reza_1001
Well-Known Member
نگاهي به فيلم شاهزاده ايران: شنهاي زمان
هاليوود سالهاست كه در باره شرق فيلم هاي حماسي، تاريخي و فانتزي مي سازد اما به ندرت مي توان فيلمي در اين سينما يافت كه تصوير نسبتا دقيق و نزديك به واقعيت از شرق ارائه داده باشد.
شايد بتوان اهداف و انگيزه هاي سياسي هاليوود از ساختن اين گونه فيلم ها را ناديده گرفت اما از جنبه سرگرمي سازي محض آن نمي توان گذشت.
براي هاليوود، داستان هاي هزار و يكشب و شرق دور، دستمايه هاي خوبي براي ساختن فيلم هاي سرگرم كننده با مايه هاي اگزوتيك بوده و هست.
تئوري اورينتاليسم ادوارد سعيد، بيشتر از هرجا، در مورد سينماي هاليوود صادق است.
شرق در سينماي هاليوود خيلي وقت ها يا سرزميني افسانه اي و دست نيافتني با كاخ هاي عظيم و باشكوه و حرمسراها و جادوگران، يا سرزميني خشك و برهوت با مردماني عقب مانده، بدوي، غيرمتمدن و بي رحم بوده است.
بنابراين وقتي فيلمي چون شاهزاده ايران به نمايش درمي آيد، اصلا نبايد انتظار داشت كه اين فيلم، داستاني تاريخي در باره فرهنگ، تمدن و مردمي واقعي يعني ايرانيان باشد.
فيلم ها و بازي ها
شاهزاده ايران: شنهاي زمان به دنبال موفقيت يك مجموعه سه گانه از بازي هاي ويدئويي به همين نام ساخته شد.
امروزه سينما و بازي هاي ويدئويي (كامپيوتري) ارتباط تنگاتنگي با هم دارند و دائما از همديگر تغذيه مي شوند.
پدرخوانده، جيمزباند، صورت زخمي و اواتار، حالا ديگر تنها نام فيلم هاي معروف سينمايي نيستند بلكه امروز نام بازي هاي ويدئويي محبوب و پرفروشي هستند كه بر مبناي داستانها و شخصيتهاي همان فيلم ها ساخته شدهاند.
از آن طرف، سينما نيز تنها منبع الهام بخش براي بازي هاي ويدئويي نبوده، بلكه خود از نمونه هاي موفق آن الهام گرفته و با مقداري تغييرات، آنها را دوباره در سينما بازسازي كرده است. فيلمهاي مكس پين، هيت من و شاهزاده پارسي از اين دسته دومند.
طبيعتا كسي انتظار ندارد كه فيلمي كه والت ديسني بر اساس يك بازي پرفروش كامپيوتري ساخته، فيلمي در باره گذشته واقعي ايران و قهرمانان افسانه اي پارسي (ايراني) كه ما وصف آنها را در شاهنامه يا داستان هاي اساطيري و افسانه هاي كهن ايراني خواندهايم، باشد.
شاهزاده ايران همانند سيصد يا اسكندر و فيلم هاي ديگري كه در هاليوود در باره ايران يا شخصيت هاي ايراني ساخته شده، بيشتر از آنكه بر پايه تاريخ و واقعيتهاي تاريخي باشد، مبنايي فانتزي و تخيلي دارد هر چند ممكن است از شخصيتها و رويدادهاي واقعي و تاريخي الهام گرفته باشد.
همين ساختار فانتزي به فيلمساز (و نويسنده فيلم) اين امكان را ميدهد كه در چهارچوب منطق داستان و ساختار علت و معلولي آن، به هر شكلي كه ميپسندند، شخصيتها و رويدادها را ترسيم كند.
بي ارتباط با سرزمين پارس
در فيلم از حرمسراهايي سخن گفته مي شود كه باز هم مربوط به ايران بعد از اسلام و خلافت عباسي (يا امپراتوري عثماني) است
مايك نيول كارگردان شاهزاده ايران، بسياري از واقعيت هاي تاريخي، مكاني و زماني امپراتوري ايران قديم را ناديده گرفته يا وارونه ترسيم كرده است. نوع آرايش افراد، طرز پوشش آنها، مكان ها و و رابطه بين برادران و پدر و فرزند، هيچ ارتباطي با فرهنگ پارسي (ايراني) ندارد.
از همان اولين نماي فيلم كه فيلم با تصويري از كاخ ها و بناهاي باشكوه سرزميني خيالي به نام پارس (پرشيا) شروع مي شود، از نوع معماري اسلامي و مربوط به سدههاي ميانه اين كاخ ها مي توان پي برد كه اين سرزمين، ربطي به ايران باستان (پرشيا) ندارد بلكه ساخته و پرداخته ذهن كارگردان و نويسنده هاليوودي آن است. يا در فيلم از حرمسراهايي سخن گفته مي شود كه باز هم مربوط به ايران بعد از اسلام و خلافت عباسي (يا امپراتوري عثماني) است.
دستان، قهرمان اصلي فيلم (با بازي جيك جيلنهال)، تنها نامش برگرفته از نام قهرمانان شاهنامه است و از نظر ويژگي هاي فيزيكي و ظاهري و از نظر رفتار و خصلت هاي اخلاقي مثل جوانمردي شباهت چنداني به قهرمانان شاهنامه يا قهرمانان آشناي ادبيات كلاسيك فارسي ندارد.
از طرف ديگر داستان برادري كه به طمع تاج و تخت، عليه برادر سلطانش توطئه مي كند، اگرچه در ادبيات فارسي وجود دارد اما مختص ايران نيست. در هملت هم كلاديوس (عموي هملت) برادرش را كه پادشاه دانمارك است، از بين مي برد و تاج و تخت او و حتي همسرش (گرترود) را صاحب مي شود.
حشاشين (حشيشيون) نيز از نظر تاريخي مربوط به دوره پس از اسلام اند و به حسن صباح و فدائيان اسماعيليه ارتباط دارند. ( اتفاقا بهترين قسمت هاي فيلم از لحاظ جذابيت هاي داستاني و بصري، قسمتهاي مربوط به نبرد دستان با حشيشيون است. آنها نه تنها به اندازه كافي مرموز و اسرارآميزند بلكه مثل شبح ظاهر مي شوند و در سايه مي جنگند).
مشكل فيلم شاهزاده پارسي اين نيست كه چرا دقت تاريخي ندارد و چرا پارسيها (ايرانيها) را اينگونه ترسيم كرده است بلكه اين است كه بسياري از صحنههاي فيلم و آدمهاي آن با اصول و قواعدي كه فيلم بر اساس آنها بنا شده، نميخواند.
جيك جيلنهال نه تنها از نظر فيزيكي مناسب اين نقش نيست بلكه فاقد كاريزماي لازم براي جلب توجه تماشاگر است.
نظام (با بازي بن كينگزلي)، عموي خائن و شيطان صفت دستان، يك شخصيت كاملا كليشه اي است و هيچ ويژگي منحصر به فرد و هويت مستقلي ندارد.
با اين حال اگر هدف فيلم را تنها سرگرمي و ايجاد لذت و هيجان فرض كنيم، نبايد چندان نگران تحريف تاريخ يا اين شبيه سازي ها باشيم و به خاطر رويكرد هاليوودي فيلمساز به ايران باستان و اساطير كهن آن، سازندهاش را سرزنش كنيم.
شاهزاده ايراني نشان ميدهد كه داستانهاي اساطيري و تاريخي ايراني چه دستمايههاي خوبي ميتواند براي سينما باشد به شرط اينكه كمي دقت و وجدان تاريخي نيز ضميمهاش باشد.
پرويز جاهد - منتقد فيلم
هاليوود سالهاست كه در باره شرق فيلم هاي حماسي، تاريخي و فانتزي مي سازد اما به ندرت مي توان فيلمي در اين سينما يافت كه تصوير نسبتا دقيق و نزديك به واقعيت از شرق ارائه داده باشد.
شايد بتوان اهداف و انگيزه هاي سياسي هاليوود از ساختن اين گونه فيلم ها را ناديده گرفت اما از جنبه سرگرمي سازي محض آن نمي توان گذشت.
براي هاليوود، داستان هاي هزار و يكشب و شرق دور، دستمايه هاي خوبي براي ساختن فيلم هاي سرگرم كننده با مايه هاي اگزوتيك بوده و هست.
تئوري اورينتاليسم ادوارد سعيد، بيشتر از هرجا، در مورد سينماي هاليوود صادق است.
شرق در سينماي هاليوود خيلي وقت ها يا سرزميني افسانه اي و دست نيافتني با كاخ هاي عظيم و باشكوه و حرمسراها و جادوگران، يا سرزميني خشك و برهوت با مردماني عقب مانده، بدوي، غيرمتمدن و بي رحم بوده است.
بنابراين وقتي فيلمي چون شاهزاده ايران به نمايش درمي آيد، اصلا نبايد انتظار داشت كه اين فيلم، داستاني تاريخي در باره فرهنگ، تمدن و مردمي واقعي يعني ايرانيان باشد.
فيلم ها و بازي ها
شاهزاده ايران: شنهاي زمان به دنبال موفقيت يك مجموعه سه گانه از بازي هاي ويدئويي به همين نام ساخته شد.
امروزه سينما و بازي هاي ويدئويي (كامپيوتري) ارتباط تنگاتنگي با هم دارند و دائما از همديگر تغذيه مي شوند.
پدرخوانده، جيمزباند، صورت زخمي و اواتار، حالا ديگر تنها نام فيلم هاي معروف سينمايي نيستند بلكه امروز نام بازي هاي ويدئويي محبوب و پرفروشي هستند كه بر مبناي داستانها و شخصيتهاي همان فيلم ها ساخته شدهاند.
از آن طرف، سينما نيز تنها منبع الهام بخش براي بازي هاي ويدئويي نبوده، بلكه خود از نمونه هاي موفق آن الهام گرفته و با مقداري تغييرات، آنها را دوباره در سينما بازسازي كرده است. فيلمهاي مكس پين، هيت من و شاهزاده پارسي از اين دسته دومند.
طبيعتا كسي انتظار ندارد كه فيلمي كه والت ديسني بر اساس يك بازي پرفروش كامپيوتري ساخته، فيلمي در باره گذشته واقعي ايران و قهرمانان افسانه اي پارسي (ايراني) كه ما وصف آنها را در شاهنامه يا داستان هاي اساطيري و افسانه هاي كهن ايراني خواندهايم، باشد.
شاهزاده ايران همانند سيصد يا اسكندر و فيلم هاي ديگري كه در هاليوود در باره ايران يا شخصيت هاي ايراني ساخته شده، بيشتر از آنكه بر پايه تاريخ و واقعيتهاي تاريخي باشد، مبنايي فانتزي و تخيلي دارد هر چند ممكن است از شخصيتها و رويدادهاي واقعي و تاريخي الهام گرفته باشد.
همين ساختار فانتزي به فيلمساز (و نويسنده فيلم) اين امكان را ميدهد كه در چهارچوب منطق داستان و ساختار علت و معلولي آن، به هر شكلي كه ميپسندند، شخصيتها و رويدادها را ترسيم كند.
بي ارتباط با سرزمين پارس
در فيلم از حرمسراهايي سخن گفته مي شود كه باز هم مربوط به ايران بعد از اسلام و خلافت عباسي (يا امپراتوري عثماني) است
مايك نيول كارگردان شاهزاده ايران، بسياري از واقعيت هاي تاريخي، مكاني و زماني امپراتوري ايران قديم را ناديده گرفته يا وارونه ترسيم كرده است. نوع آرايش افراد، طرز پوشش آنها، مكان ها و و رابطه بين برادران و پدر و فرزند، هيچ ارتباطي با فرهنگ پارسي (ايراني) ندارد.
از همان اولين نماي فيلم كه فيلم با تصويري از كاخ ها و بناهاي باشكوه سرزميني خيالي به نام پارس (پرشيا) شروع مي شود، از نوع معماري اسلامي و مربوط به سدههاي ميانه اين كاخ ها مي توان پي برد كه اين سرزمين، ربطي به ايران باستان (پرشيا) ندارد بلكه ساخته و پرداخته ذهن كارگردان و نويسنده هاليوودي آن است. يا در فيلم از حرمسراهايي سخن گفته مي شود كه باز هم مربوط به ايران بعد از اسلام و خلافت عباسي (يا امپراتوري عثماني) است.
دستان، قهرمان اصلي فيلم (با بازي جيك جيلنهال)، تنها نامش برگرفته از نام قهرمانان شاهنامه است و از نظر ويژگي هاي فيزيكي و ظاهري و از نظر رفتار و خصلت هاي اخلاقي مثل جوانمردي شباهت چنداني به قهرمانان شاهنامه يا قهرمانان آشناي ادبيات كلاسيك فارسي ندارد.
از طرف ديگر داستان برادري كه به طمع تاج و تخت، عليه برادر سلطانش توطئه مي كند، اگرچه در ادبيات فارسي وجود دارد اما مختص ايران نيست. در هملت هم كلاديوس (عموي هملت) برادرش را كه پادشاه دانمارك است، از بين مي برد و تاج و تخت او و حتي همسرش (گرترود) را صاحب مي شود.
حشاشين (حشيشيون) نيز از نظر تاريخي مربوط به دوره پس از اسلام اند و به حسن صباح و فدائيان اسماعيليه ارتباط دارند. ( اتفاقا بهترين قسمت هاي فيلم از لحاظ جذابيت هاي داستاني و بصري، قسمتهاي مربوط به نبرد دستان با حشيشيون است. آنها نه تنها به اندازه كافي مرموز و اسرارآميزند بلكه مثل شبح ظاهر مي شوند و در سايه مي جنگند).
مشكل فيلم شاهزاده پارسي اين نيست كه چرا دقت تاريخي ندارد و چرا پارسيها (ايرانيها) را اينگونه ترسيم كرده است بلكه اين است كه بسياري از صحنههاي فيلم و آدمهاي آن با اصول و قواعدي كه فيلم بر اساس آنها بنا شده، نميخواند.
جيك جيلنهال نه تنها از نظر فيزيكي مناسب اين نقش نيست بلكه فاقد كاريزماي لازم براي جلب توجه تماشاگر است.
نظام (با بازي بن كينگزلي)، عموي خائن و شيطان صفت دستان، يك شخصيت كاملا كليشه اي است و هيچ ويژگي منحصر به فرد و هويت مستقلي ندارد.
با اين حال اگر هدف فيلم را تنها سرگرمي و ايجاد لذت و هيجان فرض كنيم، نبايد چندان نگران تحريف تاريخ يا اين شبيه سازي ها باشيم و به خاطر رويكرد هاليوودي فيلمساز به ايران باستان و اساطير كهن آن، سازندهاش را سرزنش كنيم.
شاهزاده ايراني نشان ميدهد كه داستانهاي اساطيري و تاريخي ايراني چه دستمايههاي خوبي ميتواند براي سينما باشد به شرط اينكه كمي دقت و وجدان تاريخي نيز ضميمهاش باشد.
پرويز جاهد - منتقد فيلم
آخرین ویرایش: