فیلم های به یاد ماندنی بر پرده ی نقره فام سینما

Bahar_H

Member
درخشش ( Shining )

کارگردان : استنلی کوبریک


شخصیت اصلی فیلم به شدت وهم آور کوبریک ، ویلایی واقع در کوهستان است که بر خانواده ای که به طور موقت در فصل زمستان در آنجا زندگی می کنند ، تاثیر شیطانی می گذارد . در میان ساکنان جدید ویلا ، جک نیکلسون که از رفتاری آرام و معقول برخوردار است ، بیش از هر کس دیگر تحت تاثیر نیروی شیطانی واقع شده و به تدریج تبدیل به دیوانه ای می شود که فکری جز قتل همسر خود شلی دووال ندارد .
هراس تماشاگر از این جهت است که هیچ توضیحی برای رفتار دیوانه کننده ی او نمی یابد . آیا ویلا قصد دارد بار دیگر ساکنانش را در کام خویش فرو دهد ؟ پاسخ این پرسش تا آخرین لحظه ی فیلم ناگفته باقی می ماند .


ShiningShelleyMes.jpg
 

Bahar_H

Member
روزی روزگاری در غرب ( Once upon to the west )

کارگردان : سرجیو لئونه

گویایی تصاویری که لئونه خالق آنها بود و همچون تابلو بودند را هرگز نمی توان انکار کرد .
هنگام تولید روزی روزگاری در غرب ، او تصمیم گرفت فیلم را در مکان های واقعی در غرب فیلمبرداری کند ، بنابراین بخشی از آن در یوتاو آریزونا و بخشی دیگر در آلمریا - مکان محبوب وسترن های اروپایی - تهیه شد .در صحنه ی جالبی از فیلم ، گروه "فرانک" ( با بازی جک الام ، وودی استراد و آل مولاک ) منتظر " هارمونیکا " ( چارلز برانسون ) هستند .

main.jpg
 

Bahar_H

Member
همشهری کین ( Citizen Cane )

کارگردان : اورسن ولز

همشهری کین معروفترین فیلم دنیاست . ولز آن را در سن بیست و شش سالگی کارگردانی کرد و تحول بزرگی در هالیوود به وجود آورد .

همانگونه که هملت دارای سخنان پربار فراوان است ،همشهری کین نیز از لحظات فراموش نشدنی زیادی برخوردار است . فیلم به صورت تکه تکه بخش های همه زندگی یک سرمایه دار بزرگ را به تصویر می کشد .

نخست صحنه ی مرگ او را می بینیم ، در حالی که کلمه ی گل سرخ را بر زبان می آورد و گلوله ی برف از دستش رها می شود . سپس شاهد بالا رفتن او از نردبان ترقی برای دستیابی به اهداف جاه طلبانه ی سیاسی و نیز از هم پاشیدگی کانون خانوادگی اش - تنها به کمک نمایش چند صحنه ی متوالی صرف صبحانه - هستیم .

در پایان نیز کارگردان دوران دلتنگ کننده ی کهنسالی او را نشان می دهد .


B00003CX9E.01.LZZZZZZZ.jpg
 
آخرین ویرایش:

Bahar_H

Member
مهر هفتم (The Seventh Seal)

کارگردان : اینگمار برگمان

شوالیه و مرگ بر سر حق زندگی با یکدیگر شرط بندی کرده و شطرنج بازی می کنند .

بر اساس اخلاقیات قرون وسطایی و بی رحمانه ی برگمان ، مرگ سرانجام اجتناب ناپذیر تمامی افراد بشر است .

شوالیه (ماکس فن سیدو) و همراهش از دنیای کابوس مانند بلا ، شکنجه و خیال پردازی که گاهی جرقه های عشق و زیبایی در آن می درخشد ، عبور می کنند .

سرانجام در انتهای فیلم ، مرگ (بنگت اکه روت) همگان را فرا خوانده ، رقصندگان را به روی تپه هدایت کرده و راهی دنیای فراموشی می کند .

The_seventh_Seal.jpg
 

Bahar_H

Member
اودیسه فضایی 2001 (A Space Odyssey 2001 )

کارگردان : استنلی کوبریک

اودیسه فضایی به کارگردانی کوبریک انسان را از دنیای شبیه همین دنیا خارج کرده و از راه دروازه به بعد دیگری می برد .

لحظات به یاد ماندنی آن بسیارند ولی تعدادی از این قرارند :

ابتدای فیلم ، جایی که میمون ها با راهنمایی ماشین سیاهی از جنس بازالت متعلق به سیاره ای دیگر ، چگونگی استفاده از اسلحه را یاد می گیرند ،

زورآزمایی افکار میان فضانوردان و کامپیوتر بدجنسی به نام هال که آموخته چگونه فکر کند ،

و گذر نهایی از دروازه ی ستارگان به سوی تولد دوباره که چشمان کردولی فضانورد را خیره می کند .


2001%20A%20SPACE%20ODYSSEY.jpg
 

Bahar_H

Member
و اینک آخرالزمان ( Apocalypse Now )

کارگردان : فرانسیس فورد کاپولا

هنگامی که فیلمسازان امریکایی با وقوع ناخوشایند جنگ ویتنام روبرو شدند ، فرصت را غنیمت شمرده و فیلم هایی در محکوم ساختن آن تهیه کردند .

در این میان کاپولا تصمیم گرفت رمان قلب تاریکی به قلم جوزف کنراد را - اورسن ولز همواره در آرزوی تهیه ی فیلمی از آن بود - با توجه به شرایط جنگ ویتنام به فیلم مبدل سازد .

سرانجام آنچه پدید آمد ، اختصاص به جنگ ویتنام نداشت ، بلکه به هر جنگی - در هر زمانی - اطلاق می شد.

و اینک آخرالزمان فیلمی است درباره ی برخورد فرهنگ ها و آنچه بر اثر فشار غیر قابل تحمل بر سر انسان می آید .

همانگونه که مارتین شین در قلب تاریکی فرو می غلتد ، به اسطوره ای که تنها مارلون براندو و شاید اورسن ولز قادر به ارائه ی آن بودند نزدیک تر می شود .


Apocalypse_Now-1.jpg
 

Bahar_H

Member
متروپولیس ( Metropolis )

کارگردان : فریتس لانگ

در رویا ( یا کابوس ) آلمانی آرام - لانگ - از دنیای آینده ، فرمانروایان شهر بزرگ متروپولیس بالاتر از سطح زمین در آسمانخراش هایی واقع در باغ های معلق زندگی می کنند ، در حالی که کارگران نگون بخت با سرهای فروافتاده در زیر زمین جایی که ماشین های غول پیکر شهر را در دست دارند ، به زحمت راهی برای خود می گشایند .

ماریا تنها فرزند حکمران شهر با شنیدن سرگذشت ژاندارک به اعماق زمین می رود تا همه چیز را با چشمان خود دیده و در سرنوشت کارگران سهیم شود .

آنچه می بیند ، فراموش نشدنی است . فیلم تخیلات آن دهه را به زیبایی تمام به تصویر می کشد .


metropolis18.jpg
 

Bahar_H

Member
شب شکارچی (The Night of the Hunter)

کارگردان : چارلز لاوتون

تجربه لاوتون در زمینه ی کارگردانی از کتاب دیویس گراب دنیایی جادویی به وجود آورد که شخصیت های آن از حمله ی واعظ سیاری که زنان بیوه را به قصد به دست آوردن پولشان به قتل می رساند و یا زن کشاورزی که به طبیعت عشق می ورزد ، اسطوره ای شدند .

شب شکارچی با تصاویر عالی و خوش ساخت خود امکان درخشش رابرت میچم در یکی از بهترین نقش های سینمایی اش را فراهم کرد .

او در نقش واعظ خوش ظاهری است که بر روی یک دستش کلمه ی عشق و بر دست دیگر کلمه ی نفرت را خالکوبی کرده است .

شلی وینترز نیز در نقش قربانی ترحم برانگیز او ظاهر می شود .

کودکان وحشت زده آیا می توانند در ادامه با رودخانه ی زندگی هم آغوش شوند ؟!


sjff_01_img0347.jpg
 

Bahar_H

Member
فارنهایت 451 ( Fahrenheit 451 )

کارگردان : فرانسوا تروفو

در جهان آینده حکومتی فاشیستی با استفاده از تکنولوژی های تصویری به کنترل افراد جامعه می پردازد . در این دنیا مهم ترین نشانه ی آزادگی ، کتاب و کتاب خوانیست . حکومت به شدت با کتاب خوانان مقابله می کند و کتاب ها را می سوزاند .

فیلم از دنیایی می گوید که فرهنگ مکتوب مورد حمله و سلطه ی فرهنگ تصویری قرار گرفته است و کتاب خوانی نوعی مقاومت در برابر سلطه ی حکومت محسوب می شود .

فیلم کوچک و درخشان تروفو که بر اساس کتابی به همین نام نوشته ی ری برادبری ساخته شده ، در زمان اکرانش مورد بی مهری قرار گرفت ، اما در گذر زمان پیشگویی های مبالغه آمیزش درباره ی قدرت رعب انگیز تکنولوژی تصویری کم کم به حقیقت می پیوندد .


fahrenheit-451-DVDcover.jpg
 

Bahar_H

Member
پیشخدمت ( The Servant )

کارگردان : جوزف لوزی

هارولد پینتر در نخستین همکاری اش به عنوان فیلمنامه نویس با لوزی ، بر اساس رمانی به قلم رابین موام موفق شد جهان سرد و وهم آلود خود را آشکارا به تصویر کشد .

داستان درباره ی ارتباط دوسویه ی ناپایداری میان جیمز فاکس ثروتمند بیکاره و خدمتکار مودب و خوش خدمتش درک بوگارد است که اندکی پس از ورود به خانه همه چیز را تحت کنترل خود قرار می دهد .

صحنه ی ورود پیشخدمت رسمی و بانزاکت به محل کار و خانه ی جدید خود همانند ورود مفیستوفلس به خانه ی فاوست است .


90306-large.jpg
 

Bahar_H

Member
شرق بهشت ( East of Eden )

کارگردان : الیا کازان

اکنون حتی پس از سپری شدن سال های بسیار از مرگ جیمز دین ، هنوز می توان علت تأثیر فراوان او بر بینندگان را در مدت عمر کوتاهش - و با بازی در سه فیلم - درک کرد .

دومین فیلم او شورش بی دلیل راز محبوبیت او را افشا می کند : نوجوانی خودرای و نفوذناپذیر که بزرگترها را تحقیر می کند و در عین حال تشنه ی محبت و تایید آنهاست .

جذابیت ظاهری او با قدرت بازیگری آمیخته شده و موجب تأثیر چشمگیر بر تماشاگران می شود . ویژگی های دین در نخستین فیلمش ( شرق بهشت ) - با کارگردانی هوشمندانه ی کازان - بارزتر است .

فیلم دارای چند صحنه ی به یاد ماندنیست : صحنه ی قدم زدن با مادرش که با یک غریبه فرقی ندارد و نقطه ی اوج داستان یعنی هنگامی که پدرش ریموند مسی پولی را که او به منظور جبران دارایی های از دست رفته ی خانواده تهیه کرده و تقدیم او می کند ، به دلیل ملاحظات اخلاقی رد می کند .


sjff_01_img0156.jpg

 

جدیدترین ارسال ها

بالا