شناختي ازحافظ شاعر ي كه در همه دنيا مي شناسند

nokia

Member
در دير مغان آمد دوش يارم قدحي دردست
مست از مي و ميخواران از نرگس مستش مست

بنده پير خراباتم كه لطفش دايم است
ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست

مريد پير مغانم زمن مرنج اي شيخ
چرا كه وعده تو كردي و بجا آورد

ز كوي مغان رخ مگردان كه آنجا
فروشند مفتاح مشكل گشايي


خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند
از ما رسان بشارت پيران پارسارا

در سراي مغان رفته بود و آب زده
نشسته پير و صلايي بشيخ و شاب زده

در خرابات مغآن نور خدا مي بينم
اين عجب بين كه چه نوري زكجا مي بينم
******************************


در لغت نامه دهخدا، ديرمغان همان معبد زرتشتيان خوانده ميشود، ولي ميان <مغان يا مجوسان و گبران> تا زرتشتي ها يا مزديسنان، شكافي بسيار بزرگ بوده است، و داستان اسفنديار و رستم، و سپس داستان بهمن نامه، بهترين گواه بر آن است ....... رويارويي و گلاويزي <مجوسي و يا مغاني و يا خرمي و يا سيمرغي و گبري> با <موبدان و الهيات زرتشتي> يك روند بنيادي در تاريخ ايران است كه بدون شناخت آن، نوشتن تاريخ ايران، پوچ و بيهوده است ...... اشكانيان، كه خود را از تبار <آرش> ميدانستند، از همين مغان و مجوسان و خرمدينان بوده اند، و آرش در اوستا، <اره + خشه> يا همان <ايره + خشه> است ...... و ايره، همان هيره است كه خبري باشد كه گل <رام> است، و از سوي ديگر، هير، به معناي <سه> است .... پس <ايره + خشه> به معناي سه زن، يا سه يكتاست كه همان سيمرغ و شئنا و سئنا ميباشند ......
 

جدیدترین ارسال ها

بالا