اونجا هم گفتم. عقل اگر کامل شده باشه، عشق و عقل هیچ تناقضی ندارن(اگر املاش رو درست نوشته باشم:d)
تکنیکی هم بگم، رنگش، آدم رو یاد نفرت و انزجار میندازه ، نه عشق...
تیرگی بکش، کلا عشق فضاش درام رویای لطیف و زیباست، نه مرگ و تباهی...
ببخشید نظر دادم...
عاشقی پیداست از زاری دل -- نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست -- عشق اضطرلاب اصرار خداست
هرچه گویم عشق را شرح بیان -- چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست -- لیک عشق بی زبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت -- چون بعشق آمد قلم برخود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت -- شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
این چند روزه من که دارم پرواز میکنم با مولوی و حافظ!
عجب اینا دیگه، بیهوش میکنه آدم رو شعراشون...
دستت درد نکنه برای شعر، شهرام ناظریهم خوندش...
اینم من میگم از کولویه اگر اشتباه نکنم:
اي ساربان آهسته رو، که آرام جان ميرود
وان دل که با خود داشتم، با دل ستانم ميرد
محمل بدار اي ساربان، تندي مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گويي روانم ميرد
با آن همه بيداد او، وين عهد بي بنياد او
در سينه دارم ياد او، يا بر زبانم ميرود
با آن همه بيداد او، وين عهد بي بنياد او
در سينه دارم ياد او، يا بر زبانم ميرود
باز آی و بر چشمم نشین، ای دلستان نازین
کاشوب و فریاد از زمین، بر اسمانم میرود
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
...بهر حال هر کس یه دیده خاص داره نسبت به هر موضوع... می تونستم برای خوشاینده همه کلی طرح رو جینگیل کنم اما ترجیح دادم اونی که تو دلمه بکشم
مرسی نظر دادی..همیشه خوشم میاد از با یو بحثیدن
موفق باشی ^.^
سلام ماندانا. کار خیلی زیبایی شده. با این رنگ بندی و اون درخت خشک و بی میوه و برگ، برداشت من یه برداشت کاملاً منفیه. اگه میخوای برداشت مثبت بشه ازش باید زمینه ی تیره رو بجاش بنفش یا قرمز یا یه رنگ شاد میذاشتی و روی شاخه ها رو پر میکردی از دل های رنگ و وارنگ.
کار از نظر فنی خیلی خوب کار شده ولی با بار معنایی منفی.
اونجا هم گفتم. عقل اگر کامل شده باشه، عشق و عقل هیچ تناقضی ندارن(اگر املاش رو درست نوشته باشم:d)
تکنیکی هم بگم، رنگش، آدم رو یاد نفرت و انزجار میندازه ، نه عشق...
تیرگی بکش، کلا عشق فضاش درام رویای لطیف و زیباست، نه مرگ و تباهی...
ببخشید نظر دادم...
این چند روزه من که دارم پرواز میکنم با مولوی و حافظ!
عجب اینا دیگه، بیهوش میکنه آدم رو شعراشون...
دستت درد نکنه برای شعر، شهرام ناظریهم خوندش...
اینم من میگم از کولویه اگر اشتباه نکنم:
