مرتضي مميز پدر گرافيك ايران

sorosh

Active Member
آخرين امپراتور

مرتضي مميز را پدر گرافيك ايران ناميده اند مميز در تاريخ هنر ايران يك بنيان گذار و هماهنگ كننده است او از شروع كننده ها و آخرين نفر از نسل اولين هاست

011553.jpg

لازم نيست متخصص باشيد تا با يك اثر گرافيكي سر و كار داشته باشيد، از اسكناس مچاله اي كه در يك تابستان داغ به راننده تاكسي مي دهيم تا جلد كتاب هايي كه پشت ويترين كتاب فروشي رديف شده اند، از آرم سازمان و اداره هايي كه صبح تا شب در آن ها دوندگي مي كنيم تا لوگو و جلد و صفحه هاي داخلي يك مجله كه از روي دكه برمي داريم، از پوستر فيلم يا تئاتري كه برنامه ريخته ايم تا اگر شد به تماشايش برويم، تا كارت ويزيت شركتي كه قرار است به آن زنگ بزنيم، از بسته بندي چيپس و پفك و بستني تا تيتراژ فيلمي كه شب از تلويزيون نگاه مي كنيم، همه وهمه نمونه هاي يك اثر گرافيكي هستند. اين روزها ما در كشورمان انجمن طراحان گرافيك داريم، شغلي با عنوان گرافيست به شكل حرفه اي به رسميت شناخته شده است. در دانشگاه رشته گرافيك داريم و در مجله هامان مديرهنري داريم.
اما چنين جايگاهي براي گرافيك و گرافيست هميشه مهيا نبوده است. مرتضي مميز كسي است كه به جرات مي توانيم او را بنيان گذار گرافيك ايران بدانيم. كسي كه حضورش در ايجاد و پيشرفت بسياري از نهادهاي هنري موثر تاثير داشته است و خيلي از آن ها قبل از او وجود نداشته اند.

آن ها كه اين روزها در بيمارستان به عيادت مميز رفته اند مي گويند با آن كه بيماري مي خواهد امانش ندهد، ولي هنوز به كار و كار فكر مي كند و حيرت آور است كه طراحي پوستر نمايشگاه شاهكارهاي نگارگري را در بستر بيماري انجام داده است؛ اگر اين طور نبود هيچ وقت نمي توانست طراحي پوسترهاي متعدد، مديريت هنري مجلات مختلف، طراحي صحنه 14 نمايش و دو فيلم سينمايي، تاليف 6 كتاب هنري، ساخت سه فيلم كوتاه و تاسيس و همراهي در تاسيس انجمن هاي مختلف هنري و فعاليت هاي متعدد ديگر را در پرونده اش داشته باشد. با آن كه طراحي گرافيك قبل از مميز هم انجام مي گرفته است اما او به راستي پدر گرافيك ايران است؛ با تمام حسن ها و عيب هاي يك پدر.



--------------------------------------------------------------------------------


مميز ، مميز است

هيچ كس نمي تواند منكر تاثيرگذاري و جديت او در كارش شود. در حوزه گرافيك مميز يكه تاز بوده است كسي نيامده به او بگويد فلان كار را بكن. اين خود او بوده كه به نتيجه مي رسيده كاري را بكند و آن كار را هم انجام مي داده است


011598.jpg


رضا عابديني
درست يادم نيست كه اولين بار چه زماني با كارهاي مميز آشنا شدم، اما اولين كار او كه روي من تاثير گذاشت موقعي بود كه 13 يا 14 سالم بود. مميز پوستر معروفي دارد كه آن را براي نخستين نمايشگاه گرافيك آسيا طراحي كرده و هيچ وقت هم اين پوستر توزيع نشد. اين كار تصوير شيشه مركبي است كه درش برداشته شده و يك شعله از آن بيرون زده است.
من اين پوستر را در كتابخانه هنرستان ديدم. آن روزها دوران كسادي كار گرافيك ايران بود. انقلاب شده بود و كسي چندان دغدغه كار جدي گرافيكي نداشت. البته من قبل ترش مميز را به عنوان يك هنرمند مي شناختم. گروه هاي آوان گارد هنري اي بودند كه مميز خودش در آن ها شركت داشت و با آن ها كار مي كرد. بنابراين قبل از شناخت مميز گرافيست من در همان كتابخانه با مميز هنرمند و منتقد هنري آشنا شده بودم.
اولين برخورد من با مرتضي مميز
آن روزها من براي بنياد سينمايي فارابي كار مي كردم. هم بروشور كار مي كردم و هم روي گرافيك فصلنامه فارابي نظارت داشتم. مجله براي آدم هاي مختلفي فرستاده مي شد و يكي از آن ها مرتضي مميز بود. يك روز نشسته بود توي فارابي، تلفن زنگ زد. دوستي كه بايد گوشي را برمي داشت دستش بند بود و به من گفت گوشي را بردارم، ديدم آقاي مميز است. هول شدم. گفت: آقاي فلاني هستند؟ گفتم: نه چند دقيقه ديگر مي آيند. گفت: شما كي هستيد؟ گفتم: من عابديني ام. گفت: همون پسري نيستي كه اين مجله ها و بروشور ها را مي بندي براي فارابي؟ گفتم: چرا، شما هم مي بينيد؟ گفت: آره پس چي، همه رو مي بينم. گفتم: خيلي ممنون. گفت: آقا من يه نصيحتي مي خواستم به شما بكنم. گفتم: به چه عالي، بفرماييد. گفت: تو كارت خيلي دقيقه، اما انگار گرفتاري و كارهات خيلي شبيه منه. تازه اون هايي هم كه شبيه كار من نيست شبيه كار فرشيد مثقاليه. عين جمله اش اين بود كه تو بايد سعي كني از شر من و مثقالي راحت شوي. خداحافظي كرديم. هيچ كس تا آن موقع به من نگفته بود كه همچين مصيبتي در كارهايم وجود دارد. خودم هم اين را مي دانستم، ولي مثل اين بود كه آدم يك بيماري را اهميت نمي دهد و دوست ندارد به آن فكر كند و منتظر است تا بعد خودش خوب شود. فهميدم قضيه واضح و روشن است كه اين آقا خودش دارد اين طوري مي گويد و اگر بقيه چيزي نگفته اند مال اين است كه تعارف كرده اند. به اين نتيجه رسيدم براي آن كه يك گرافيست جدي گرفته شود بايد لهجه خودش را پيدا كند.
مميز حاصل يك شرايط است
مميز حاصل يك دوره سرمايه گذاري فرهنگي است و نمي شود او را صرفا به عنوان يك فرد بررسي كرد. مميز با گروه هايي كار كرده است و با كساني حشر و نشر داشته كه در روند كاري او تاثير بسيار زيادي داشته اند. هنوز هم يكي از صميمي ترين و نزديك ترين افراد به مميز و كسي كه مميز درباره كار و زندگي اش با او حرف مي زند عباس كيارستمي است. اين ها با هم داد و ستد ذهني دارند يا كيارستمي وقتي مي خواهد تيتراژ بسازد نظر مميز برايش اهميت دارد و يا مثلا سهراب شهيد ثالث براي فيلمش به مميز سفارش پوستر مي داد و اين خيلي فرق دارد تا اين كه سفارش دهنده كار تو بقال سركوچه باشد كه از فرهنگ، هنر و گرافيك چيزي نمي داند. در دوره اي كه مميز با كتاب هفته كار مي كند اين تيم بر روي او تاثير دارند. من در حال حاضر نويسنده هاي بسياري را مي شناسم كه ممكن است به لحاظ ادبي داراي جايگاه بالايي باشند، ولي از هنرهاي تجسمي چيزي نمي دانند يا ممكن است سينماگر خوبي باشد، اما سواد تجسمي او زياد نيست. به خانه اش كه مي روي طراحي و چيدمان خانه اش با يك آدمي كه چلوكبابي دارد فرقي نمي كند. وقتي سفارش دهنده تو چندبعدي باشد به شدت بر روي كار تاثير مي گذارد و حتي در پيشرفت گرافيست تاثير مي گذارد. مميز كتابخانه بزرگي دارد. در اين كتابخانه علاوه بر كتاب هاي خودش و كتاب هاي كلاسيك به كتاب هايي برمي خوري كه نويسندگاني كه كارشان را طراحي كرده به او هديه داده اند. كتاب هايي كه در حوزه هاي مختلف اند و اين بر روي فضاي كاري يك گرافيست تاثير مي گذارد و به چندبعدي شدنش كمك مي كند.
مميز خيلي طبيعي ايراني است
مميز هيچ وقت از ايران مهاجرت نكرد. او در دن يا آدم شناخته شده اي است و مي توانست خارج از كشور بهترين موقعيت ها را به دست آورد، اما نوع كاركردنش هم طوري است كه مي توانست در سطحي كه در خورش باشد كار كند، اما نرفت. مميز خيلي طبيعي ايراني است. در خانه اش عكس مجسمه هاي هخامنشي را هم نگه نمي دارد، اما ايراني است. با آن كه خيلي زود توانسته تجربه زندگي و تحصيل كردن در غرب را داشته باشد، اما علايق ايراني دارد. او با آن كه دوستان فرنگي زيادي دارد، اما رابطه اش با آن ها از پايين به بالا نيست، بلكه رو در روست. يادم مي آيد با يكي از بزرگان گرافيك دنيا سر يك ميز نشسته بود. وقتي او داشت حرف مي زد مميز مدام موضوع را عوض مي كرد و حرف ديگري مي زد. او حرف هاي تئوريك مي زد و مميز حال بچه هايش را مي پرسيد و سراغ خانه اي كه قرار بود بخرد را مي گرفت. من گفتم: چرا وسط حرفش مي پريد؟ مميز گفت: خيلي حرف مي زند، حوصله ام را سر برد. همه اين ها را خود ما هم بلديم. چنين اعتماد به نفسي را در برخورد با خارجي ها در كم تر كسي ديده ام. معمولا ما تا چشم مان به يك آدم معروف خارجي مي افتد سريع جو زده مي شويم. دقيقا مثل قضيه شون پن كه به ايران آمده بود.
مميز و سنديكاي تاكسي داران
مميز آدم پيشتازي است. خيلي چيزها به وسيله او به وجود آمده اند كه قبل از او هيچ گونه تعريفي نداشته اند. پيش از مميز در حوزه حرفه اي كار گرافيكي تعريف نداشت و شغل گرافيست به رسميت شناخته نشده بود. حتي در مجلات هم جايگاهي به نام مدير هنري يا طراح گرافيك تعريفي نشده بود و حتي نام گرافيست در شناسنامه نمي آمد. مميز به خاطر تلخي اش باعث رنجش خيلي ها شده است و مثل هر آدم ديگري اشتباه هم كرده است، اما هيچ كس نمي تواند منكر تاثيرگذاري و جديت او در كارش شود. در حوزه گرافيك مميز يكه تاز بوده است. كسي نيامده به او بگويد فلان كار را بكن. اين خود او بوده كه به نتيجه مي رسيده كاري را بكند و آن كار را هم انجام مي داده است. مميز شخصيتي قوي، جلورونده و حل كننده دارد. او هميشه دنبال راه حل هاي مختلف و اجرا كردن ايده هايش مي رود. او درجا كار مي كند. وقتي قرار بر انجام كاري مي شود اين طور نيست كه بگويد هفته بعد راجع به آن فكر مي كنيم. بلافاصله به راه حل فكر مي كند و درست يا غلط آن را انجام مي دهد. مميز اگر حتي مسوول سنديكاي تاكسي داران هم مي شد تاكسي داري در ايران دچار تحولي جدي مي شد.
مميز يك انجمن ساز قوي است
او در تاسيس انجمن هاي زيادي دست داشته است. يكي از كارهايي كه در اين چند سال خيلي روي آن متمركز شد تاسيس انجمن طراحان گرافيك بود. مميز توانايي اين را دارد كه آدم ها را جمع كند و به هر كس كاري بسپارد. بازتاب تاسيس اين انجمن در خارج از ايران خيلي زياد بود. خيلي از كشورهاي پيشرفته دنيا نتوانسته اند همچين انجمني داشته باشند. انجمن به گرافيست ها خيلي كمك كرده است تا كارشان را پيش ببرند و از طرفي اين كار باعث به رسميت شناخته شدن شغل گرافيست بودن در ايران شده است.
مميز يك شخصيت هنري است
برايم جالب است كه وقتي هيات برگزاركنندگان دوسالانه نقاشي، مميز را به عنوان داور انتخاب مي كنند، نقاشان اعتراض نمي كنند و اين نشان مي دهد كه مميز در هنر تجسمي ما جايگاه بزرگي دارد و صرفا يك گرافيست يا استاد دانشگاه تهران نيست.
مميز خوره گرافيك است
مميز نه فقط در ايران بلكه در دنيا تمام سوراخ سمبه ها را به دنبال گرافيك سرك كشيده است. يك بار مي خواست دفتر كار يا خانه اش را عوض كند. كارهاي زيادي ريخته بود روي زمين. يكي از لوله هاي پوسترها را باز كردم، ديدم از اين پوسترهايي است كه توي خيابان مثلا دكه هاي روزنامه فروشي دارن د. ع كس هنرپيشه ها يا اين خانم هاي خوشگل است. پرس يدم اين ها را براي چي جمع كرده ايد؟ گفت: اين ها بالاخره در ايران چاپ شده؛ نگه داشته ام تا شايد چيزي درباره شان بنويسم. يكي ديگر را ب رداشتم؛ مجموعه اي از تمثال امام ها بود؛ از آن قديمي هايش گرفته تا اين جديدي ها و اين ها همه كنار پوسترهايي بود كه در لهستان كه مركز گرافيك جدي جهان هم بوده نمي تواني آن ها را پيدا كني. و حتي اين پوسترهاي ناياب امضا شده بود. از مميز پرسيدم اين ها را از كجا آورده ايد؟ گفت: از خود طرف گرفته ام و يا مثلا وقتي چند سال پيش يكي از گرافيست هاي بزرگ دنيا درگذشته بود مميز از ملاقات خودش با او برايم گفت. مميز در جواني يك ضرب پا شده بود با كارهايش رفته بود خانه اين هنرمند در پاريس، گفته بود من يك گرافيست ايراني ام، اين هم كارهام. طرف اول زياد تحويل نگرفته بود، چون آن دوران تصور مغشوشي از ايران داشتند و مميز برايش توضيح داده بود كه او دولتي نيست و كارش ربطي به شاه ندارد. خلاصه او كارهاي مميز را ديده و به ارزش كارش رسيده بود و به راحتي معرف او براي عضويت در انجمن بين المللي طراحان گرافيك دنيا شده بود.
مميز خوش مشرب است
مميز با تمام سخت گيري هايش وقتي پاي كار در ميان نباشد آدم خوش مشربي است. فرض كن اگر كسي به عنوان يك دانشجوي جوان مهمانش باشد، براي او كمال احترام را قايل است. يادم مي آيد وقتي به عنوان يك بچه جغله گرافيست رفتم پيش اش اين طور نبود كه من حرفم را بزنم و او كارش را بكند. كارش را رها مي كرد، پا مي شد مي آمد سر ميز و حتي چاي هم برايم مي ريخت و خوب به حرف هايم گوش مي داد.
مميز و تاثير
يك روز درباره كپي كردن به من گفت: يكي از راه هايي كه مي شود تشخيص داد يك نفر هوش گرافيكي دارد يا نه اين است كه ببيني از چه كسي كپي مي كند. بايد از كپي كردن درس بگيري، به خصوص در سني كه سن تجربه كردن است. كارهاي مشهور مميز در كتاب هفته، خيلي هايش تحت تاثير طراحي هاي گرافيست هاي شرقي است و روش تاثيرپذيري او از آن ها را مي توان پيدا كرد.
مميز شاخك هاي تيزي دارد
مميز با هوشمندي كشف كرده است كه در دنيا چه مي گذرد. او فقط چشمش به ايران و دم دستش نبوده است. او در زمان خودش نوع برجسته گرافيك را در دنيا پيدا كرده است و اين باعث شده هم در ايران و هم در دنيا مقبوليت پيدا كند. ذهن قوي و شخصيت خاص او باعث شد در دوره اي كه كارگرافيكي با محدوديت تكنولوژيكي بسيار زيادي مواجه بوده است او بتواند با همان امكانات محدود آثار ارزشمندي خلق كند.
مميز آدم مقتدري است
مميز حرف حرف خودش است. حالا خواه درست، خواه غلط. چيزي كه به ذهنش مي رسد همين است كه هست. اگر خلافش صحبت كني تقريبا موضوع منتفي مي شود، مگر موضوعي باشد كه راجع به آن چيزي نمي داند و آن وقت كمي به تو اعتماد مي كند و البته اين رفتار در بسياري از دوره ها تاثير مثبت داشته و اثرگذار بوده است، اما امروز فكر نمي كنم ديگر جواب بدهد.
مميز مقدس نيست
مميز مثل هر آدم ديگري اشتباه هم مي كند و علاوه بر اين، او آدمي است كه سبك فردي خودش را دارد و بقيه نيز بايد به شيوه كاري خودشان برسند. اشتباه است كه كار مميز بدل به معياري براي ارزشيابي ديگران باشد. سال ها آثار او به ملاكي براي كار گرافيكي تبديل شده بود و يا بايد شبيه او كار مي كردي يا كار نمي كردي. مميز خودش از كپي كردن كارهايش خوشش نمي آيد، اما چندان هم براي رفع اين مشكل دغدغه اي نداشت.



--------------------------------------------------------------------------------


مرتضي مميز

تولد: 1315 تهران
تحصيلات: فارغ التحصيل رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيباي تهران، گواهينامه طراحي غرفه و معماري داخلي از مدرسه عالي هنرهاي تزييني پاريس
تجربيات: طراحي گرافيك از سال 1336، طراحي صحنه و لباس از سال 1347، كارگرداني و طراحي فيلم هاي كوتاه (آن كه عمل كرد و آن كه خيال بافت، يك نقطه سبز سياه پرنده)
تاليفات: 14 جلد كتاب در زمينه گرافيك، 1500 مقاله تخصصي و نقد هنري، مقدمه 21 كتاب و كاتالوگ هنري و 25 مقاله درباره هنرمندان
نمايشگاه جنبي: دوسالانه تهران (1337۴۵،۴۳،۴۱،۳۹،)، گري آرت گالري نيويورك، دوسالانه پوستر ورشو (1972۹۰،۸۶،۸۲،۸۰،۷۸،۷۶،۷۴،)، نمايشگاه گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان تهران (1353۵۵،۵۴،)، نمايشگاه آسيايي تصويرگران كتاب كودك تهران 1370 و ...
نمايشگاه انفرادي: تالار رضا عباسي (1339)، انجمن ايران و امريكا (1339)، تالار دانشكده هنرهاي زيباي تهران (1342)، تالار ايران (1344۴۸،)، گالري تخت جمشيد تهران 1352 و نگارخانه لاله (تهران 1375)
كارهاي ديگر: بنيان گذار رشته گرافيك در دانشكده هنرهاي زيبا، استاد رشته گرافيك دانشكده هنرهاي زيباي تهران از سال 1347، رييس انتخابي كميته هنرهاي تجسمي كميسيون ملي يونسكو در تهران از 1352 تا 1361، بنيان گذار و دبير اجرايي دوسالانه هنري گرافيك (1356۵۸،)، عضو انجمن بين المللي طراحان گرافيك از سال 1356، بنيان گذار دوسالانه هنر گرافيك ايران (1366) و رييس هيات مدير انجمن گرافيك ايران 1376
و ...



--------------------------------------------------------------------------------


ببخشيد مرا؛مرتضي مميز

۱. من پدر نيستم؛ پدر گرافيك نيستم؛ پدر گرافيك نوين هم نيستم؛ من تنها يك تلاش گرم. اين تعارفات متعلق به جامعه اي است كه دنبال سمبل ها است.
۲. همه ما تصور مي كنيم متمدن شده ايم، اما در واقع همان ببوهاي دهاتي و ساده هستيم. اگر اين سادگي از بين برود استثنائا متمدن مي شويد.
۳. زندگي كوششي لذت بخش است؛ اگر آدم خوب و مثبت ببيند. اين مثبت ديدن صرفا نگاه يك آدم هالو به زندگي نيست، بلكه جوهر خوش بختي را كه خاص خوش بختي است، دست كم بو كشيدن است. اين نكته اي است كه اكنون آن را در دوره فوق ليسانس تدريس مي كنم.
4. نديدم كسي في البداهه بحرالعلوم شود يا حتي اصلا فكر كردن را ياد بگيرد. با كند و كاو و تلاش است كه يواش يواش به جايي مي رسي. اكثرا بلد نيستيم فكر كنيم. فكر كردن سيستم فوق العاده مهم و ظريف پژوهشي قوي است كه بايد همچون ياد گرفتن الفبا در مدرسه به ما ياد داده شود. در حالي كه در كشورهاي جهان سوم كسي در دوران زندگي نه به وسيله پدر و مادر و نه مدرسه و نه خود جامعه فكر كردن را به ما ياد نداده اند. بنابراين به همين خاطر است كه هميشه عقبيم و هميشه در سن هاي بالا به يك مسير يا كورسويي مي رسيم كه چيزهايي را مي فهميم. ما چون فكر كردن بلد نيستيم از اين گزارش ها و يا تفسيرهاي شكمي درباره هر چيز به شكلي فراوان ارايه مي كنيم و همان مبناي قضاوت زندگي ما مي شود.
5. من تلاش مي كنم سيستماتيك فكر كردن را به دانشجويان ياد بدهم اما در اين انتقال تجربه موفق نبودم. چرا كه بستر آن در جامعه ما وجود ندارد. ما مثل غلام رضاي تختي يك نفره اوج مي گيريم، جمع ما همچون سرزمين آلمان يك باره بالا نمي آيد. در كشور ما و كشورهاي جهان سوم به خاطر اين حس صيقل زده شان تك نفره بالا مي آيند و اين امر به خاطر آن است كه متفكران ما به صورت حسي آدم هاي فرهيخته اي هستند.
6. در زمان دانشكده و حتي پس از آن به افرادي برخوردم كه كارهاي بسيار زيبايي داشتند از جمله آغاسي و پس از آن محمد مدبر را كشف كردم. محمد بهرامي، بيوك احمري، جد عموي بزرگ خودم و ... ما همه معلم يكديگر هستيم به شرطي كه به هر چيزي با توجه و فكر نگاه كنيم. لقمان ادهم مي گويد: ادب از كه آموختي، از بي ادبان.
۷. بايد به مرحله اي از تربيت و فرهيختگي برسيد كه هر كاري مي كنيد درست باشد. اگر دچار شيفتگي كامل شديد و يا تسليم شديد بدانيد كه مرده ايد. هنوز در 67 سالگي سرگيجه دارم، اما از اين گنگي نمي ترسم، چرا كه لازمه كشف است ؛ اگر يك روز فهميديد كه سوال نداريد به شما مي گويم
- ببخشيد مرا- خر هستيد!

011559.jpg

011568.jpg

011580.jpg

011583.jpg

011607.jpg


محمدعلي بني اسدي
پيش از ورود به دانشكده در سال 1353 او را با امضاي كمي عجيبش مي شناختم كه گاهي روي كلاه و گاه مثل مدال بر سينه آدم هاي قصه اي كه طراحي كرده بود، مي چسباند. اين طرح ها براي كتاب هفته بود كه 104 شماره آن چاپ شد، در دهه چهل بيش از 80 شماره آن را مميز طراحي كرده بود، آن هم با وسايل مختلف؛ قلم مو، قلم هاشور، مداد شمعي روي كاغذ بافت درشت و ... كه براي من كه علاقه مند به طراحي و نقاشي بودم اعجاب آور بود. بعدها شوخي هاي زيادي شنيدم كه مربوط مي شد به امضاي مميز، يكي از دوستان مي گفت در نمايشگاهي، كسي براي دوستش توضيح مي داد كه اين كارهاي همان مميز (mamiz) است كه قمپز امضا مي كند.
در دوره ما سال اول دانشگاه دروس عمومي بود و از سال دوم تعيين رشته مي كرديم، نقاشي، گرافيك، طراحي صنعتي و مجسمه سازي. من به نقاشي گرايش بيشتري داشتم و رشته انتخابي ام بود بنابراين با استاد مميز كلاس نداشتم، ولي چون در دو رشته درس مي خواندم، صبح ها دانشكده هنرهاي زيبا و بعدازظهرها دوره دو ساله انيميشن را مي گذراندم. درس گرافيكم را با او گذراندم كه كلاس جذاب و جالب توجهي بود.
من ضمن خواندن اين دو رشته كار هم مي كردم و آن درس دادن به عنوان مربي نقاشي در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود و اتفاقا پايان كلاس هاي من مصادف شده بود با شروع كلاس هاي استاد و در همان جلسه اول هم غايب بودم و سهوا جلسه اول كلاس را از دست دادم. هم كلاسي هايم خبر دادند كه استاد نه غيبت را مي پذيرد و نه دير آمدن و با تاسف به من هشدار دادند با شرايطي كه دارم نه نمره اي خواهم داشت و نه استاد به من توجهي خواهد كرد و مرا از رويارويي با او برحذر داشتند. بالاخره سركلاس حاضر شدم با نيم ساعت تاخير. استاد مميز از من پرسيد كجا بودي؟ گفتم كار مي كنم و چاره اي هم ندارم و توقعي هم از بابت نمره نخواهم داشت فقط بتوانم سركلاس حاضر باشم. استاد پرسيد چقدر ديرتر خواهي آمد؟ گفتم نيم ساعت. ايشان گفتند من به تو تا سه ربع ساعت فرصت مي دهم. براي من بسيار خوشحال كننده و براي دوستانم بسيار عجيب بود. سال ها بعد كه استاد از جواني اش مي گفت و اين كه در سال هاي آخر دبيرستان براي سر در مغازه ها و يا روي شيشه آن ها خط مي نوشته است، به يادم آمد كه آن فرصتي را كه براي دير آمدن به من داده بود نوعي تشويق در جهت تاييد كار كردن بود، آن گونه كه خود او از آغاز جواني به كار و تحصيل پرداخته و تا به امروز كه كار كردن مسوولانه را مهم ترين چيز مي داند. برايم جالب بود كه استاد هميشه معتقد بود كه جوان ها و دانشجويان بايد از انرژي و وقت خود به بهترين شكل استفاده كنند تا بتوانند آدم هاي موفقي باشند و در مورد آدم هاي موفق مثال هايش به هنرمندان محدود نمي شد. يادم است روزي يكي از فوتباليست هاي معروف ايراني را مثال زد و گفت او هدفش را خوب شناخته و سعي كرده مستقيم ترين راه را برگزيند و از اتلاف وقت و زيگزاگ رفتن خودداري كرده است و دست آخر با عصبانيت از جواني صحبت كرد كه چند روزي در خانه اي تنها بود و حتي تحمل نكرده در اين چند روز به گلدان ها آب بدهد تا خشك نشوند.
مميز هميشه آدمي را پرتلاش و اهل فكر كردن مي خواهد و مي پندارد كه بزرگ ترين مشكل جوامع خصوصا كشورهاي توسعه نيافته اين است كه ياد نگرفته اند كه بينديشند و از فكر خود به خوبي استفاده كنند و هميشه از خواجه عبدالله انصاري مثال مي آورد كه زندگي آزمايش است نه آسايش و در پي آن تاكيد مي كند كه اگر زندگي اين مبارزه ها را نداشته باشد، ديگر زندگي نيست.




وقتي اسكناس هاي دوهزار توماني چاپ شد، گرافيست ها به لحاظ فني به آن انتقاد كردندو خيلي از افراد عادي هم به شكل و شمايل آن اعتراض داشتند. شايد اين اتفاق باعث شد كه با دقت بيشتري به اسكناس هاي 1000 و 500 توماني نگاه كنيم آثاري گرافيكي كه خالق آن ها مرتضي مميز است
بايد اذعان كنم كه در اين ماه هاي بيماري، استقامت و مبارزه اي كه استاد داشته اند بي نهايت شكوه مند و مثال زدني است؛ خصوصا اين كه در يكي از اين عيادت ها هنگامي كه از من خواستند در مورد يكي از دانشجويان مطالبي را به استاد مربوطه منتقل كنم، شماره تلفن آن دانشجو را هم در حافظه داشتند و يا در مورد كارهايي كه بايد انجام مي گرفت هيچ نكته اي را فراموش نكرده و اين برايم جاي شگفتي دارد. هيچ شمردن درد و مشكلي كه تا مغز استخوان نفوذ كرده و جاي صبر و حوصله براي آدمي باقي نمي گذارد.
چند سال پيش يكي از دانشجويانم بر روي پروژه اي كار مي كرد كه براي خود من هم جذاب بود؛ كف بيني . آن دانشجو با سماجت از من خواست كه از استاد مميز بخواهم كه كف دست خود را به او نشان دهند. استاد لبخندي زد و گفت تو هم به اين چيزها باور داري. اين ها تو را هم گول زده اند و... و من كه هميشه به شوخي هاي استاد عادت داشتم سعي كردم با شوخي خودم را از ماجرا دور نگاه داشته و مبرا جلوه دهم. دو سه روز بعد استاد پرينت سياه و سفيدي به آن دانشجوي من داده بود، دستش را گذاشته بود روي اسكنر و بعد آن را پرينت گرفته بود و من اتفاقي گاهي آن را در بين كاغذها و كتاب هايم پيدا مي كنم، دقايقي به آن خيره مي شوم، بعد مي گذارم ميان كتاب ها. براي آن جاي مشخصي نساخته ام و همين كه اتفاقي آن را مي يابم برايم مهم است؛ ديدن كف دست يك هنرمند.


011610.jpg

011619.jpg

011625.jpg

011622.jpg

011631.jpg


و چاقو به نخي بند بود

اگر چند سال پيش به نمايشگاه هنرهاي مفهومي مي رفتيد چاقوهايي را مي ديديد كه با نخ از سقف آويزان شده اند. نزديك به سي سال قبل از اين نمايشگاه هم اين چاقوها از سقف آويزان شده بود و از اولين تجربه هاي جدي در هنر مفهومي ايران است. مرتضي مميز خالق اين اثر در اين درباره گفته است: در حقيقت چاقوهاي من ايده اي فلسفي داشت كه من از سخن خواجه عبدالله انصاري گرفته بودم. او مي گويد: زندگي آزمايش است نه آسايش و گفته خواجه عبدالله انصاري سبب شد وسعت ديد من به خيلي از قضايا تغيير كند و دقيق تر و حساس تر شود. من متوجه شدم كه خواجه عبدالله انصاري چه جوري مساله زندگي را كه در آن گذر مي كنيم ديده و حل كرده است. در اين جا، در اين زندگي قرار نيست همه اش احساس خوشي و يا راحتي مطلق كنيم، بلكه زندگي يك تلاش است، در واقع جنگيدني است براي بقاي انسان. كار من نمايش گذر انسان در زندگي است، يعني چه جور از زير اين چاقوها رد شويم و با چه روحيه و با چه احساسي.
پرويز كلانتري نقاش معاصر خاطره جالبي را از اجراي اين اثر در واشنگتن نقل كرده است. او مي گويد: قبل از انقلاب وقتي نقاشي معاصر ايران به عنوان يك واش آرت به نمايشگاه بين المللي راه يافت، همه هنرمندان كار خود را آماده كردند و به واشنگتن رفتند؛ ولي مميز بدون هيچ اثري وارد واشنگتن شد. البته من هم همراه ايشان بودم و با هم رفتيم به يك فروشگاه و نخ هاي نايلون و چاقوهايي كه 40 سانتي متر قد داشت و بسيار هم هراس انگيز بود را انتخاب كرد و يك چيدماني از اين ابزار براي خود ساخت؛ يعني آن را از سقف آويخت، آن هم تا ارتفاع قد آدمي ايستاده. بروشورها و كاتالوگ ها و توضيحات اثر را هم حدودا 2 متر پايين تر روي زمين قرار داد. اولين كسي كه براي ديدن از نمايشگاه آمد يك نويسنده و منتقد فقيد هنري بود. برق اين چاقوها را ديد و توضيح آن را شنيد: اين اثر به موقعيت ناامن انسان كنوني اشاره دارد، يعني همين طور كه ايستاده ايد در معرض تهديد هستيد. نكته اين جاست كه او اين پيام را به واقع گرفت؛ چطور؟ حال مي گويم؛ او خيلي از كار خوشش آمد و خم شد تا بروشور را از روي زمين بردارد و مطالعه كند. وقتي ايستاد، چون قدش بسيار بلند بود - يعني دو متر يا حتي دو متر و نيم - سر تاسش به نوك چاقو خورد و خون آمد. همه ما ترسيديم و دستمالي را روي سرش گذاشتيم. او رفت به طرف در تا به بيمارستان برود و در همين حال مدام به ما اطمينان مي داد كه من پيام اثر شما را گرفتم.
مميز در اين سال ها چاقوهايش را غلاف كرده است. او در جايي درباره تفاوت نگاه دوران جواني اش با امروز مي گويد: چاقوهاي آويزان از سقف يا كاشته در گلدان، جيغي از ته ريه ام بود. الان دلم نمي خواهد آن جيغ را هم بزنم. بايد تخمي پروراند كه منطقي باشد.

آدرس اصلي مطلب :
http://www.hamshahri.org/vijenam/javan/1384/840501/panke2.htm
 
آخرین ویرایش:

جدیدترین ارسال ها

بالا