با سلام خدمت دوستان عزيز
اول از همه از تمام كاربران معذرت ميخوام كه نتونستم حدود دو هفته به اون صورت به انجمنها سر بزنم و همچنين جواب دوستاني كه برام ايميل يا پيغام فرستاده بودند رو بدم...
حالا كه برگشتم لازم دونستم كه يك توضيحي در مورد اين وقفه براي دوستان عرض كنم و ماجراها و اتفاقاتي كه براي ما افتاد رو اينجا بنويسم...
همونطوري كه شايد خيلي از شما كاربران بدونيد ما توي نمايشگاه مثلا بين المللي وب تهران غرفه داشتيم كه همين موضوع هم باعث شده بود كه من كمتر بتونم بيام اينجا...
و اما شرح اتفاقات ...
به من گفته بودن كه 48 ساعت قبل از شروع نمايشگاه بايد برم دفتر جشنواره تا غرفه رو تحويل بگيرم.! ما هم طبق گفته اين عزيزان روز قبل از 48 ساعت قبل از نمايشگاه (چي گفتم ...مم يعني اينكه روز سه شنبه شب كه فرداش چهارشنبه بود و 48 ساعت قبل از شروع شدن نمايشگاه) به دفتر جشنواره زنگ زدم كه جريان چيه و من بايد چي كار كنم .. به من گفتن كه فردا ساعت حدود 11 تماس بگيرم تا به من بگن چي كار كنم.. من فرداش ساعت 11 تماس گرفتم گفتن ساعت 1:30 به بعد بياين غرفه رو تحويل بگيريد.. خلاصه آقا ما پاشديمو رفتيم دفتر جشنواره ساعت 3 رسيديم اونجا بعد از كلي انتظار و امضا بده و امضا بگير و تعهد بده و اين حرفها بهمون كارتها رو دادن و گفتن بريد غرفتونو سر هم كنيد.. آقا ما هم با برو بچه زديم رفتيم نمايشگاه! چشمتون روز بد نبينه اما ما اونجا تنها چيزي كه ديديم يك موكت قرمز رنگ بود! و هنوز هيچ در و ديواري رو سر هم نكرده بودن! به ما گفتن كه از فردا بياين غرفتونو درست كنيد چون هنوز پنل هاي غرفه ها رو سر هم نكردن و كار دارن...! (خب اين از روز اول)
روز بعد ما همه كارامونو كرديم و رفتيم نمايشگاه اونجا داشتيم رو غرفه كار ميكرديم... خانم اسلامي به ما گفت كه اينا 24 ساعته هستش و ميتونيد تا صبح بمونيد و غرفه رو درست كنيد برو بچه ها تا ساعت 1:30 شب بودن بعدش رفتن و من و داداشم تنها داشتيم رو غرفه كار ميكرديم ساعت 4 كه شد اومدن گفتن همتون بريد بيرون ميخوايم در سالن رو ببنديم !!!! گفتيم بابا مگه اينجا 24 ساعته نيست؟! كلي كار مونده! فردا ساعت 10 افتتاحيه هستش!!! گفتن نه كي گفته 24 ساعتس! تا الانشم زيادي موندين.. چراغارو خاموش كردن و همه رو انداختن بيرون! من و داداشم هم كه ماشين پاشين نداشتيم كه دوستامون هم كه رفته بودن اون وقت شب هم كه توي بزرگراه چمران سگ رو با كلنگ بزني توش قدم نميزنه خلاصه سرتونو درد نيارم توي اون هواي سرد من و داداشم تا حدوداي پارك وي مجبور شديم همينطور قدم زنان بيايم تا آخر يك ماشين گير آورديم و ما رو رسوند خونه! (اينم از روز پنجشنبه البته صبح جمعه در اصل)
صبح ما سريعا رفتيم نمايشگاه كه غرفه رو آماده كنيم كه ساعت 10 افتتاحيه هستش كم نياورده باشيم.. خلاصه با عجله كارها رو رديف كرديم ساعت حدود 11 بود كه ما نه برق داشتيم نه چراغ و نه خبري از افتتاحيه بود كه اومدن به ما خبر دادن برين سالن همايش كه الان مراسم شروع ميشه ما هم بلند شديم رفتيم اونجا يك نيم ساعتي نشستيم ديدم نه بابا خبري نيست كسي نمياد بلند شديم برگشتيم به غرفه البته خيلي هاي ديگه هم بلند شدن.. خلاصه اينكه نمايشگاه شروع شد اما جالبي نمايشگاه اين بود كه بازديد كنند گان نمايشگاه خود غرفه داران بودند! يعني خود غرفه دارها داشتند از نمايشگاه بازديد ميكردند تك و توكي هم بازديد كننده ميومد ... خلاصه اينكه روز اول نمايشگاه هم به همن صورت تموم شد ...
روز بعد كه روز شنبه صبح بود تازه اومدن و چراغهاي غرفه ما رو وصل كردن (قابل توجه اينكه فقط وصل كردند) و فكر كنم ساعتاي 2 يا 3 بود كه روشن كردن! البته يكمي اوضاع از روز قبل بهتر بود بعضي از بچه هاي سايت اومدن و كلي با هم حال كرديم و بعضي ها هم تازه ميومدند و در مورد سايت بهشون توضيحاتي ميداديم و ....
روز هاي ديگه نمايشگاه هم به همين ترتيب گذشت فقط چيزاي مهمي كه اتفاق افتاد رو ميگم...
روز دوشنبه بود كه قرار عمومي گذاشته بوديم كه خوب بچه هاي سايت اومدن و مدتي كنار هم بوديم البته در بقيه ساعات و روزها هم بچه ها هم ميومدند اما در اين روز همه دور هم جمع شديم و نشستيم به صحبت كردن
جالبي اين نمايشگاه بين المللي اين بودش كه به ما گفته بودن توي اين نمايشگاه اكثر غرفه دارها شركت هاي خارجي هستند كه از كشور هاي خارجي اومدن بايد كلاس نمايشگاه رو حفظ كنيد .. من خيلي مشتاق بودم كه اين غرفه هاي خارجي رو ببينيم! اما دريغ از اينكه ما آرزو به دل مونديم حتي يك فرد خارجي هم نديديم ! خيلي جالب بود گفته بودن كه قرار حتي نماينده مايكروسافت هم بايد و از نمايشگاه بازديد كنه !!!!
يك چيز جالب ديگه اين بود كه نمايشگاه ، نمايشگاه بين المللي ابنترنت بودش اما به ما حتي يك خط Dial UP هم ندادن..!!! يك مودم وايرلس به ما دادن كه فقط دلمون خوش باشه ما فقط تونستيم اونو روي كامپيوتر خودمون نصبش كنيم اما هيچ استفاده اي نتونستيم بكنيم چون به دليل مشكلات پشت پرده هر شركت اينترنتي كه ميخواست بياد اينترنت بده روز اول قهر ميكرد و ميرفت فكر كنم توي اين مدت 2 يا 3 تا شركت اومدن و رفتن!!! و واسه ما هيچ فايده اي نداشت...
حالا از همه اينها بگذريم مراسم اختتاميه خيلي حرف براي گفتن داشت! البته خيلي از بلاگرهاي عزيز اين موضوع رو كامل توضيح دادن منم فقط يك توضيح كوچيك در اين مورد ميدم...
به ما گفتن سريع پاشين بياين اختتاميه كه شروع شده منم چون حدس ميزدم كه مثل افتتاحيه قرار يك نيم ساعتي منتظر بشيم نرفتم و توي غرفه بوديم خلاصه بعد از اينكه يك چند بار همون آقاهه اي كه كامبيز هم گفت اومد صدامون كرد و ما رو هم كلي دست پاچه كرد ( حتي چراغها رو خاموش كردن كه ديگه سريع بريم بيرون) ما هم اومديم بيرون كه بريم سالن همايش...
خلاصه آقا ما پاشديم رفتيم سالن خوب شد كه دير رفتيم چون اينطوري نيم ساعت الاف شديم اگر همون اول كه گفت ميرفتيم 1 ساعت الاف ميشديم.. خلاصه پس از نواختن سرود ملي و خوندن قران همون آقا كه فكر ميكنم جناب مهندس حجازي (البته مهندس به اين خاطر ميگم كه خودشونو IT Man معرفي كردن ) نام داشتن شروع كردن به صبحت و از همون اول متلكي بود كه بار اين وبلاگرهاي ما كردن ..
خلاصه به قسمت اهدا لوح شركت در جشنواره رسيد.. (قابل توجه دوستان عرض كنم كه اين لوج يك برگه اي كاعذي هستش كه با پرينتر روش پرينت ميكنند! و اصولا به تمامي كساني كه در نمايشگاه غرفه داشتند ميدهند) از همون اول هرچي اسم خونده شد ديديم يك جوري اگر تهشو بگيري ميرسه به سازمان صدا سيما يا شركت مخابرات يا شركتهاي وابسته به اين سازمانها!!! خلاصه اينا رو كه خوندن من با خودم گفتم حب هر چي باشه اينا اسپانسر نمايشگاه بودن و از طرفي هم سازمان هاي دولتي هستند حتما اسم افرادي مثل ما رو آخر اعلام ميكنند چون كه حالت شخصي داره خلاصه آقا تا آخر اينكه اينا داشتن اسامي رو ميخوندن من قلبم 50 بار رفت كف پام باز اومد بالا كه الان حتما رو هم ميگن...! چشمتون روز بد نبينه! همه رو خوندن جز ما !!!!!! (البته همه همه كه نه يك تعدادي رو هم مثل ما نخوندن) بعد جناب آقاي مدير روستا فرمودن كه وقت نشده بقيه لوح ها رو آماده كنيم اونها رو حتما در اسرع وقت ميديم!!!! خلاصه ما هم گفتيم باشه حتما ما هم جزو همون آماده نشده ها هستيم...
بعدش رسيد به دادن ديپلم ... از همون اول كه اسامي رو خوندن ديدم كه بله بازم صدا و سيما و شركت مخابرات براي هر قسمتشون يك ديپلم افتخار گرفتن!!!! ديگه كم مونده بود كه براي اينكه چپ رفتن يا راست رفتنشون هم بهشون ديپلم افتخار بدن!!!! خالصه اين ديپلمها هم تموم شد ...!!! رسيد به بخش اهداي تنديس (يا همون مهمترين بخش جشنواره) ... تعداد تنديس هايي كه در نظر گرفته بودن 10 عدد بود كه وقتي جمع ببندين ميبينيد كه 8 تاي اونها به سازمان صدا و سيما و مخابرات و زير مجموعه هاي اونها اهدا شد . به نظر من فقط از اين 10 تا تنديس فقط 2 تا شون واقعا لياقت داشتن اون تنديس ها رو داشتن كه خب در اين مورد حق به حقدار رسيد اما در مورد هاي ديگه حق به پارتي بازي و مسايل پشت پرده رسيد!!!!!
بعد از اينكه جشنواره تموم شد به ما كتابچه هاي نمايشگاه رو دادند كه توش اسم همه شركت ها و موسسات بود جز اسم ما و اسم وبلاگر ها و چند غرفه ديگه!!!!! . خيلي جالب بود اين ماجرا كه اصلا انگار ما در اين جشنواره وجود خارجي نداشتيم ..!!
بعد از تمام شدن جشنواره من با خانم دكتر اسلامي صحبت كردم و در مورد اين موضوع از ايشون سوال كردم جوابي كه ايشون به من دادن ابن بود متاسفانه هنوز فرصت نشده كه بقيه لوحها رو آماده كنيم ان شالله در روز هاي آينده اونها رو هم آماده ميكنيم!!!!!!
خب حالا اينجا خوتون تصميم بگيريد كه توي نمايشگاه و جشنواره اي مثلا بين المللي كه هيچ چيزش برنامه ريزي نشده بوده و هيچ كاري فرصت نشده بوده كه انجام بدن چه اتفاقاتي ممكنه كه بيفته!!!!
خيلي جالب بود روز آخري كه رفتيم وسايلمون رو جمع كنيم چون دير رسيديم خانم اسلامي با كلي منت به ما گفتن كه من براي غرفه شما نگهبان گذاشتم كه كسي به وسايل شما دست نزنه !!! اما وقتي برگشتيم خونه و وسايل رو بررسي كرديم ديدم كه دوربين ديجيتال ما كه توي غرفه بوده دزديده شده...! تمام نمايشگاه يك طرف اين اتفاق يك طرف كه واقعا حالمون گرفته شد .. از طرف ديگه هم من روز آخر نمايشگاه (اختتاميه) سرما خوردم كه روز بعدش كه رفتم وسايل رو بيارم اين سرماي من تبديل به آنفلانزا شد و الان هم حالم هنوز خوب نشده!
درسته كه اين نمابشگاه باعث شد كه بعضي ها كه ما رو نميشناختن با ما آشنا بشن اما ضررهاي اون براي ما خيلي بيشتر بود...!
خب شايد تا اينجا كه خوندين همتون با خودتون بگيد بابا چقدر نا شكري بهت غرفه دادن اونوقت مياي اين حرفها رو ميزني..؟؟؟!!
اول بايد خدمت دوستاني كه نميدونن عرض كنم كه اين غرفه رو خود جشنواره بصورت رايگان (اسپانسر) در اختيار ما گذاشت كه از بابت واقعا ازشون ممنونم و من واقعا منكر زحمات و لطفي كه اين دوستان به ما داشتن نيستم ولي اين رو هم لازم هست كه بدونيد من هيچ درخواستي در مورد اينكه به من غرفه مجاني بدن ندادم و اين تصميمي بود كه خود دفتر جشنواره در اين مورد براي ما گرفت كه واقعا از اين بابت متشكريم ازشون..
اما جواب اون سوالي كه بالا گفتم رو بدم... درسته كه به ما غرفه رايگان دادن همونطوري هم كه گفتم من منكر زحمات آقاي مدير روستا و خانم اسلامي نيستم اما اگر منطقي به اين موضوع نگاه كنيد خواهيد ديد كه من در تمامي قسمتهاي سايت تبليغ جشنواره را كردم و حتي قرار عمومي هم گذاتشيم و خب همين موارد باعث شده بود كه بعضي از كاربران با وجود اين نمايشگاه مطلع شوند .
اتفاقا من همين موضوع رو به خانم اسلامي گفتم كه آيا دليل اينكه هيچ نامي از ما برده نشد به خاطر اين بود كه ما بصورت رايگان در اين نمايشگاه شركت كرديم؟! آيا واقعا نام مجيد آنلاين (در اصل نام مجيد) اينقدر براي شما افت داره كه نميتونيد اسم اونو اعلام كنيد (بدليل اينكه شركت رسمي نيستيم) ؟! و سوالاتي ديگر ولي جواب همه اين سوالات مثل همه سوالات ديگه بدون هيچ دليل و منطقي اين بود : فرصت نشد !!!!!!!!
به قول داداشم (صادق) كه ميگه اگر قرار بود با اين منت و ذلت در اين نمايشگاه شركت كنيم اگر شركت نميكرديم و غرفه رو خالي ميذاشتيم (مثل خيلي از شركتهاي ديگه كه اينكارو كرده بودن) خيلي بهتر بود.
البته همونطوري هم كه جناب طاهري (نماينده وبلاگ نويسها) گفتند ما گداي لوح و يا جوايز آنها نبوديم اما اين موضوع واقعا براي ما افت داره و چيزي جز گذاشتن منت بر سر ما رو ثابت نميكنه! كه حتي يك نام هم از ما در اين جشنواره برده نشد!!!!!
در هر صورت اين نمايشگاه و اين جشنواره هم به پايان رسيد ولي اميدوارم كه ديگه شاهد اين اتفاقات واين وقايع نباشيم.
البته اين نمايشگاه از طرفي با تمام مشكلاتي كه داشت از طرف ديگر باعث شد كه من با خيلي از بچه ها آشنا بشم و اونها رو از نزديك ببينم. خيلي از وبلاگرها و مديران سايتها كه خيلي دوست داشتم ببينمشون و همچنين كاربران عزيز سايت، كه واقعا باعث خوشحالي و افتخارم بود كه اين عزيزان رو ميديدم و با هم صحبت ميكرديم ... از تك تك بچه ها ممنونم كه من رو تنها نذاشتن و در طول نمايشگاه پيش ما اومدن و به ما سر زدن (اسامي بچه ها رو نميتونم اينجا بگم چون كه تعدادشون اينقدر زياد بود كه ممكنه من همشونو يادم نباشه و باعث دلخوري اون دسته از عزيزان بشه)
اما نميتونم از اسم اين دوستان صرف نظر كنم چون واقعا به من كمك كردند:
صادق (برادرم) - افسون – اطلس – امير – مهتا - كامبيز – حامد – نگين – ندا – علي
از آقا بابك و سامان خان هم ممنونم كه در اين مدتي كه نبودم سايت رو سر پا نگه داشته بودند و به آن رسيدگي ميكردند...
ببخشيد كه ديگه خيلي صحبت كردم البته اين نكته رو بگم كه من قصد توهين و جسارت به هيچ كدوم از عزيزان و دست اندركاران اين جشنواره رو نداشتم و ندارم و فقط نگاه انتقاد آميز خودم رو از اين جشنواره در اينجا نوشتم اميدوارم كه باعث ناراحتي هيچ كسي نشده باشد..
به اميد ديدارهاي بعدي
مجيد
اول از همه از تمام كاربران معذرت ميخوام كه نتونستم حدود دو هفته به اون صورت به انجمنها سر بزنم و همچنين جواب دوستاني كه برام ايميل يا پيغام فرستاده بودند رو بدم...
حالا كه برگشتم لازم دونستم كه يك توضيحي در مورد اين وقفه براي دوستان عرض كنم و ماجراها و اتفاقاتي كه براي ما افتاد رو اينجا بنويسم...
همونطوري كه شايد خيلي از شما كاربران بدونيد ما توي نمايشگاه مثلا بين المللي وب تهران غرفه داشتيم كه همين موضوع هم باعث شده بود كه من كمتر بتونم بيام اينجا...
و اما شرح اتفاقات ...
به من گفته بودن كه 48 ساعت قبل از شروع نمايشگاه بايد برم دفتر جشنواره تا غرفه رو تحويل بگيرم.! ما هم طبق گفته اين عزيزان روز قبل از 48 ساعت قبل از نمايشگاه (چي گفتم ...مم يعني اينكه روز سه شنبه شب كه فرداش چهارشنبه بود و 48 ساعت قبل از شروع شدن نمايشگاه) به دفتر جشنواره زنگ زدم كه جريان چيه و من بايد چي كار كنم .. به من گفتن كه فردا ساعت حدود 11 تماس بگيرم تا به من بگن چي كار كنم.. من فرداش ساعت 11 تماس گرفتم گفتن ساعت 1:30 به بعد بياين غرفه رو تحويل بگيريد.. خلاصه آقا ما پاشديمو رفتيم دفتر جشنواره ساعت 3 رسيديم اونجا بعد از كلي انتظار و امضا بده و امضا بگير و تعهد بده و اين حرفها بهمون كارتها رو دادن و گفتن بريد غرفتونو سر هم كنيد.. آقا ما هم با برو بچه زديم رفتيم نمايشگاه! چشمتون روز بد نبينه اما ما اونجا تنها چيزي كه ديديم يك موكت قرمز رنگ بود! و هنوز هيچ در و ديواري رو سر هم نكرده بودن! به ما گفتن كه از فردا بياين غرفتونو درست كنيد چون هنوز پنل هاي غرفه ها رو سر هم نكردن و كار دارن...! (خب اين از روز اول)
روز بعد ما همه كارامونو كرديم و رفتيم نمايشگاه اونجا داشتيم رو غرفه كار ميكرديم... خانم اسلامي به ما گفت كه اينا 24 ساعته هستش و ميتونيد تا صبح بمونيد و غرفه رو درست كنيد برو بچه ها تا ساعت 1:30 شب بودن بعدش رفتن و من و داداشم تنها داشتيم رو غرفه كار ميكرديم ساعت 4 كه شد اومدن گفتن همتون بريد بيرون ميخوايم در سالن رو ببنديم !!!! گفتيم بابا مگه اينجا 24 ساعته نيست؟! كلي كار مونده! فردا ساعت 10 افتتاحيه هستش!!! گفتن نه كي گفته 24 ساعتس! تا الانشم زيادي موندين.. چراغارو خاموش كردن و همه رو انداختن بيرون! من و داداشم هم كه ماشين پاشين نداشتيم كه دوستامون هم كه رفته بودن اون وقت شب هم كه توي بزرگراه چمران سگ رو با كلنگ بزني توش قدم نميزنه خلاصه سرتونو درد نيارم توي اون هواي سرد من و داداشم تا حدوداي پارك وي مجبور شديم همينطور قدم زنان بيايم تا آخر يك ماشين گير آورديم و ما رو رسوند خونه! (اينم از روز پنجشنبه البته صبح جمعه در اصل)
صبح ما سريعا رفتيم نمايشگاه كه غرفه رو آماده كنيم كه ساعت 10 افتتاحيه هستش كم نياورده باشيم.. خلاصه با عجله كارها رو رديف كرديم ساعت حدود 11 بود كه ما نه برق داشتيم نه چراغ و نه خبري از افتتاحيه بود كه اومدن به ما خبر دادن برين سالن همايش كه الان مراسم شروع ميشه ما هم بلند شديم رفتيم اونجا يك نيم ساعتي نشستيم ديدم نه بابا خبري نيست كسي نمياد بلند شديم برگشتيم به غرفه البته خيلي هاي ديگه هم بلند شدن.. خلاصه اينكه نمايشگاه شروع شد اما جالبي نمايشگاه اين بود كه بازديد كنند گان نمايشگاه خود غرفه داران بودند! يعني خود غرفه دارها داشتند از نمايشگاه بازديد ميكردند تك و توكي هم بازديد كننده ميومد ... خلاصه اينكه روز اول نمايشگاه هم به همن صورت تموم شد ...
روز بعد كه روز شنبه صبح بود تازه اومدن و چراغهاي غرفه ما رو وصل كردن (قابل توجه اينكه فقط وصل كردند) و فكر كنم ساعتاي 2 يا 3 بود كه روشن كردن! البته يكمي اوضاع از روز قبل بهتر بود بعضي از بچه هاي سايت اومدن و كلي با هم حال كرديم و بعضي ها هم تازه ميومدند و در مورد سايت بهشون توضيحاتي ميداديم و ....
روز هاي ديگه نمايشگاه هم به همين ترتيب گذشت فقط چيزاي مهمي كه اتفاق افتاد رو ميگم...
روز دوشنبه بود كه قرار عمومي گذاشته بوديم كه خوب بچه هاي سايت اومدن و مدتي كنار هم بوديم البته در بقيه ساعات و روزها هم بچه ها هم ميومدند اما در اين روز همه دور هم جمع شديم و نشستيم به صحبت كردن
جالبي اين نمايشگاه بين المللي اين بودش كه به ما گفته بودن توي اين نمايشگاه اكثر غرفه دارها شركت هاي خارجي هستند كه از كشور هاي خارجي اومدن بايد كلاس نمايشگاه رو حفظ كنيد .. من خيلي مشتاق بودم كه اين غرفه هاي خارجي رو ببينيم! اما دريغ از اينكه ما آرزو به دل مونديم حتي يك فرد خارجي هم نديديم ! خيلي جالب بود گفته بودن كه قرار حتي نماينده مايكروسافت هم بايد و از نمايشگاه بازديد كنه !!!!
يك چيز جالب ديگه اين بود كه نمايشگاه ، نمايشگاه بين المللي ابنترنت بودش اما به ما حتي يك خط Dial UP هم ندادن..!!! يك مودم وايرلس به ما دادن كه فقط دلمون خوش باشه ما فقط تونستيم اونو روي كامپيوتر خودمون نصبش كنيم اما هيچ استفاده اي نتونستيم بكنيم چون به دليل مشكلات پشت پرده هر شركت اينترنتي كه ميخواست بياد اينترنت بده روز اول قهر ميكرد و ميرفت فكر كنم توي اين مدت 2 يا 3 تا شركت اومدن و رفتن!!! و واسه ما هيچ فايده اي نداشت...
حالا از همه اينها بگذريم مراسم اختتاميه خيلي حرف براي گفتن داشت! البته خيلي از بلاگرهاي عزيز اين موضوع رو كامل توضيح دادن منم فقط يك توضيح كوچيك در اين مورد ميدم...
به ما گفتن سريع پاشين بياين اختتاميه كه شروع شده منم چون حدس ميزدم كه مثل افتتاحيه قرار يك نيم ساعتي منتظر بشيم نرفتم و توي غرفه بوديم خلاصه بعد از اينكه يك چند بار همون آقاهه اي كه كامبيز هم گفت اومد صدامون كرد و ما رو هم كلي دست پاچه كرد ( حتي چراغها رو خاموش كردن كه ديگه سريع بريم بيرون) ما هم اومديم بيرون كه بريم سالن همايش...
خلاصه آقا ما پاشديم رفتيم سالن خوب شد كه دير رفتيم چون اينطوري نيم ساعت الاف شديم اگر همون اول كه گفت ميرفتيم 1 ساعت الاف ميشديم.. خلاصه پس از نواختن سرود ملي و خوندن قران همون آقا كه فكر ميكنم جناب مهندس حجازي (البته مهندس به اين خاطر ميگم كه خودشونو IT Man معرفي كردن ) نام داشتن شروع كردن به صبحت و از همون اول متلكي بود كه بار اين وبلاگرهاي ما كردن ..
خلاصه به قسمت اهدا لوح شركت در جشنواره رسيد.. (قابل توجه دوستان عرض كنم كه اين لوج يك برگه اي كاعذي هستش كه با پرينتر روش پرينت ميكنند! و اصولا به تمامي كساني كه در نمايشگاه غرفه داشتند ميدهند) از همون اول هرچي اسم خونده شد ديديم يك جوري اگر تهشو بگيري ميرسه به سازمان صدا سيما يا شركت مخابرات يا شركتهاي وابسته به اين سازمانها!!! خلاصه اينا رو كه خوندن من با خودم گفتم حب هر چي باشه اينا اسپانسر نمايشگاه بودن و از طرفي هم سازمان هاي دولتي هستند حتما اسم افرادي مثل ما رو آخر اعلام ميكنند چون كه حالت شخصي داره خلاصه آقا تا آخر اينكه اينا داشتن اسامي رو ميخوندن من قلبم 50 بار رفت كف پام باز اومد بالا كه الان حتما رو هم ميگن...! چشمتون روز بد نبينه! همه رو خوندن جز ما !!!!!! (البته همه همه كه نه يك تعدادي رو هم مثل ما نخوندن) بعد جناب آقاي مدير روستا فرمودن كه وقت نشده بقيه لوح ها رو آماده كنيم اونها رو حتما در اسرع وقت ميديم!!!! خلاصه ما هم گفتيم باشه حتما ما هم جزو همون آماده نشده ها هستيم...
بعدش رسيد به دادن ديپلم ... از همون اول كه اسامي رو خوندن ديدم كه بله بازم صدا و سيما و شركت مخابرات براي هر قسمتشون يك ديپلم افتخار گرفتن!!!! ديگه كم مونده بود كه براي اينكه چپ رفتن يا راست رفتنشون هم بهشون ديپلم افتخار بدن!!!! خالصه اين ديپلمها هم تموم شد ...!!! رسيد به بخش اهداي تنديس (يا همون مهمترين بخش جشنواره) ... تعداد تنديس هايي كه در نظر گرفته بودن 10 عدد بود كه وقتي جمع ببندين ميبينيد كه 8 تاي اونها به سازمان صدا و سيما و مخابرات و زير مجموعه هاي اونها اهدا شد . به نظر من فقط از اين 10 تا تنديس فقط 2 تا شون واقعا لياقت داشتن اون تنديس ها رو داشتن كه خب در اين مورد حق به حقدار رسيد اما در مورد هاي ديگه حق به پارتي بازي و مسايل پشت پرده رسيد!!!!!
بعد از اينكه جشنواره تموم شد به ما كتابچه هاي نمايشگاه رو دادند كه توش اسم همه شركت ها و موسسات بود جز اسم ما و اسم وبلاگر ها و چند غرفه ديگه!!!!! . خيلي جالب بود اين ماجرا كه اصلا انگار ما در اين جشنواره وجود خارجي نداشتيم ..!!
بعد از تمام شدن جشنواره من با خانم دكتر اسلامي صحبت كردم و در مورد اين موضوع از ايشون سوال كردم جوابي كه ايشون به من دادن ابن بود متاسفانه هنوز فرصت نشده كه بقيه لوحها رو آماده كنيم ان شالله در روز هاي آينده اونها رو هم آماده ميكنيم!!!!!!
خب حالا اينجا خوتون تصميم بگيريد كه توي نمايشگاه و جشنواره اي مثلا بين المللي كه هيچ چيزش برنامه ريزي نشده بوده و هيچ كاري فرصت نشده بوده كه انجام بدن چه اتفاقاتي ممكنه كه بيفته!!!!
خيلي جالب بود روز آخري كه رفتيم وسايلمون رو جمع كنيم چون دير رسيديم خانم اسلامي با كلي منت به ما گفتن كه من براي غرفه شما نگهبان گذاشتم كه كسي به وسايل شما دست نزنه !!! اما وقتي برگشتيم خونه و وسايل رو بررسي كرديم ديدم كه دوربين ديجيتال ما كه توي غرفه بوده دزديده شده...! تمام نمايشگاه يك طرف اين اتفاق يك طرف كه واقعا حالمون گرفته شد .. از طرف ديگه هم من روز آخر نمايشگاه (اختتاميه) سرما خوردم كه روز بعدش كه رفتم وسايل رو بيارم اين سرماي من تبديل به آنفلانزا شد و الان هم حالم هنوز خوب نشده!
درسته كه اين نمابشگاه باعث شد كه بعضي ها كه ما رو نميشناختن با ما آشنا بشن اما ضررهاي اون براي ما خيلي بيشتر بود...!
خب شايد تا اينجا كه خوندين همتون با خودتون بگيد بابا چقدر نا شكري بهت غرفه دادن اونوقت مياي اين حرفها رو ميزني..؟؟؟!!
اول بايد خدمت دوستاني كه نميدونن عرض كنم كه اين غرفه رو خود جشنواره بصورت رايگان (اسپانسر) در اختيار ما گذاشت كه از بابت واقعا ازشون ممنونم و من واقعا منكر زحمات و لطفي كه اين دوستان به ما داشتن نيستم ولي اين رو هم لازم هست كه بدونيد من هيچ درخواستي در مورد اينكه به من غرفه مجاني بدن ندادم و اين تصميمي بود كه خود دفتر جشنواره در اين مورد براي ما گرفت كه واقعا از اين بابت متشكريم ازشون..
اما جواب اون سوالي كه بالا گفتم رو بدم... درسته كه به ما غرفه رايگان دادن همونطوري هم كه گفتم من منكر زحمات آقاي مدير روستا و خانم اسلامي نيستم اما اگر منطقي به اين موضوع نگاه كنيد خواهيد ديد كه من در تمامي قسمتهاي سايت تبليغ جشنواره را كردم و حتي قرار عمومي هم گذاتشيم و خب همين موارد باعث شده بود كه بعضي از كاربران با وجود اين نمايشگاه مطلع شوند .
اتفاقا من همين موضوع رو به خانم اسلامي گفتم كه آيا دليل اينكه هيچ نامي از ما برده نشد به خاطر اين بود كه ما بصورت رايگان در اين نمايشگاه شركت كرديم؟! آيا واقعا نام مجيد آنلاين (در اصل نام مجيد) اينقدر براي شما افت داره كه نميتونيد اسم اونو اعلام كنيد (بدليل اينكه شركت رسمي نيستيم) ؟! و سوالاتي ديگر ولي جواب همه اين سوالات مثل همه سوالات ديگه بدون هيچ دليل و منطقي اين بود : فرصت نشد !!!!!!!!
به قول داداشم (صادق) كه ميگه اگر قرار بود با اين منت و ذلت در اين نمايشگاه شركت كنيم اگر شركت نميكرديم و غرفه رو خالي ميذاشتيم (مثل خيلي از شركتهاي ديگه كه اينكارو كرده بودن) خيلي بهتر بود.
البته همونطوري هم كه جناب طاهري (نماينده وبلاگ نويسها) گفتند ما گداي لوح و يا جوايز آنها نبوديم اما اين موضوع واقعا براي ما افت داره و چيزي جز گذاشتن منت بر سر ما رو ثابت نميكنه! كه حتي يك نام هم از ما در اين جشنواره برده نشد!!!!!
در هر صورت اين نمايشگاه و اين جشنواره هم به پايان رسيد ولي اميدوارم كه ديگه شاهد اين اتفاقات واين وقايع نباشيم.
البته اين نمايشگاه از طرفي با تمام مشكلاتي كه داشت از طرف ديگر باعث شد كه من با خيلي از بچه ها آشنا بشم و اونها رو از نزديك ببينم. خيلي از وبلاگرها و مديران سايتها كه خيلي دوست داشتم ببينمشون و همچنين كاربران عزيز سايت، كه واقعا باعث خوشحالي و افتخارم بود كه اين عزيزان رو ميديدم و با هم صحبت ميكرديم ... از تك تك بچه ها ممنونم كه من رو تنها نذاشتن و در طول نمايشگاه پيش ما اومدن و به ما سر زدن (اسامي بچه ها رو نميتونم اينجا بگم چون كه تعدادشون اينقدر زياد بود كه ممكنه من همشونو يادم نباشه و باعث دلخوري اون دسته از عزيزان بشه)
اما نميتونم از اسم اين دوستان صرف نظر كنم چون واقعا به من كمك كردند:
صادق (برادرم) - افسون – اطلس – امير – مهتا - كامبيز – حامد – نگين – ندا – علي
از آقا بابك و سامان خان هم ممنونم كه در اين مدتي كه نبودم سايت رو سر پا نگه داشته بودند و به آن رسيدگي ميكردند...
ببخشيد كه ديگه خيلي صحبت كردم البته اين نكته رو بگم كه من قصد توهين و جسارت به هيچ كدوم از عزيزان و دست اندركاران اين جشنواره رو نداشتم و ندارم و فقط نگاه انتقاد آميز خودم رو از اين جشنواره در اينجا نوشتم اميدوارم كه باعث ناراحتي هيچ كسي نشده باشد..
به اميد ديدارهاي بعدي
مجيد