همه چیز درباره نمایش «باغ شکر پاره» کار دکتر صادقی...
سلام علیک
این دفعه میخوام از نمایش "باغ شکرپاره" براتون بگم:
این نمایش کار دکتر قطب الدین صادقی است و هم اکنون در مجموعه تئاتر شهر در تالار اصلی (خبرشو در پست قبلی گذاشتم) در حال اجرا میباشد. از ویپگی های این کار اینه که بیشتر به یک کار روحوضی شبیه است که مدتها بود نمونه اونو ندیده بودیم مخصوصا از آقای صادقی!
دیگه باید بگم که این کار در عین جذابیت عیوبی هم داشت که اگه حوصله خوندن نقدشو داشتین براتون گذاشتم تا بخونین البته بازم میگم اگه حوصلشو داشتین و تئاتری هستین بخونین...!
در ضمن متن کامل گفتگو با دکتر صادقی هم موجوده که خوندنش ضرر نداره !
به تهرونیا پیشنهاد میکنم کارو حتما برن ببینن خیلی جالبه یعنی برای من که جالب بوده!!
نقد نمایش:
(((نمایش باغ شکر پاره شاید اولین اثر کمیک قطب الدین صادقی است این در حالی است که قبلا اکثرا کارهای جدی را از این کارگردان دیده بودیم نمایشهای همچون آرش – اژاکس – پرومته در زنجیر .هفت خوان رستم و .... ولی این نمایش بر خلاف نمایش های قبلی این کارگردان . این نمایش به شیوه رو حوضی که قدمت آن به دوره قاجار بر می گردد و بیشتر در مجالس شادی و محافل پادشان اجرا می شد . این نمایش که نزدیک به سه ساعت طول می کشد و با انبوه بازیگران نمایش که عموما بصورت گروهی وارد صحنه می شدند با بداهه کاری بازیگران داستان را روایت می کردند . داستان نمایش حکایت دو پادشاه ستم کار( سلطان مراد و سلطان سلیم ) را دارد ولی اگر حکایت پادشاه اول ( سلطان مراد ) را حذف می کردیم ، ضربه ای به داستان نمایش وارد نمی شد شاید هم منظور آقای صادقی از این کار این بود که وانمود کند همه پادشاهان به نوعی ستم کرده اند ولی حذف این قسمت از طولانی بودن داستان کاسته می شد . یکی از شیوه های بارز و جالب توجه استاد صادقی استفاده از بدن بازیگر در نمایش است که این به زیبایی کار افزوده می کند مسلما در این نمایش هم منتظر استفاده از گروه فرم و حرکات موزون بودیم . شخصیت هزار ( مبارک ) را در این نمایش چند وجهی می دیدیم سیاستمتدار ، درویش ، جامعه شناس ، کشاورز و ... که بجز لحظه نتوانتستیم برای این شخصیت دل بسوزانیم زیرا اصولا شخصت سیاه در نمایش با وجود آن همه شرین کاری ها ولی همیشه مظلوم است و قابل ترحم . حتی در پایان نمایش ما انتظار برگشت به صحنه را نداشتیم که هزار دوباره به صحنه برگرد و رقص و پایکوبی بپردازد داشتیم برای هزار دل می سوزاندیم که او دوباره وارد صحنه شد و شروع کرد به رقص و پایکوبی که سنگ روی یخ شدیم ای کاش هزار بر نمی گشت و بقیه بازیگران همه سیاه می شدند و رهرو هزار در این نمایش می شدند .
نمی دانم چرا باب شده که بعضی از کارگردان ها از عوامل صحنه هم بازی می گیرند این ایرادی ندارد ولی خوش آیند هم نیست و از زیبایی کار کاسته می کند در این نمایش هم شاهد همچنین موضوعی بودیم که ما را آزرده خاطر نمود استفاده از گروه موسیقی که تا آن موقع به خوبی با موسیقی سنتی ایرانی به خوبی با داستان نمایش پیش می رفتند ولی یکباره آنها تبدیل به بازیگرانی شدند که موسیقی هندی را با رقص و آواز هندی ادامه دادند تا اینکه دیگر به صحنه برنگردند . زبان و لحن سیاه ( هزار ) در این نمایش که باید شیرین باشد گاهی وقتا اینقدر تلخ وانمود می شد که به سوگ می نشستیم و انتظار فاجعه بودیم یکی دیگر از ضعف ها که مشهود بود غلو در بازی پادشاه سلیم بود ( حرکات اکروباتیک ، رقص و ... از پادشاهی که باید لبریز از خودخواهی و قدرت باشد شخصیتی نزدیک به سیاه ساخته بود . اما در کل تحسین استاد قطب الدین صادقی و جسارت او استفاده از ازادی و بیان مشکلاتی بود که به نوعی در همه جوامع دیده می شود . این کارگردان بزرگ کشور ما با شهامت وارد صحنه می شود و زبانش را وا می کند تا تماشاگران در پایان چند دقیقه ای روی پا بایستند و او و همکارانش را تشویق نمایند .)))
متن گفتگو با دکتر صادقی:
«««نمایش"باغ شکر پاره" در آخرین شب از برگزاری چهاردهمین جشنواره نمایشهای آئینی ـ سنتی در تالار اصلی تئاترشهر روی صحنه رفت و پس از آن نیز اجرای عمومی این نمایش در همان تالار آغاز شد.
قطبالدین صادقی، علاقه خاصی به نمایشها و شیوههای نمایشهای ایرانی دارد و همواره در آثارش شیوههای اجرایی نمایش ایرانی را مدنظر قرار داده است. او معتقد است که نباید به شکل آثار موزهای صرف به نمایشهای آئینی ـ سنتی نگاه کرد، بلکه باید با رویکردی جدید سراغ این شیوهها رفت؛ رویکردی که در"باغ شکر پاره" به درستی دیده میشود.
به بهانه اجرای این نمایش با دکتر قطبالدین صادقی گفتوگویی انجام دادهایم که در پی میخوانید:
شخصیتی شبیه به سیاه و با همان ویژگیهای ظاهری و حتی رفتاری در نمایش"باغ شکر پاره" وجود دارد اما این سیاه نه مبارک است نه سیاه واقعی است. او بیشتر به راوی شباهت دارد. در اصل این شخصیت کیست؟
کاری که سعی کردم در این نمایش به دقت انجام دهم این بود که ضمن حفظ ویژگیهای تیث برای تک تک شخصیتها کاراکتر درست کردم. برای شاه، سیاه، نقش زن، فرمانده قشون و... همه کاراکتر و دارای شناسنامه هستند. به نظر من این یکی از ویژگیهای درامنویسی مدرن مبتنی بر ژانرهای سنتی است. من معتقدم این ویژگیها را همانند دوران فرهنگ شفاهی فئودالیته چندین قرن پیش نباید تکرار کرد.
اما این شناسنامهسازی و خلق کاراکتر در نمایش روحوضی"باغ شکر پاره" در تضاد کامل با شیوههای اجرایی نمایش تخت حوضی است.
نه! در تضاد نیست. در واقع کاراکترها یک مقدار مشخصتر شدهاند. من که نمیخواستم عیناً همان قواعد را تکرار کنم. من از اصول تخت حوضی برای خلق نمایشی مبتنی بر ژانر روحوضی ولی با ویژگیهای درام نویسی مدرن استفاده کردم. من با وسواس و دقت از هرگونه شلختگی و تصادف و کلیشه دوری کردم. ببیند، فرق من با آدمهای 100 سال پیش در چیست؟ نگرش من، فرهنگ تئاتر معاصر امروز چنان که من به آن تعلق دارم و سالهاست در آن فعالیت میکنم پس چه زمانی و در کجا باید خودش را نشان دهد؟
این تغییر رویکرد به خصوص در مورد سیاه در متن کاملاً عیان و مشخص است.
من برای شخصیت سیاه هویت درست کردهام. سیاه در این نمایش کسی است که گذشتهاش مشخص است. سیاه آدم تنهایی است اما روح سازندگی دارد. او با کتاب بزرگ شده است. او حتی بعد از این تجربه غمانگیزی که برایش رخ میدهد باز هم اعتقادش به سازندگی و آبادان کردن باغ بیشتر میشود. تمام اینها ویژگیهای منحصر به فرد یک اثر مدرن و امروزی است.
اما به لحاظ اجرا، کاملاً مشخص است که به سبک و شیوه اجرای روحوضی نسبت به نمایشنامه وفادارتر ماندهاید؟
بله! تکنیکهای روشهای بازیگری و کارگردانی تخت حوضی را حفظ کردهام. نباید از آن دوری شدم. تمام حاضر جوابیها، جناسها، سخن قطع کردنها، نیشها، متلکها، شوخیهای روز و... پایبند ماندهام. در عین حال مسئلهای که در سالهای اخیر آن را ندیدهام به آن تاکید کردهام و آن کمیکی است که از تن بازیگر برمیخیزد. اغلب آثاری که در این زمینه دیدهایم. سیاه مانند لطیفه یک سری مسائل را نقل میکند و تمام طنز آن خنده کلامی دارد. ذرهای جسم و بدن سیاه کمیک به وجود نمیآورد. بدن در واقع در این آثار غایب بوده است. در حالی در نمایش"باغ شکر پاره" سیاه بینهایت متحرک، پویا و سرشار از میزانسنهای تصویری و پر از کارهای گروهی منظم است. در واقع یک تفاوت اصولی وجود دارد بین نمایش"باغ شکر پاره" و آن چه که قبل از این به اسم سیاه بازی اجرا شده است.
سیاه در اصل منتقد اجتماعی بوده است. نمایش"تخت حوضی" هم برگرفته از مسائل و مشکلات روز است اما این نمایش روایتگر یک داستان کهن در پویند با مسائل و مشکلات روز است. این اقدام هم در راستای همان رویکرد مدرن به نمایش تخت حوضی است؟
نه! اصولاً چهار موضوع تاریخی، ادبیات کلاسیک، تخیلی و داستانهای روزمره، مضامین اصلی نمایشهای تخت حوضی بودهاند. این نمایش به نوعی سود جستن از داستانهای تاریخی است ولی کاملاً آگاهانه سیر تاریخی آن را از داستان حذف کردهام تا نمایش به هیچ دوران خاصی تعلق نگیرد. بسیاری از صحنههای این نمایش به دوران تاریخی بیهقی ربط دارد و بسیاری از حوادث دیگر برگرفته از دوران قاجار است.
روابط و مناسبات کاملاً مشخص و آشکار است...
در رویارویی با اروپا در بهتی که قرار داشتهاند و ندانم کاریهای حاکمان است. در واقع مشخص میشود که حاکمان در قیاس با اروپاییان، ریاکارتر، توطئهگرتر، دروغگوتر و اهل تملق هستند. کسی میتوانست این مسائل را افشا کند که یک نگاه تازه به سیاه داشته باشد که در پرتو نگاه صادق، ساده و قانع این شخصیت، فروتنی سازنده او تمام این آدمهای چند چهره متقلب، فزونخواه، خودکامه در واقع به نوعی با رنگهای تند آشکار میشوند.
به نظر میرسد شما با در نظر گرفتن سیر تاریخی روحوضی، اقدام به اجرای نمایش"باغ شکر پاره" با این رویکرد کردهاید.
آن چه بسیار مهم است، این است که ژانر روحوضی در لحظه اول به شکل نهایی به دست نیامده است. این نمایش حاصل یک سرتکاملی از دلقکهای فردی بوده تا کارهای مسخره دوره صفوی و بعد بقال بازی و در نهایت به تیپ حاجی و نوکر و... رسیده است. تخت حوضی یک مسیر تکامل دارد و هر نسی یک چیزی به آن اضافه کرده است نسل ما به آن چه اضافه کرده است؟ جای دست و پنجه ما بر این نمایش کجاست؟!
یعنی شما هم معتقدید نباید نگاه موزهای صرف به شیوههای نمایشهای اصیل ایرانی داشت تا بتوان آن را حفظ کرد.
دقیقاً یکی از راههای حفظ و حراست امین نمایش این نیست که باید به شکل موزهای آن را حفظ کرد. باید به سهم خودمان در جهت حفظ و تکامل آن، تجربیاتی در آن انجام دهیم و چیزهای به آن اضافه کنیم. باید ساختار دراماتیک، توسعه ظرفیتهای بیانی، نوع ارتباطی که میگیرد و نوع فرهنگ اجتماعی و تئاتری ما در این نمایش هویدا شود. من که نمیتوانم چشم ببندم و آثار 60-50 سال پیش را تقلید کنم. یا بعضی از کارهای شلخته بعضی هتلها را تکرار صرف کنم. این در تعریف من نمیگنجد. من معتقدم باید زبان تئاتر ملی را توسعه دهیم و بگوییم که چه ظرفیتها و چه تواناییهایی در آن نهفته است. تلاش من این بوده که جنبه ارتباطی روحوضی را شکیلتر کنم و قدرت بیانی آن را توسعه ببخشم.»»»