالا شروع کرد قمیش اومدن و کلاس گذاشتن که تو بازی بلد نیستی و از این حرف ها... ممد هم آمد کم نیاره، گفت شرتی...
ما هم که دیدم وضع داره رو به وخامت میره گفتیم :
"بابا ...بیخیال.....شرت بندی حرامه..."
علی هم که حسابی داغ بود ، سر کل کل گفت:
"خوب کاری نداره، سر یک چیز غیر پولی میزاریم، مثلا اگر ممد باخت باید تا خود آژانسو (که طبقه 18 بود) سینه خیز بره"
ممدو میگی، سرررخ شدف داشت میترکید، برگشت به علی گفت:
"اگر تو باختی چی...اگر تو باختی .... باید مثلا پرسپولیسو ول کنی..."
علی هم گفت باشه...
آقا مسابقه دادنو علی جر زد، چاهار تا چیت باره بازی کرد و برد، بیخیال هم که نمیشد، ممد بدبختو مجبور کرد تا خود آژانسو سینه خیز بره، تازه وسطهای راه هم مستخدم تازه تی کشیده بود....دیگه خودتون میدونین...
از همون موقه این بنده خدا با ایران مشکل پیدا کرد تاااااااا.....
سال پیش من برای یک دیدار رسمی با رییس پیکسار(MR. Fisher!) رفتم نیویورک، وارد لابی فرودگاه که شدم دیدم یک نفر داره داد میزنه:
"روحییییییییییی..."، برگشتم، دیدم اه، ممد بربر خودمونه... یک روبوسی و سلام علیک گرمی کردیمو ای ممد یقه مارو چسبد، گفت باید بیای خانه ما، هر چی هم گفتم هتل رزرو کردم مگه به کتش میره... دست مارو گرفت، برد خونش....
تو خونه هم که بحث قدیما شد و یاد ایام جوانی(هیییی یادش بخیر)...گفت بیا یک دست PES6 بزنیم...منم که چند سالی بود بازی نکرده بودم و خیلی هم هوسش به سرم زده بود گفتم باشه...
وسطای بازی بود که یکهو یاد قزیه علی افتادم... سری سرو ته کردیم، 2 تا گل به خودمون زدیم(که مثلا باختم!)و سر بخث رو باز کردم...
گفتم خوب با مرام، حالا این علی تو رو برده، چرا به هسته ای شدن ما گیر میدی؟؟؟ ممد هم که انگار زخم کهنش سر باز کنه گفت:" فکر کردی من نفهمیدم اون جر زده، و الا او که زورش به ما نمیرسید،حالا هم تا از پرسپولیس کنار نره من بیخیال نمیشم..."
منم همون شب زنگ زدم به علیو بعد یک ساعت چک و چونه، قانعش کردم استعفا بده، اونم قبول کرد...
فردا صبح، مثل همیشه تلوزونو روشن کرد تا زد کانال یک اخبار صبحگاهی!!!
داشتم سکته میکردم، علی بود ، دوباره 1 روز نشده برگشته بود تو تیم!!!
علی رو میگی، داشت دیوانه میشد... منم دیگه چیزی نگفتم... فقط اینو بگم ، سر یک ماه نشده بود پرونده هسته ای رفت شورای حکام....
1 ماه بعد .....
سر دیدار با آقای فیشر قرار شد یک ماه بعد(یعنی الان) برم برای آخز یک قرارداد کوچولو، سر یک فیلممممم...چی بود اسمش.....ها،به دنبال نان مو!...
از برگشتنا یک سر رفتم خانه ممد، بهش گفتم آقا ما چیکار کنیم شما بیخیال شی...گفت یک راه بیشتر نداره...باید تیم ملیتان هم بی مربی بشه تا ما راضی شم....
گفتیم چشم.... سر همون قزیست که الان تیم ملی ما مربی نداره...و الا ما که هستیم!!!!! ........