سینا:کارشناس بحث عرفان و اخلاق سایت askdin.com گفت:
سینا:کارشناس بحث عرفان و اخلاق سایت askdin.com گفت:
انصارالمهدی گفت:
mahdi14' گفت:
mahdi14' گفت:
soshiant' گفت:
Piano گفت:من برنامه خودمو با این نیت شروع کردم که انشاالله تا 40 روز نماز اول وقت بخونم .
تا 40 روز هم انشاالله هر وقت چشمام افتاد به نامحرم تا اونجایی که میتونم ، نگاهمو عوض کنم
تا 40 روز هم روزی 10 آیه قران بخونم از سایت زیر
قرآن آنلاین بسیار نفیس - Online Quran
امیدوارم بتونم رو حرفام بمونم .
........Aban mehr گفت:دیروز به عنوان اولین روز اولش خراب کردم ، اینقدر از خواب دیر بیدار شدم همش عجله داشتم که زودتر برم داشنگاه دیگه نمازم پرید؛تو دانشگاه یادم اومد که نماز صبحمو نخوندم ...
ولی جاش امروز تا اذان گفتن نمازامو خوندم ، سعی کردم تو جمع بچه ها هم زیاد نرم که حرحرفی بزنم و بشنوم ... برنامه ی جالبی بود
mahdi14' pid='166228' dateline='1355170841 گفت:سلام
امیدوارم بچه ها بیان و هر روز از تجربیاتشون در اختیار بقیه بذارن
واقعا طلایی ترین روزهای زندگیمون میتونه باشه
والا من کارم طوریه که در روز بیشتر مشتری ها خانم ( و بیشتر دختر) هستن .
امروز آقای شیطان (لعنة الله علیه و آله) حسابی جنگ نرم می کرد ....
بعد قضیه ی دیروز و کلی سنگ اندازی و آزار و اذیت !!
امروز رو آورده بود به جنگ نرم !!!
توی مغازه معمولا هفته ای دو الی سه تا خانم میبینیم که خدا بهشون عنایاتی داشته (از لحاظ زیبایی)
ولی امروز با وجود این که در روز فقط سه ساعت تنهام دقیقا تو همون سه ساعت 6 خانم مورد عنایت واقع شده اون هم برای مدت طولانی مشتری من بودن !!
آخر شب وقتی داشتم فکر می کردم کلی به شیطون خندیدم
بدبخت بیچاره، فهمیده خدا پشتمونه (انشاءالله) کم آورده رو آورده به جنگ نرم !!
سید ابراهیم گفت:
maneli' گفت:سلام به دوستای خوبم*
اومدم از برنامه این 4روزم بگم...
روز اول: خیلی خوب شروع نشد! نماز صبحم قضا شد و کلی حرص خوردم و متعجب، که آخه چرااا و چطور؟؟!!!
در ادامه هم خیلی خوب نبود و به برنامه ای که چیده بودم نتونستم درست عمل کنم...
روز دوم: کلا روز بدی نبود... نمازام شکرخدا همه سروقت بود... تو اتوبوس با یه کیف سنگین جامو دادم به یه خانمی.. آخییی کلی دعا کرد طفلکی.. حس خوبی داشتم*...
بعد اینکه خیلی سعی کردم که سرمو تو خیابون پایین بگیرم حدالامکان، تا نگاه نامحرم (البته نگاه ناخواسته!!!) نیفته بهم...
کارای درسی هم انجام دادم... در مقابل دعوت دوستم (که خونه شون بودم برای انجام کار گروهی مون) برای دیدن یه فیلم خیلی معمولی و الکی وقتگیر (که به قول خودش خیلی جالبه!! چون مسابقه دنس وسطاش داره!..) ایستادم و ندیدم که البته به لطف خدای مهربون* بوده... چون همون لحظه ها که دیگه داشت خیلی گیر میداد که بیا ببین خیلی قشنگه و...! باران پیامک به گوشیم هجوم آورد که چون مکالمه بود کلی طول کشید و دوستم دیگه خودش بی خیال قضیه شد...
روز سوم: بازم روز بدی نبود... البته یه چیز بدی بود که اونم اینه که استاد پیچوندمون و برای کرکسیون نیومد!!!!!انقدر عصبانی شدم که چنتا چیز تو دلم بهش گفتم........
روز چهارم: روز خوبی بود... برنامه هام تا حدودی اجرا شدن... برای خواهرم یه هدیه دوست داشتنی خریدم (برای اولین سال دانشجو شدنش... البته با تاخیرچند روزه) البته نماز ظهرو عصرمم اول وقت نشد... چون بیرون بودم و توی راه...
خب... دوستان التماس دعای زیاااد دارم و امیدوارم همه تون به آرزوهای قشنگتون که البته به مصلحت خدا*م هست، برسین...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، یا زهرا*...
mahdi14' گفت:سلام دوباره به همسفران بزرگوار
داداش گلم انصار المهدی حرفی زد که واقعا تو زندگیم حسش کردم
نزدیکای ما بالای کوه یه مقبره هست که شهدای گمنام رو به خاک سپردن
چندین سال بود که هیچ حسی به اونجا نداشتم و وقتی یادم میافتاد مثل یه قبرستون معمولی بود که چند تا مرده توش خوابیدن
ولی بعد چند باری که رفتم خیلی فرق کرد
الان وقتی یادش میافتم دلم برای اونجا پر میکشه و میگم کاش همین الان اونجا بودم
نمیدونم باهام چیکار کردن ولی میدونم اونقدر عاشق من و تو بودن که جسدشون هم ما رو میکشه (ایهام)
راستی:
یه شعری درباره ی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امروز خیلی دلمو آتیش زد :
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی....................................................چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی!
خلیل آتشین نفس،تبر به دوش،بت شکن!....................................................خدایمان دوباره سنگ و چوب شد نیامدی!
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم،نه!.................................................ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی!
تمام روزه هفته ام،در انتظاره جمعه ام!........................................................دوباره صبح ، ظهر ، غروب شد نیامدی!
به امید دیدار اون عزیز شب ها صبح میشن ... کاش کی یه روز ببینیمش
روز سومم رو خفن درس خوندم و بیشتر وقتم با کتاب گذشت و حتی به فکر گناه نیافتادم که گناه ام کنم.
ولی روز چهارم خدا رو شکر خدا بهم توفیق داد و نماز صبحم قضا نشد جاتون خالی یه زیارت عاشورا و دعای عهد هم خوندم که خیلی چسبید (به سفارش سید ابراهیم عزیز) واقعا تأثیرش رو حس می کردم.
خلاصه بعد چهار روز یا شیطون کم آورده که پیداش نیست یا رفته نقشه کشی یاد بگیره برا راه های سنگین تر.
خدا بهم رحم کنه !! التماس دعای فراااااااااااااااااااااوان از دوستان ! مخصوصا سر نماز صبح
یا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
