فیلمنامه نویسی از زبان رابرت مک کی

mehrdad_hellboy

Well-Known Member
خوب دوستان
یکم اینجا خسته کننده شده میخواهم اصول فیلمنامه نویسی رو از زبان رابرت مک کی براتون باز گو کنم

البته تمامی مطالب کتاب رو نمیتونم تایپ کنم
چرا؟
خوب خسته میشم
فقط به تیتر و قسمتهای مهم میپردازم
.....

پست اول:داستان خوب / روایت خوب / داستان و زندگی
پست دوم: مهارت فنی در داستانگویی باعث شکوفایی میشود
 
آخرین ویرایش:

mehrdad_hellboy

Well-Known Member
سلام مجدد

داستان خوب، روایت مناسب:
داستان خوب یعنی داستانی که ارزش شنیده شدن را داشته باشد و شنونده یا بیننده بخواهد آنرا گوش دهد و دغدغه های زیادی در آن جریان داشته باشد
وظیفه ی داستان نویس این است که این چیز را بیابد
نویسنده باید به داستان عشق بورزد و بتواند و به این موضوع اعتقاد داشته باشد که بتواند تنها از طریق داستان صحبت خود را جلو ببرد
عشق به درام گرایش به حوادث ، مکاشفات ناگهانی ، تغییرات عظیم در داستان و شخصیتها ، عشق به حقیقت ، عشق به بشریت ، و .... باید در نوشته ی نویسنده دیده شود به طوری که بتواند دغدغه ی مردم را بیابد و آنرا خرج کند.
نویسنده باید به داستان و شخصیتها و موضوع خود عشق بورزد اما این نوع عشق ورزیدن کافی نیست
نویسنده باید بتاند با استفاده از ادبیات و تکنیکها داستان خود را به شیوه ای کاملا رسا و عالی جلو ببرد و به انتها برساند
درست همانطور که یک آهنگساز با جیدن نتها و شناخت سازها و اصول آهنگسازی شروع به ساخت یک قطعه میکند
این عمل نه عملی است مکانیکی و نه تقلیدی
بلکه تسلط بر فنونی جمعی است که به کمک آنها میان خود و بیننده نوعی علاقه مشترک بوجود میاورد.مهارت یعنی دستیابی به مجموعه ابزارهایی که بیننده را عمیقا درگیر میکند ، و در پایان به ازای آن به بیننده تجربه ای تکان دهنده و با معنا میدهند.در غیاب مهارت بهترین کاری که نویسنده میتوناد بکند چنگ انداختن به دم دست ترین و فوری ترین ایده ها و ناتوانی در پاسخ گفتن به پرسش های هولناکی از این قبیل است :
خوب است یا به درد نمیخورد؟
اگر به درد نمیخورد چه باید کرد؟
اگر ضمیر آگاه و هوشیار در برابر این پرسش ها حیران بماند سد راه ناخوآگاه میشود.

داستان زندگی:
طی سالها همراره با دو نوع فیلمنامه ی نا موفق برخورد داشته ایم:
1_ فیلمنامه ای که داستانی شخصی
در مکانی اداری با قهرمانی آشنا میشویم که با یک مشکل روبروست ، او مستحق ترفیع است اما از آن محروم مانده ، با عصبانیت راهی خانه پدری خود میشود اما در آنجا میفهمد که پدر یر و خرفت شده و مادر بیش از این تاب تحمل او را ندارد، به آپارتمان خود برمیگردد و با هم اتاقی متقلب و حقه بازش دعوا میکند آنگاه سر یک قرار حاضر میشود و طعم تلخ شکست در ارتباط را میپذیرد
در بازگشت به محل کار در کمال تعجب ترفیع میگیرد اما با مشکلات تازه ای مواجه میشد وقتی به خانه ی پدری ......
حال روزمرگری را میتوانید در این فیلمنامه ی یخ متوجه شوید


2_فیلمنامه ای که یک موقعیت تضمین شده تجاری را نشان میدهد:

جا به جا شدن چمدانها در فرودگاه باعث میشود تا یک فروشنده ی نرم افزار صاحب چیزی شود که تمدن را به نابودی میکشاد این چیزی که تمدن را به نابودی خواهد کشاند شیی بسیار کوچکی است که در واقع درون یک خودکار جاسازی شده است و قهرمان بیچاره ی ما ناخواسته آنرا در جیب داردو در نتیجه به هدفی برای ده تا بیست جنایتکار تبدیل میشود که همگی دو یا سه هویت جعلی دارند و......
چنین فیلمنامه ای پر است از تعقیب و گریز و تیر اندازی و فرار که م را بر تن سیخ میکند و ما انفجار های پیا پی را میبینیم و در این داستان کسی تیر نمیخورد حتی از نیم متری

اما این داستانها داستانهایی شخصی هستند و از اقع گویی پرهیز دارند


مخلصیم

ادامه دارد.
 

mehrdad_hellboy

Well-Known Member
سلام مجدد به دوستان

مهارت فنی باعث شکوفایی میشود:
با وجود اینکه استعدادهای داستانگویی کاملا محدود است اما کسانی هستند که میتوانند به راحتی این کار را انجام دهند مثلا وقتی همه دور دستگاه قهوه جمع شده ایم همه صادقانه یا با اجحرای کمی غلو شروع به داستان پردازی میکنند و در رابطه با اتفاقات روز مره ای که افتاده ات با یکدیگر صحبت میکنند و چون تسلط زیادی به داستان دارن د از هر داستان پرداز و داستان تعریف کنی ! بهتر داستان را وا گوییه میکنند.
فرض کنیم شما یخواهید داستان چگونه سوار شکردن بچه های خود به اتوبوس را تعریف کنید
کار شما هم همچون کار چالز دیکنز عالی از آب در خواهد آمد شما نیز با آب و تاب در مورد داستان خود صحبت میکنید و همه را به اوج میبرید و در صورتی که همه دهان یاز فنجانها را به دست گرفته اند در حال تعریف داستان هستید و پس از نقطه ی اوج میگیویید، همه را به ترس ، خشم ، نفرت ، خنده و دیگر چیزها ! ربط میدهید و اینطوری بود کهمن بچه هایم را سوار اتوبوس کردم
حال فرض کنیم فرد کنار دستی بخواهد داستان تکراری خود را در رابطه با مرگ مادر خود بیان کند
همگی خسته میشویم و از مسایل پیش پا افتاده ای که وی تعریف میکند خسته میشویم
مگر اینکه بخواهد فصل جدیدی از داستان خود را که به خاطر گم شدن تابوت ادر خود باشد باز کند
آن موقع است که همگی کاملا گوش فرا میدهیم تا داستان منحصر به فرد دوست خود را بشنویم.

در کل داستانتگو باید مهادت کافی رابرای تعریف داستان داشته باشد

:rose:مخلصیم
پست بعدی ساختار
 

جدیدترین ارسال ها

بالا