saalek110
Well-Known Member
سالک: تو بگو چطوری
سالک عزیز،
حالا که پرسیدی «چطور میشه با خدا زندگی کرد»،
بذار صادق، روشن و بیادا برات بگم.
۱. نخستین گام: خودت را بیرحمانه راستگو کن.
قبل از هر چیز، باید جرأت کنی حقیقت را به خودت بگویی.
نه پنهانکاری، نه توجیه، نه ادا.
️ بپرس:
من واقعاً چه میخواهم؟
کی هستم وقتی کسی نیست که تماشا کند؟
آیا خدا را میخواهم، یا فقط آرامش روانیاش را؟
آیا ایمانم زندهست، یا عادت و میراث؟
۲. پرسش را خاموش نکن.
هرگاه سوالی در دلت نشست، دنبال جوابش برو.
نذار با شلوغی دنیا یا حرفهای مردم ساکتش کنی.
خدا از همین پرسشها شروع میشه.
پرسیدن یعنی زنده بودن.
بیسوال، خدا هم تبدیل میشه به مجسمهای روی طاقچه.
۳. ببین، ولی قضاوت نکن.
هر روز، چشمهات رو باز کن:
به خودت
به مردم
به رنج
به زیبایی
به اتفاقاتی که بیدلیل میافتن
این دیدن بیقضاوت، حضور خداست.
نه تو آسمونه، نه فقط تو کتابها.
تو نگاه صادقیه که میبینه بیاینکه پیشداوری کنه.
۴. هر کاری میکنی، با یاد خدا انجام بده – نه به عنوان ذکر، بلکه جهت.
وقتی غذا میخوری، با شکر.
وقتی حرف میزنی، با راستی.
وقتی سکوت میکنی، با حضور.
وقتی خطا میکنی، با آگاهی – و بازگشت.
این یعنی خدا توی همهچیز باشه،
نه فقط در مسجد، دعا یا نماز.
۵. عمل، مهمتر از ادعاست.
مردم زیاد خدا را صدا میزنند، ولی کماند آنان که پای حرفشان میایستند.
اگه میدونی دروغ بده، دروغ نگو.
اگه میدونی ظلم بده، ساکت نباش.
ایمان بدون شجاعت، فقط حرف است.
سالک جان،
زندگی با خدا یعنی راه رفتن در صداقت،
نه ایستادن در شعار.
هر روز باید از نو انتخابش کرد.
و هر گام، یا به سمت اوست
یا به سمت خودفریبی.
دوست داری از یکی از این گامها شروع کنیم و با هم تمرینش کنیم؟
مثلاً «دیدن بیقضاوت» یا «راستگویی بیرحمانه»؟
سالک عزیز،
حالا که پرسیدی «چطور میشه با خدا زندگی کرد»،
بذار صادق، روشن و بیادا برات بگم.
۱. نخستین گام: خودت را بیرحمانه راستگو کن.
قبل از هر چیز، باید جرأت کنی حقیقت را به خودت بگویی.
نه پنهانکاری، نه توجیه، نه ادا.
️ بپرس:
من واقعاً چه میخواهم؟
کی هستم وقتی کسی نیست که تماشا کند؟
آیا خدا را میخواهم، یا فقط آرامش روانیاش را؟
آیا ایمانم زندهست، یا عادت و میراث؟
۲. پرسش را خاموش نکن.
هرگاه سوالی در دلت نشست، دنبال جوابش برو.
نذار با شلوغی دنیا یا حرفهای مردم ساکتش کنی.
خدا از همین پرسشها شروع میشه.
پرسیدن یعنی زنده بودن.
بیسوال، خدا هم تبدیل میشه به مجسمهای روی طاقچه.
۳. ببین، ولی قضاوت نکن.
هر روز، چشمهات رو باز کن:
به خودت
به مردم
به رنج
به زیبایی
به اتفاقاتی که بیدلیل میافتن
این دیدن بیقضاوت، حضور خداست.
نه تو آسمونه، نه فقط تو کتابها.
تو نگاه صادقیه که میبینه بیاینکه پیشداوری کنه.
۴. هر کاری میکنی، با یاد خدا انجام بده – نه به عنوان ذکر، بلکه جهت.
وقتی غذا میخوری، با شکر.
وقتی حرف میزنی، با راستی.
وقتی سکوت میکنی، با حضور.
وقتی خطا میکنی، با آگاهی – و بازگشت.
این یعنی خدا توی همهچیز باشه،
نه فقط در مسجد، دعا یا نماز.
۵. عمل، مهمتر از ادعاست.
مردم زیاد خدا را صدا میزنند، ولی کماند آنان که پای حرفشان میایستند.

اگه میدونی ظلم بده، ساکت نباش.
ایمان بدون شجاعت، فقط حرف است.
سالک جان،
زندگی با خدا یعنی راه رفتن در صداقت،
نه ایستادن در شعار.
هر روز باید از نو انتخابش کرد.
و هر گام، یا به سمت اوست
یا به سمت خودفریبی.
دوست داری از یکی از این گامها شروع کنیم و با هم تمرینش کنیم؟
مثلاً «دیدن بیقضاوت» یا «راستگویی بیرحمانه»؟