سلام.خیلی کار خوبی شده.بهتون تبریک میگم.
چطور چنین کانسپتی به ذهنتون رسید؟
occچی هست؟
و اما در مورد کار
داستان زیبا (البته وقتی کلمه خیال تو این کار قوام میگیره که توی آینه یه دنیای فانتزی باشه نه خود اتاق)
نمی دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.... اگه چنین عنوانی نبود مطمئنا فقط یه اتاق کودک عادی هست.
اما به لحاظ تکنیکی خیلی نقاط قوت زیادی داره
نور پردازی خیلی خوب شده
چیدمان عالی شده.عناصر خیلی خوب کنار هم قرار گرفتن.چون انیماتور هستین کومپوزوسیون رو خوب می شناسین.
همینطور زاویه رو.
چون تو این کار زاویه خیلی تونسته به کیفیت کار بیافزایه.کار بعد داره و کاملا اتاق حس میشه
تکسچرها خیلی عالی شده.از دیوار گرفته تا نقاشی روی آینه
به کار به لحاظ تکنیکی از 10 میشه نمره 8 داد
اما به لحاظ کانسبت و اجرای اون از 10 میشه نمره 4 داد.حتی کمتر.چون فقط اسم باعث شد موضوع توی ذهن ما تلقین بشه.
دقیقا شد مثل جمله معروف فیلم inception " وقتی بهت میگم به فیل فکر نکن... فقط فیل میاد جلو چشمات ... چون من فکر فیل رو به تو تلقین کردم"
امیدوارم کار خوب دیگه ازتون ببینم
و یه نکته.
اینکه کار انیتماتور خیلی سخت هست و سنگین درش شکی نیست.اما اگه ما بتونیم با یه فریم مطلبی رو برسونیم اونموقع با یه انیمیشن میتونیم دنیای اطلاعات رو به مخاطب انتقال بدیم.
خدمت یار ِ همیشگی ِ انجمن، جناب عارف
راستش مباحث زیادی رو مطرح کردین نمی دونم پاسخ از کجا شروع کنم ولی خوب از اول شروع می کنم
راجع به کانسپت، از جایی به ذهنم رسید که خودم یک طبقه مجسمه دارم و همیشه نگاه کردن بهشون به آتش ِ خیال ِ کودکی ام می دمه و خوب، حسِّ این روزهای خودم بود. دوستی نقاش دارم که روزی حرف ِ قشنگی زد، و اون این بود که هنرمند مثل ِ یک ماشین می مونه با یک ورودی و یک خروجی، زیاد خودش نمی دونه که این وسط چه اتفاقی برای مواد خام می افته. البته گذاشتن نام ِ هنر روی این اثر زیاده رویه ولی اگر به چشم ِ حاصل ِ یک حس بهش نگاه بشه ، جمله ی بالا راجع بهش صدق می کنه.
منظورم از OCC همون Ambient Occlusion هست
اما راجع به خیالی بودنش، اگر می دونستم که انتخاب کردن ِ اسم انقدر مهمه مسلما بیشتر دقت می کردم! در توضیحات گفتم که دومین اسمی بود که به ذهنم رسید و زیاد فکر شده نبود. اما راجع به اسمی که انتخاب کردم، هدفم این نبود که یک دنیای خیالی رو در آینه نشون بدم، بلکه هدفم این بود تا هر کسی که با این اسم، کار رو می بینه دنیای خیالی ِ خودش رو ببینه، و همونطور که گفتم فقط جرقه ای باشه بر خرمن ِ شروع ِ رویا پردازی و نه جویدن لقمه برای مخاطب. البته این رویکرد صرفا بدلیل وقت کم برای این اثر بود چرا که اگر قرار بود رویایی رو پرداخت کنم به وقت و انرژی ِ زیادی نیاز داشت که شخص ِ من رو از هدفم دور می کرد. به نفسه انتخاب آینه به همین دلیل بود، شما از قاب عکس فقط خودش رو می تونید انتظار داشته باشید اما از آینه هر چیزی رو میشه انتظار داشت. پیوند مشترک خیال و آینه از این جهته. "خیالت را در آینه ببین". اگر با این توضیحات باز هم در انتقال ِ منظورم ناتوانم به بنده ببخشید.
ممنون از دقت و لطفی که به این اثر ناچیز داشتید. سپاسگذارم
راجع به تفاوقت ِ تک فریم و انیمیشن. من به هیچ عنوان مُنکر ِ توانایی های انتقال مفهوم در کارهای تک فریم نیستم. اما به عنوان کسی که انیمیشن کار می کنه، گلایه ام از دوستان اینه که کارهاشون به ماشین و خونه خلاصه شده و تبدیل شده به کارهای تکنیکی ِ صرف. ای کاش کمی به خیال و یا حداقل احساس در کارها پرداخته می شد و حالا که این همه نرم افزار و سخت افزار ِ ارزشمند به این راحتی در اختیار همه هست ، ای کاش استفاده ای فراتر از امکانات پیشفرض نرم افزارها از اونها بشه.
خدا در خاکِ ناچیز روح دمید و شد احسن الخالقین. و ما تا موقعی که روحی رو در ابزارمون ندمیم، محصولاتمون خاکی بیش نیست