نخگـــــــــــــو كخچل دلم ميخگــــــــــــره ناخمرد بهد بهد بهد
واي واي واي كي فكرشو ميكرد كيوان كچل شه هه هه
اشكال نداره بعدش همچون عقابي تيز بال بر فراز ايران بال ميزنم به اميد روزي كه بر قله هاي سعادت و خوشبختي با جفتم بنشينم و خوش بگذرونم و ما خوشبخت شيم و داراي دو فرزند يكي پسر كه اسمش رو ميذارم اميرقلي و ديگري دختر كه ميذارم كلثوم و آنها بزرگ ميشوند و براشون خواستگار مياد شايدم نياد واي اگه كلثومه ترشيده بشه چه كنم؟؟ خدا اون روز رو...
اوهوم
پ.ن : اثرات رواني سربازي بر روي مغز اينجانب