نیما جان جدا دمت گرم
خیلی حال داد
من سر یه اشتباه کوچولو دو سه روزه فکر میکردم اینجا آپدیت نشده
یعنی گول خورده بودم
اما به داستانک کوچولو از تثادف همون روز صبح ساعت 5:40 دقیقه تعریف کنم که خیلی ها ندیدن
استارت کار بچه ها ساعت 6 صبح تو ميدون وليعصر بود
ما هم نيم ساعت زودتر اونجا بوديم تا اومديم نشستيم روي ورودي سينما يهو يه موتور نظرمونو جلب کرد که با رانندش داره مياد و نفر عقبي هم برعکس رو موتور نشسته و يکي از پاهاش رو روي اون يکي انداخته بود - اون عزیزان روانی که تا حالا برعکس روي موتور نشستن ميدونن که موقع برعکس نشستن اصلا کنترل خودتو نداري و با يه پيچش موتور احتمال افتادنت هست ، حالا اين عزیز روانی مست ما اون پاشم انداخته بود روي اون پاش و داشت شعر ميخوند - خلاصه اين بابا داشت شعر ميخوند تا رسيد جلوي چشم من موتور با 40-50 تا سرعت رفت روي يه دست انداز خيلي کوچولو که مربوط به برجستگي روي يه زير گذر کانال آب بود و نفر عقبي که هنوز مشغول خوندن شعر بود از روي موتور پرت شد هنوز اون پاش روي اون يکي پاش بود که از پشت محکم سرش با زمين برخورد کرد و گورومپي صدا داد منم عين شاسکولا هنوز بي تفاوت داشتم نگاه ميکردم که يهو ياد دوربين ديجيتالم افتادم سريع برداشتم و دويدم اما هوا تاريک بود بدون فلاش هم نميشد عکس قابل رويت نبود چون فلو ميشد 3 تا عکس انداختم همش تخمي شد هر کاري کردم جرئات اينو پيدا کنم که با فلاش عکس بندازم نتونستم چون رفيقش که مستيش ديگه پريده بود رفته بود بالاي سر بدن نيمه جون اون باباهه داشت صداش ميکرد . ترسيدم فلاش بزنم پاشته ... مونمونو پاره کنه .
ولي پريدم سريع دوربين فيلمبرداري رو برداشتم تو همون نيمه تاريکي و روشني دوربينو گذاشتم روي Gainup و فيلمبرداري کردم يه چيزايي تو فيلم معلومه ولي يارو رفيق نيمه راه بود رفيقشو تنها گذاشت .
بعد از اون ما رفتيم آبشار تا آخرش ميترسيدم هي بيفتم تو دره و ضربه مغزي بشم
فعلا
يا علي
بچه ها یکی بود که هی میگفت من عکس مجید و میخوام
منم رفتم اون ته مهای روم دوربین گشتم تا این عکسو پیدا کردم البته اینو با یه لنز غیر استاندارد انداختم که اینجوری افتاده که بزرگی خودتون ببخشید
آقا این پستو من باید چند وقت پیش میزدم ولی بعلت کله شلوغی نتونستم
خوب حالا چند تا ویدئو براتون میزارم از همون آبشار وانا
اولیش همون نمای آبشار هست با کیفیت بالاتر و حجم خیلی کمتر آبشار وانا
خوب ویدئوی بعدی هم مربوط به شهرام میشه که دانیال هم پهلوش نشسته و شهرام فکر میکنه من میخوام ازش عکس بندازه و من هم دارم با دوربین عکاسی ازش فیلم میگیرم بنده خدا هم هی داره فیگور میگیره برای عکس
بعدی هم مربوط به کل بین کامبیز و شهرامه که ادعا میکردن آخر هد زدن هستن شهرام میگفت که از الان تا اذون صبح هد میزنه یه سره و بعد نماز صبح هم تا قبل از اذان ظهر یه سره هد میزنه ! کامبیز هم میگفت من کل زندگیم و هد زدم بغیر از زنگ ریاضی چون معلممون منو اخراج میکرد
حالا تو این ویدئو اینا دارن هد میزنن
و اما یادی از تور و زنده کردن خاطرات :
یه سری فیلم که گرفته شده بود رو آپلود کردم ، 01 02 03 04 05 06 07 08
* پسوند فیلمها 3gp هست و احتیاج به برنامه ی quick time داره
* تمام فیلمها پسورد دارن که سعی میشه پسورد همشون قرار بگیره
-=-=-
پسورد :
