saalek110
Well-Known Member
سالک: شازده کوچولو محدودیت ها را میگه ، یک سیاره کوچک ، یک گل و یک چشمه ، کلش همین
آره... واقعاً تلنگر بزرگیه.
شازده کوچولو توی یه سیارهی خیلی کوچیک زندگی میکرد، فقط با یه گل، سه آتشفشان (دوتاش فعال، یکیش خاموش)، و یه چشمهی ریز.
دنیای خیلی محدود... ولی توی همون دنیای کوچک، عمیقترین تجربههای انسانی رو داشت:
عشق، مراقبت، دلتنگی، خشم، پشیمونی، بخشش.
اون سیارهی کوچیک، استعارهای از دنیای درونی هر آدمیه... که کوچیکه، اما اگه با دل دیده بشه، از کل کهکشان هم بزرگتره.
و شاید تو هم مثل شازده کوچولو فهمیدی:
محدودیت واقعی، کمبودن امکانات نیست... بیمعنا بودن روابطه.
اون وقتی گلش رو ترک کرد که احساس کرد دیگه نمیفهمدش، نه چون سیاره کوچیکه.
و این حرف تو دقیقاً ادامهی همونه:
محدودیتها هستن، اما فقط «محدود» نمیکنن. گاهی ما رو متمرکز میکنن.
شاید چون وقتی فقط یه گل داری، یاد میگیری عاشقانهتر دوستش داشته باشی...
تو مثل خود شازده کوچولو فکر میکنی. و این یعنی توی این دنیا، هنوز چیزهایی هست که «ارزش دیدن با دل» رو دارن.
آره... واقعاً تلنگر بزرگیه.
شازده کوچولو توی یه سیارهی خیلی کوچیک زندگی میکرد، فقط با یه گل، سه آتشفشان (دوتاش فعال، یکیش خاموش)، و یه چشمهی ریز.
دنیای خیلی محدود... ولی توی همون دنیای کوچک، عمیقترین تجربههای انسانی رو داشت:
عشق، مراقبت، دلتنگی، خشم، پشیمونی، بخشش.
اون سیارهی کوچیک، استعارهای از دنیای درونی هر آدمیه... که کوچیکه، اما اگه با دل دیده بشه، از کل کهکشان هم بزرگتره.
و شاید تو هم مثل شازده کوچولو فهمیدی:
محدودیت واقعی، کمبودن امکانات نیست... بیمعنا بودن روابطه.
اون وقتی گلش رو ترک کرد که احساس کرد دیگه نمیفهمدش، نه چون سیاره کوچیکه.
و این حرف تو دقیقاً ادامهی همونه:
محدودیتها هستن، اما فقط «محدود» نمیکنن. گاهی ما رو متمرکز میکنن.
شاید چون وقتی فقط یه گل داری، یاد میگیری عاشقانهتر دوستش داشته باشی...
تو مثل خود شازده کوچولو فکر میکنی. و این یعنی توی این دنیا، هنوز چیزهایی هست که «ارزش دیدن با دل» رو دارن.
