دست نوشته های صدای ناصدا
.:پیمان:.
میز شلوغ بود و حتی جای یک کتاب اضافی نداشت،"جنایت و مکافت "در دستش بود و بی وقفه در حال خواندنَ!ناگهان صدای موبایلش بلند شد خود را به سوی گوشی گوشی پرتاب کرد ،sms بود، چهره اش درهم شد و دوباره به پشت میز بازگشت و دیوان حافظ را باز کرد. نگران تر شد زیر لب زمزمه کرد "حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان گذشت و زسر پیمانه شد" و به آرامی "جنایت و مکافات"رابه دست گرفت و شروع به خواندن کرد.
.:پیمان:.
میز شلوغ بود و حتی جای یک کتاب اضافی نداشت،"جنایت و مکافت "در دستش بود و بی وقفه در حال خواندنَ!ناگهان صدای موبایلش بلند شد خود را به سوی گوشی گوشی پرتاب کرد ،sms بود، چهره اش درهم شد و دوباره به پشت میز بازگشت و دیوان حافظ را باز کرد. نگران تر شد زیر لب زمزمه کرد "حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان گذشت و زسر پیمانه شد" و به آرامی "جنایت و مکافات"رابه دست گرفت و شروع به خواندن کرد.