عصر یخبندان 3

به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم درباره ی عصر یخبندان 3 صحبت کنیم البت کسایی که دیدن می فهمند که
من چی می گم
iceage3-(2).jpg


67344304.jpg


داستان :داستان این عصر یخبندان با یقیه قسمت هاش فرق داشت می دونید که داستان دو انیمیشن قبلی دربارهی فرار از ریزش یخ بود ولی این انیمیشن داستانش با بقیه فرق داشت و داستانی کاملا زیبا وعاشقانه بود

داستان از این قرار بود که زن منی (همون بوفالوهه)حامله بود و...بعد این بار دو سنجاق توی فیلم بودند و ...و سید با دوستانش دعوا می کنه و همچنین اون ببره و ...همه می رند توی زمین و...(این از همه مهمتره بود)
نخواستم تعریف کنم تا ببینید و این انیمیشن را از دست ندهی
images


گرافیک: واقعا گرافیک عالیه بود هیچ جاش اشکال نداشت مثلا برفی که روی زمین بود واقعا واقعی بود همه چیز مثل یخ .بو فالوها . حیونات دیگر .
پایان داستان :نمی گم تا ببینید چجوری شد همه ی داستان توی آخرش هست
حالا نوبت شماست تا نظراتتون را بگید ؟..؟

3nkwq2h0f3xm9iv6kex.jpg



آرزو مند ارزوهاي سبزتان داش ممد ...
 

Bushehrshop

New Member
اینجا

سلام علیک
داش ممد من این انیمیشنو ندیدم از کجا گیر بیارم برای سفارش از اینترنت؟
سلام
این انیمیشن رو ما داریم.
یه سر به این سایت بزن اگر تو لیستش نبود از قسمت تماس با ما سفارش بده.
داریمش ! با زیرنویس فارسی و کیفیت دی وی دی !
تا بعد داش...
 

shirani

مدیر انجمن <A href="http://forum.majidonline.com/f
میگم این سنجاق شما احتمالاً همون سنجاب ما نیست ( اخه سنجاق را معمولاً پیرزنا مبزنن به روسریشون )
 

siavash61

Member
خب آخه اين انيميشن چيز خاصي برا گفتن نداشت.
فقط زيبايي بصري داشت و از لحاظ تكنيكي و فني عالي بود.
از لحاظ محتوايي من چيز خاصي تو اين كار نديدم.
با اينكه از ديدنش لذت بردم.
 

saeedesign

Member
منم داستانشو دوست دارم..
جلوه های بصری که دوستان فرمودند رو که همه قبول دارن ولی من خودم فکر می کنم تو 2 افکت های بهتری داشت..
در کل این فیلم ارتباط صمیمی با مخاطب ایجاد می کنه و همین مسئله است که مخاطبو به سمت خودش می کشونه..
 

animeditor

Active Member
سلام جميعاً

بازم با يه اثر پربيننده مواجهيم كه مي تونه يه فرصت خوب براي يادگيري بهتر ديدن باشه.

درسته عصر يخبندان 3 از اون دسته فيلم هاي عمقي و معناگرا نيست كه بشه چيز خاصي ازش بيرون كشيد، ولي (اگه حتي ميزان فروشش رو هم درنظر نگيريم) مي شه چيزاي خوبي ازش ياد گرفت.

داستانش چيز خاصي نداره ... اينكه همه دارن زندگي خودشونو مي كنن و يهو يكي از شخصيت ها با چند تا تخم دايناسور روبرو مي شه و بعدش سر و كلهء دايناسوري كه صاحب اون تخم ها هست پيدا مي شه و يكي از شخصيت ها رو به محل زندگي خودش مي بره و بقيهء شخصيت ها مي رن كه دوستشون رو از چنگ دايناسور نجات بدن و در ادامه با بقيهء ماجراهاي جانبي و قابل پيش بيني روبرو مي شن.

فيلم قشنگي بود ... كاملاً سرگرم كننده و جذاب و پر از لحظات طنز مشخص و مخفي.
موفقيت اين اثر رو مي شه به يه عامل مهم و كلي نسبت داد: زيركي سازندگان.
يعني چي؟
اگه بخوام بدون مقدمه و حاشيه بگم، يعني اينكه سازنده هاي اين اثر، با زيركي و تيزهوشي خاصي تونستن با استفاده از كليشه هاي موفق جواب پس داده و به كار گيري هوشمندهنهء ايده هاي ديگران و يه سري شوخي هاي بامزه (در همه نوع) جوري فيلم رو پيش ببرن كه بيننده فكر كنه با كلي چيزاي جديد روبرو شده ... يعني يه جورايي شعبده بازي كردن.
(چقدر هم بي مقدمه و حاشيه شد!)
ببينيد ...
اين فيلم پر از شوخيه ... شوخي هاي تصويري ... شوخي هاي ديالوگي ... شوخي با تكنولوژي و حتي با علوم مختلف ... شوخي با آثار قديمي تر ... شوخي با شخصيت ها ... و خلاصه هر جور شوخي اي كه فكرشو بكنيد توي اين كار ديده مي شه و همين تنوع در شوخي ها و ظنزها، تونسته بيننده رو تا آخرين لحظات روبروي خودش بنشونه.
شوخي هايي كه بعضي هاشون كاملاً واضح و مشخصن؛ ولي واسه متوجه شدن بعضي هاشون، بايد دقت بيشتري به خرج داد.
مثلاً در اوايل فيلم، "مانفرد" (ماموت) به همسرش مي گه: "من بزرگترين جانور روي كره زمينم". ولي وقتي براي اولين بار با يه دايناسور (از گونهء تيرانازاروس) روبرو مي شه و با تعجب بهش نگاه مي كنه، ياد اون جمله مي افتيم و لبخندي مي زنيم و متوجه مي شيم كه براي همين جمله هم طنز خاصي درنظر گرفته شده.

يا مثلاً توي سكانس تعقيب و گريز دايناسورهاي پرنده (به كمك افكت هاي صوتي و نحوهء خاص نمايشش) ياد جنگ هاي هوايي هواپيماهاي جنگ جهاني دوم مي افتيم و اونا رو با دايناسور مقايسه مي كنيم، با شوق بيشتري منتظر حوادث بعدي مي مونيم.

همين تشبيه رو هم مي شه جزو شوخي با تكنولوژي گذاشت.
حتي اون اسكلتي كه ازش به عنوان تله كابين استفاده مي شه هم جزو همينه.

بعضي شوخي ها "ارجاعي" هستن (يعني به يكي از آثار يا خاطرات قديمي اشاره مي كنن)؛ مثلاً توي اون نمايي كه بعضي از شخصيت ها يا استنشاغ يه گاز عجيب، صداشون نازك مي شه و شروع مي كنن به خنده هاي بي مورد، اون دو تا كاراكتري كه شبيه سمور هستن، شروع مي كنن به خوندن شعر "كريسمس ... كريسمس" كه معروف ترين شعر انيميشن "آلوين و موش خرماها" هست ... دقيقاً با همون تون صدا و با همون سبك.

از شوخي هاي تصويري هم مي شه به اون نمايي كه "سيت" اون سه تا تخم دايناسور رو پيدا مي كنه و روشون شكلك مي كشه مثال زد. شكلك هايي كه با دقت خاصي طراحي شدن و درست مثل نقاشي هاي كودكانه مي مونن.

...

يكي از چيزايي كه خيلي به كمك سازنده هاي اثر اومد، كپي برداري از آثار قديمي بود.
يعني چي؟
داستان قسمت اول اين فيلم، مربوط به اواسط دوران يخ بندان بود (درست). ولي داستان قسمت دوم، مربوط مي شد به اواخر دوران يخ بندان.
از لحاظ علمي، اين دو زمان مختلف چند ميليون سال با هم اختلاف دارن.
البته به راحتي مي شه اين قضيه رو توجيه كرد كه چه جور ممكنه همون شخصيت هاي قسمت اول مي تونن چند ميليون سال بعد هم باشن و با هم به روي پردهء سينما برن.
ولي حالا كه توي قسمت سوم، قراره ما شاهد حظور دايناسورها هم باشيم، شايد با هيچ عقل و يا هيچ تخيلي هم جور در نياد. چون نمي شه يهو به ميليون ها سال قبل رفت.
ولي اينجاست كه يكي از داستان هاي قديمي و معروف علمي تخيلي به نام "سفر به اعماق زمين" (اثر ژول ورن) به سازندگان عصر يخبندان 3 ياد مي ده كه چه جور بتونن جانورهاي دو دوران ختلف رو در كنار هم نشون بدن. پس فقط كافيه بگن: در زير يخ ها محلي وجود داره كه هنوز تعدادي دايناسور توي محيط زيست طبيعي خودشون دارن زندگي مي كنن.

...

از لحاظ بصري (همون جور كه دوستان گفتن) هيچ نقصي نداره و جاي حرف و حديثي باقي نمي ذاره.
انيميت شخصيت ها هم اون قدر خوب اجرا شده كه يادمون مي ره انيميشن هستن. محيط هم به جزئيات فراوان و به زيبايي به تصوير كشيده شده.

ولي يه نقص خيلي بزرگ توي اين كار ديده مي شه.
نمي دونم ... شايد به خاطر وسواس زياد منه.
چرا؟
سازندگان اين فيلم (با يه كم زياده روي) سعي كردن ارزش عشق و خانواده رو به بيننده القا كنن. ولي كاملاً شكست مي خورن.
متأسفانه چيزي رو كه مي خواستن به نام عشق نشون بدن، نتيجهء كاملاً معكوس مي ده.

با چند تا مثال دربارهء شخصيت ها و كاراشون مي شه به راحتي به اين نتيجه رسيد:
- سنجاب معروف اين فيلم، با ديدن سنجاب مونث زيبايي (!) عشق قديمش (بلوط) رو فراموش مي كنه و همين تصميمش، با شهوت و دردسر همراه مي شه و در آخر سر مي ره سراغ همون بلوط خودش.

- مانفرد (ماموت) اون قدر درگير همسر و فرزند در حال به دنيا اومدنشه و اون قدر اضطراب و نگراني توي وجودش ديده مي شه كه واقعاً از صحنهء بازي كنار گذاشته شده.

- سيت (موجود شوخي كه نمي دونم شبيه كدوم يكي از حيوانات امروزيه) به عشق رسيدن به يه همسر و تشكيل خانواده، چند تا تخم دايناسور پيدا مي كنه. ولي ماجراها و اتفاقات و دردسرهايي كه براشون به وجود مياد، اونو از اين هوس درمياره!

- ببر (كه شخصيتش خيلي شبيه كابوي هاي تنها و سرگردان فيلم هاي وسترن طراحي شده) حس مي كنه كه يه چيزي توي زندگيش كمه ... ولي يه جورايي اين حس روناديده مي گيره و همچنان با دوستاش به زندگي ادامه مي ده.

خلاصه ...
توي اين فيلم اون قدر قلب و اين چيزا نشون داده مي شه كه بيننده منتظر ديدن يه عشق واقعي مي شينه ... ولي وقتي مسير داستان رو توي اتفاقاتي كه بالا گفتم مي بينيم، بيشتر ياد "روز ولنتاين" مي افتيم، تا عشق و خانواده و اين چيزا ...!

...

با اين فيلم مي شه با راحتي دو ساعت سرگرم شد و به خاطر وجود شوخي هاي ريز و درشت و (بعضي وقت ها هم) شوخي هاي مخفي، مي شه چند بار هم اونو ديد و ساعتي رو با خنده سپري كرد، ولي اصلاً انتظار داستان يا اينكه چيزي بخوايد ازش ياد بگيريد نداشته باشيد.

البته اگه اينو نگم نامرديه ...
من نوعي با ديدن اين فيلم و قسمت هاي قبليش تا حدي با دوران يخ بندان و حيوانات اون دوره و شرايطش آشنا شدم؛ كه اين خودش مي تونه يه نكتهء قابل توجه باشه. چون كمتر توي آثار هنري به اين دوره از تاريخ زمين شناسي اشاره شده و همين تفاوت زماني و شخصيتي، حال و هواي اين اثر رو با بقيهء آثرها متفاوت كرده.

ببخشيد بازم طولاني شد.

التماس دعا
يا علي
 

جدیدترین ارسال ها

بالا