همه جا خاموش... همه كس آرام... صداي نفس كوه به خود مي پيچيد... و سكوت حاكم بود... همگان مشغولند به خود... و سكوت پابر جاي... و من از ديدن يك برگ... بوجد آمده ام... و چنين داد زدم... "من اينجام... به تواي كوه بزرگ... سلام"... و صدايم گم شد!... سكوتي كه شكست... و دوباره حاكم شد!... كوه بر شرم خودش فايق گشت... و چنين داد پيام... سٍٍـــــــلام!... و سلامم برگشت