SevenART
Member
سلام .... اينجا مثلا كارگرداني نويسندگيه ؟!!!...
خوب من هرچي ياد گرفتم از فيلمنامه نويسي الان به طور مختصر مي گم ديدم استقبال شد كاملتر صحبت مي كنم ...
فيلمنامه يك نوشته ايه كه فيلمنامه نويس مي نويسه تا يك داستان تبديل به فيلم بشه . يعني اولين مرحله از فيلم سازي فيلم نامه نويسي است نه داستان نويسي ! ...
خوب پس يكي از مهمترين افراد يك فيلم فيلمنامه نويسه .. پس كارش هم خيلي مهمه ... چون اساسه كار فيلم بر اصول يك فيلمنامه جلو ميره ...
براي اينكه شروع كنيم فيلمنامه بنويسيم بايد در ابتدا داستاني داشته باشيم .. مثلا اين داستان :
خوب اين يه داستان كوتاهه كه شما ديدين تو تلويزيون ....
بعد از اينكه يه داستان داريم .. بايد شروع كنيم به فيلمنامه ..... براي شروع به نوشتن ابتدا بايد ببينيم كه اين داستان ما چند تا لوكيشن ( مكان ) داره .... چند تا زمان داره ... يعني اينكه توي چند مكان گوناگون قراره اجرا بشه.. يا توي چند زمان گوناگون .... كه بر اساس اون تعداد سكانسها معلوم ميشه ...
خوب تو اين داستان ما يك زمان و يك مكان داريم ... بنابراين يك سكانس در اين فيلمنامه خواهيم داشت ...
حالا اين داستان :
حالا اين داستان .... (كه يه روز يكي به من گفت بعد گفتش خودم نوشتم الان با تعجب توي اينترنت مي بينم .. تعجب نداره .. سينما كثيفه) ....
اين داستان مي تونه هفت تا سكانس داشته باشه ... چطور؟ ... خوب اينطوري كه : دختري بود نابينا كه از خودش و از دنيا و اينا تنفر داشت در قالب يك سكانس ..... و با او اين چرت و پرتا رو گفته و اينا ميشه يه سكانس ... قسمت دوم و سوم ميشه قسمت ستاره دوم .. كه چنين شد آمد روزي كه اين يارو همه جا رو ديد ..... دلداده آمد ميشه چهارم ... دلداده اش هم نابينا بود و روش را اونور كرد و اينا پنجم..
خوب حالا يك چيز ديگه بگم اين وسط ... جدا از همه اينها فيلمنامه نويسي مانند هر هنر ديگه اي مي تونه يك چيزي باشه كه جديد باشه .. يعني مثلا مي تونه يه نفر حتي اين داستان را تك سكانسي بنويسه ولي اين نوعي كه من الان آموزش ميدم معمولي ترين روش فيلمنامه نويسيه تا با صنعتش آشنا بشين نه با هنرش ..
خوب اين از سكانس بندي كه اميدوارم فهميده باشين ...
فعلا ...
خوب من هرچي ياد گرفتم از فيلمنامه نويسي الان به طور مختصر مي گم ديدم استقبال شد كاملتر صحبت مي كنم ...
فيلمنامه يك نوشته ايه كه فيلمنامه نويس مي نويسه تا يك داستان تبديل به فيلم بشه . يعني اولين مرحله از فيلم سازي فيلم نامه نويسي است نه داستان نويسي ! ...
خوب پس يكي از مهمترين افراد يك فيلم فيلمنامه نويسه .. پس كارش هم خيلي مهمه ... چون اساسه كار فيلم بر اصول يك فيلمنامه جلو ميره ...
براي اينكه شروع كنيم فيلمنامه بنويسيم بايد در ابتدا داستاني داشته باشيم .. مثلا اين داستان :
مردي 80ساله با پسر تحصيل کرده 45سالهاش روي مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغي كنار پنجرهشان نشست. پدر از فرزندش پرسيد: اين چيه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟ پسر گفت : بابا من که همين الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهي پير مرد براي سومين بار پرسيد: اين چيه؟ عصبانيت در پسرش موج ميزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتي قديمي برگشت. صفحهاي را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند.
در آن صفحه اين طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3سال دارد. و روي مبل نشسته است هنگامي که کلاغي روي پنجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسيد و من 23بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل ميکردم و به او جواب ميدادم و به هيچ وجه عصباني نميشدم و در عوض علاقه بيشتري نسبت به او پيدا ميکردم
خوب اين يه داستان كوتاهه كه شما ديدين تو تلويزيون ....
بعد از اينكه يه داستان داريم .. بايد شروع كنيم به فيلمنامه ..... براي شروع به نوشتن ابتدا بايد ببينيم كه اين داستان ما چند تا لوكيشن ( مكان ) داره .... چند تا زمان داره ... يعني اينكه توي چند مكان گوناگون قراره اجرا بشه.. يا توي چند زمان گوناگون .... كه بر اساس اون تعداد سكانسها معلوم ميشه ...
خوب تو اين داستان ما يك زمان و يك مكان داريم ... بنابراين يك سكانس در اين فيلمنامه خواهيم داشت ...
حالا اين داستان :
دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس حجله گاه تو خواهم شد »
***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست
***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »
حالا اين داستان .... (كه يه روز يكي به من گفت بعد گفتش خودم نوشتم الان با تعجب توي اينترنت مي بينم .. تعجب نداره .. سينما كثيفه) ....
اين داستان مي تونه هفت تا سكانس داشته باشه ... چطور؟ ... خوب اينطوري كه : دختري بود نابينا كه از خودش و از دنيا و اينا تنفر داشت در قالب يك سكانس ..... و با او اين چرت و پرتا رو گفته و اينا ميشه يه سكانس ... قسمت دوم و سوم ميشه قسمت ستاره دوم .. كه چنين شد آمد روزي كه اين يارو همه جا رو ديد ..... دلداده آمد ميشه چهارم ... دلداده اش هم نابينا بود و روش را اونور كرد و اينا پنجم..
خوب حالا يك چيز ديگه بگم اين وسط ... جدا از همه اينها فيلمنامه نويسي مانند هر هنر ديگه اي مي تونه يك چيزي باشه كه جديد باشه .. يعني مثلا مي تونه يه نفر حتي اين داستان را تك سكانسي بنويسه ولي اين نوعي كه من الان آموزش ميدم معمولي ترين روش فيلمنامه نويسيه تا با صنعتش آشنا بشين نه با هنرش ..
خوب اين از سكانس بندي كه اميدوارم فهميده باشين ...
فعلا ...