سلام <
امروز رفته بودم بیرون موقع برگشتن به خونه تو اتوبوس با یه پدر سر صحبتو باز کردم ماجرایی رو برام تعریف کرد که خیلی خلاصه میگم :
خیلی غمگین بود برام تعریف کرد که چطور دخترش طی سالها از اون و مادرش فاصله گرفت و به انحراف کشیده شد ، میگفت اونو و مادرش همیشه برا دخترشون دعا کردن و کمکش میکردن اما اون سر به راه نشد و تا بالاخره یه روز به خودشون اومدن دیدن دخترشون از دست رفته <
پیش خودم فکر کردم بزار در حد توانم اینو به تصویر بکشم ، از اول کار دوست داشتم کارم خیلی خیلی ساده باشه برا همین شلوغ بازی نکردم <
ممنون میشم نظرتون رو راجع به طرحم بدونم <
برای دیدن عکس روی این نوشته کلیک کنید
در مورد طرح :
یه بیت شعری که نوشتم از مولانا هست <
اون مارمولک نماد اعمال بد هست که اون دختر تا آخر ازش بالا رفته و به آخر خط رسیده وحالا از روی کوهی از اعمال بد که برای خودش درست کرده داره پرت میشه پایین <
اون زن هم که کبوتر دستش به عنوان کسی هست که دخترو دوست داره , و براش دعا میکنه ، حالت غمگینیش به این خاطره که هر کاری میکنه دختر سر به راه نمیشه <
سعی کردم مفهوم رو خیلی ساده برسونم <
مرسی که نظر میدید <<
امروز رفته بودم بیرون موقع برگشتن به خونه تو اتوبوس با یه پدر سر صحبتو باز کردم ماجرایی رو برام تعریف کرد که خیلی خلاصه میگم :
خیلی غمگین بود برام تعریف کرد که چطور دخترش طی سالها از اون و مادرش فاصله گرفت و به انحراف کشیده شد ، میگفت اونو و مادرش همیشه برا دخترشون دعا کردن و کمکش میکردن اما اون سر به راه نشد و تا بالاخره یه روز به خودشون اومدن دیدن دخترشون از دست رفته <
پیش خودم فکر کردم بزار در حد توانم اینو به تصویر بکشم ، از اول کار دوست داشتم کارم خیلی خیلی ساده باشه برا همین شلوغ بازی نکردم <
ممنون میشم نظرتون رو راجع به طرحم بدونم <

برای دیدن عکس روی این نوشته کلیک کنید
در مورد طرح :
یه بیت شعری که نوشتم از مولانا هست <
اون مارمولک نماد اعمال بد هست که اون دختر تا آخر ازش بالا رفته و به آخر خط رسیده وحالا از روی کوهی از اعمال بد که برای خودش درست کرده داره پرت میشه پایین <
اون زن هم که کبوتر دستش به عنوان کسی هست که دخترو دوست داره , و براش دعا میکنه ، حالت غمگینیش به این خاطره که هر کاری میکنه دختر سر به راه نمیشه <
سعی کردم مفهوم رو خیلی ساده برسونم <
مرسی که نظر میدید <<