بیو وولف ... نمایش خیر و شر در ذات انسان

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

اون قدر دربارش تعریف شنیده بودم که انگار همه جا چشمم دنبال یه نسخهء کامل از اون بود.
نشریه ها و سایت ها و افراد مختلف، جوری با آب و تاب از جلوه های ویژه و تکنیک جدیدش حرف می زدن که واقعاً قند توی دل آدم آب می کرد.
یه مقالهء مفصل هم توی مجلهء پیل بان ازش خوندم و بیشتر مشتاق شدم ببینمش.


یه داستان اسطوره ای-حماسی که تونست با کمک یکی از جدیدترین و پیچیده ترین تکنولوژی های سینمایی، این فرصت رو پیدا کنه تا خودش رو اون جوری که دوست داره به همه نشون بده.
یکی از اولین کارهایی که با استفاده از Performance Capture ساخته شده بود و تونسته بود قدرت خلاقیت انسان رو با یه سبک جدید روی پردهء نقره ای ظاهر کنه.
دربارهء این سیستم مطالب زیادی توی نت هست و با یه سرچ ساده می شه پیدا کرد ... ولی من دوست دارم مطلبی رو که توی این سایت می ذارم از زبان خودم باشه و جوری خلاصه توضیح بدم که به درد همه بخوره. ان شاءالله سر فرصت مطلبم رو می نویسم.
خب بریم سر اصل مطلب ...

قبل از هر چیز یه نکته بگم:
بعضی از نماها و حرف ها و کارهایی که توی این فیلم دیده می شه، از دید ما خلاف عرف و شرعه. نمی خوام برم سراغ این جور بحث ها ... ولی به هر حال هر کسی خودش مسئول کاراشه.
اینکه هر صحنه ای رو با چه دیدی و نظری نگاه کنیم به خودمون برمی گرده. این فیلم هم مثل اکثر فیلم های خارجی، خالی از این مسائل نیست. ولی می شه با نادیده گرفتن ظاهرش، خیلی چیزا ازش یاد گرفت.

بیو وولف (Beowulf) یه داستان حماسی و اسطوره ایه در اروپای قدیم که زمانش بر می گرده به اوایل ظهور حضرت مسیح (علیه السلام).
اصل این داستان مربوط به یه شعر حماسیه که روی یه پوست نوشته شده و کسی نمی دونه سرایندهء این شعر و یا داستان پرداز اون چه کسیه.

راستش خیلی دلم می خواست کوتاه بنویسم ... ولی عمق داستان تا حدیه که نمی شه بیشتر از این خلاصش کرد. اگر هم جاییش گفته نشه، ارزش کار رو کم می کنه.
از اینکه زیاد شد به بزرگی خودتون ببخشید.

beowulf-final-poster.jpg

داستان:
داستان فیلم با یه مجلس میهمانی عیش و نوش شاهانه شروع می شه. پادشاهی که همه کاری انجام می ده که هم خودش و هم بقیه خوش بگذرونن. انگار اصلی ترین کار اون سرزمین، خوش گذرونیه.
توی یکی از همین مهمونی هاريال یهو سر و کلهء یه هیولا ... (البته بهتره بگم یه دیو) ... سر و کلهء یه دیو چندش آور (شبیه یه آدم ناقص الخلقهء بی نهایت زشت و البته خیلی بزرگ) پیدا می شه و بی هدف، همه چی رو نابود می کنه و خیلی ها رو می کشه. پادشاه (پیر و چاق) شمشیرش رو بر می داره و جلوش می ایسته. دیو بعد از اینکه همه چی رو نابود می کنه، تا شاه رو می بینه آروم می شه و اونجا می ره (اینجاس که حس می کنیم یه رابطه ای بین دیو و شاه هست).
همون روزها یه کشتی از راه می رسه که سرنشینانش یه گروه جنگجو با فرماندهی به اسم Beowulf هستن که خیلی ها دربارهء حماسه هاشون شنیدن.
اونا به دیدن پادشاه می رن و از رشادت هاشون و مبارزه با هیولاها سخن می گن (البته با روغن داغ زیادتر) و خودی نشون می دن. پادشاه قضیهء دیو رو به اونا می گه که ما همچین مشکلی داریم و در ازای پاداش، ازتون کمک می خوایم.
به هر حال بیو وولف قبول می کنه و به هر صورت، به جنگ اون دیو می ره و اونو زخمی (یا دقیق تر بگم دستش رو قطع) می کنه و اونو فراری می ده.
همهء مردم از این پیروزی خوشحال می شن ... ولی از اونجا که می دونن اون دیو هنوز زندس و برگشته پیش مادرش، می دونن که هنوز خطر تهدیدشون می کنه.
پادشاه، به پاس این شهامت، نشان خودش رو به بیو وولف می ده و بهش می گه اگه اون دیو و مادرش رو بکشی، هر چی که دارم بهت می دم.

بیو وولف به تنهایی به جنگ اون دو تا می ره.
وارد غار (که خونهء اوناس) می شه و با دیدن جنازهء دیو، با مادرش ملاقات می کنه.
غرور و زور بازو و قدرت جوانی و شجاعتش، هر قدر هم که بی نظیر بود، باز هم نتونست اون زن رو بکشه و گول ظاهر فریبنده و وعده های وسوسه انگیزش رو نخوره.
اون زن بهش می گه که اگه سه کار برام انجام بدی، ثروت بی پایان و قدرت بی مثال و طول عمر بهت می دم:
- برام یه بچه بیاری
- منو هیچ وقت از یادت نبری
- اون نشان پادشاهی رو به من بدی
...
(اون سه تا نقطه یعنی اینکه این کارا انجام می شه. :دی)

بیو وولف پیش پادشاه برمی گرده و با نشون دادن سر بریدهء دیو می گه که مادر دیو رو هم کشته و وقتی ازش درمورد نشان پادشاهی سوال می شه می گه اونو گم کرده.
پادشاه وقتی این خبر رو می شنوه (انگار حس می کنه غم کهنه ای رو که پشت خوش گذرونی های همیشگیش پنهان می کرده تموم می شه) تاج و تخت پادشاهی رو به بیو وولف می ده و خودکشی می کنه.

...
(این سه نقطه یعنی گذر زمان)

سال ها می گذره و بیو وولف پیر، با وجود قدرت حکومتی و ثروت دیگه اون طراوت و قدرت جوانی رو نداره (توی چهرهء اون هم غمی دیده می شه).

...

یه شب خبر می رسه که یه نفر اون نشان پادشاهی رو کنار یه مرداب پیدا کرده. خبرو به بیو وولف می گن و همه خوشحال می شن. ولی بیو وولف شوکه می شه.
تا نشان رو می بینه ... یاد چند سال پیش و پیمانی که با اون زن بسته می افته:
تا وقتی این نشان پیش من بمونه، همه چی بهت می دم ...
فهمید که این یه اخطاره ... نشان برگشته ... پس اون پیمان هم باطل شده ... پس دوران خوشی و قدرت و صروت هم داره به پایان می رسه ...
از اون موقع به بعد، سر و کلهء یه اژدهای بزرگ آتش خوار پیدا می شه که همه چیزو نابود می کنه.
بیو وولف نمی دونه چی کار کنه ... ولی می دونه هر چی که هست، باید کاری انجام بده.
تصمیم می گیره که به جنگ آزدها بره، ولی این بار با تصمیمی قاطعانه.
می خواد خطای گذشته رو جبران کنه ... حتی اگه جونش رو از دست بده.

به همون غار قدیمی می ره ... جایی که چند سال پیش مادر اون دیو رو دیده بود ...
دوباره اون زن رو می بینه؛ و همین طور اون اژدها رو. اون زن بهش می گه که این اژدها (یه مرد طلایی رنگ که می تونه تبدیل به یه اژدها بشه) فرزند توئه و ثمرهء پیمانی که با من بستی؛ الان (به هر حال) اون پیمان شکسته شده.
...
بیو وولف به جنگ اژدها می ره ...
با دیدن صحنه های زیبای مبارزه و اکشن عالی، حال هوای سردی که حاکم فیلم بود از بین می ره.
بعد از کش و قوس های زیاد، بیو وولف موفق می شه اژدها رو نابود کنه و خودش هم جونش رو از دست می ده.
جسدش رو روی دریا می سوزونن و وزیرش که دوست و مشاور قدیمیش بود، جانشینش می شه.
آخرین سکانس فیلم، می بینیم که شاه جدید، نشان پادشاهی رو به دست می گیره و در همون موقع، با اون زن ملاقت می کنه ... و فیلم تموم می شه.

...

بیو وولف، قصهء یه قشر خاص نیست ... یعنی قصهء یه پادشاه نیست ... قصهء همهء آدماس ... یعنی هر کسی می تونه جای اون باشه.
چرا قصهء یه پادشاه نیست؟ مگه خودش شاه نبود؟
درسته که شخصیت اصلی یه پادشاه؛ ولی از اونجایی که کل داستان حول اون چرخیده و چیز دربارهء حکومت و مردم و کشور گفته نشده و فقط به شخصیت و کارهای اون پرداخته، پس متوجه می شیم که شاه بودن بیو وولف، صرفاً جنبهء روایی داره و تاکید بر اینکه این انسان دارای قدرت و ثروته.
در صورتی که مثلاً داستان جومونگ دربارهء حکومت ها و ملت ها و تعامل اونا با همه ... ولی می بینیم که این دو داستان با هم فرق می کنن.



نمادهای داستان:
خود بیو وولف نشون دهندهء ذات انسانه. انسانی که همهء صفات ذاتی رو شامل می شه:
غرور، زیاده طلبی، خودخواهی، ترحم، کمک به دیگران، شجاعت، خیانت، اختیار، اجبار، گناه، توبه، ...
ولی به خوبی نشون می ده که چطور ممکنه انسان خطایی رو مرتکب بشه که یا نتونه جبران کنه، یا اینکه برای جبرانش باید جونش رو هم بده.

کاری که بیو وولف با اون زن انجام داد، صرفاً نزدیکی و یه کار غیراخلاقی نیست ... بلکه نماد خطاها و اشتباهاتیه که انسان ممکنه مرتکب بشه.
ولی وقتی این خطا و گناه به این صورت نشون داده می شه، به راحتی می تونه منظور و مفهوم رو به مخاطب برسونه.
این خطا هر چیزی می تونست باشه ... ولی این حالت، مشخص ترین حالتیه که خالق اثر می تونسته به نمایش بذاره.
خطا یا گناه ممکنه اصلاً ظاهری نباشه؛ مثلاً خدا رو منکر بشه ... و ممکنه هر خطای کوچیک و بزرگ باشه؛ حتی کینه نسبت به دیگران.

نماد بعدی، همون زنه که بعضی وقت ها به اون شیطان هم گفته می شد.
اون زن، هم نماد شیطانه و هم نماد دنیا.
شیطانی که خودش کاری انجام نمی ده؛ ولی با وسوسه هاش انسان رو به هر کاری دعوت می کنه ... و دنیایی که می تونه همه چیز (پول و قدرت و شهرت) برای آدم بیاره و با ظاهر زیبا و فریبندش، خودش رو در قبل و یاد انسان جا می کنه.

خود سلطنت هم (که گفتم اصل داستان نیست) خودش نماد دنیا و زیبایی ها و خوشی هاییه که می تونه برای انسان به ارمغان بیاره؛ ولی موندگار نیست. هم برای کسی که نداره و هم برای کسی که بهش می رسه ولی از دست می ده.

دیو و اژدها نماد کوچیک و یا بزرگ بودن خطای آدمه.
ما اول فیلم یه دیو (همون جوری که توصیف کردم) می بینیم و بعدش می فهمیم که حاصل خطای پادشاه قبلیه. ولی اون آدم ضعیفی بوده ... پس فرزند(نامشروع)ش هم چندان قوی نیست.
شاید بشه گفت که چندان زیاد هم مایل به ارتکاب خطا نبوده (که حاصلش آنچنان خطرناک نیست) ولی بیو وولف، جوری وسوسه شده و فریب خورده و جوری مایل به انجام گناه شده که حاصلش می شه یه اژدهای بزرگ و قوی و کامل که هیچ کس نمی تونه حریفش بشه.

...

وقتی یه بار دیگه فیلم رو مرور می کنیم می فهمیم که دیوی که بیو وولف کشت، فرزند شاه قبلی و حاصل پیمانش با اون زن بوده. پس اون هم این خطا رو مرتکب شده. ولی از اونجایی که نمی تونسته جبرانش کنه، خودش رو با خوش گذرونی به بی خیالی می زده ... با اونکه احساس گناه، هیچ وقت اونو ترک نکرده و در آخر وقتی حس می کنه اشتباهش جبارن شده، باعث می شه خودکشی کنه.

جایی از فیلم، بیو وولف پیر به یکی از دشمناش می گه: تو نمی تونی منو بکشی؛ چون من در جوانی مُردم.
این نشون می ده که وجدانش از کاری که انجام داده در عذابه و در آخر فیلم، بعد از سالها که غم در چهرش دیده می شده، وقتی می بینیم لبخند می زنه که اشتباهش رو جبران کرده.

...

داستان بیو وولف خیلی درسا به ما می ده ... شاید نیازی هم به گفتنش نباشه.
قصه ایه که کاملاً می شه طعم حماسه رو ازش چشید. حماسهء نبرد با خود ... نبرد با نفس.
می تونه قصهء هر کدوم از ما باشه؛ ولی با ظاهر متفاوت.

بیو وولف خیلی چیزا بهمون یاد می ده ... به شرط اینکه درست ببینیم!

فقط امیدوارم صدا و سیما تصمیم نگیره بیو وولف رو نشون بده. :lol:

التماس دعا
یا علی
 

Farrokh

Active Member
نقد جالبی بود مهدی جان
ممنون

ولی تو هم با من موافقی که این داستان از نظر داستانی چندان غنی نیست و اگر تکنیک فوق العادش رو ازش بگیرند دیگه برای مخاطب چندان جالب نیست ؟
مثلا خود من حتی داستان رو هم نگاه نکردم و همش زدم جلو تا جلوه های ویژش رو ببینم

به هر حال خسته نباشی
 

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

تو هم با من موافقی که این داستان از نظر داستانی چندان غنی نیست و اگر تکنیک فوق العادش رو ازش بگیرند دیگه برای مخاطب چندان جالب نیست ؟
باع ... داداش ما رو باش.
این همه نوشتم ... یه کلوم از جلوه های ویژش نگفتم ... بعدش می گی داستان غنی نبود؟
البته داستانش انصافاً خیلی سنگینه ... منم کلی زور زدم بفهمم قضیه چیه. :D

خود من حتی داستان رو هم نگاه نکردم و همش زدم جلو تا جلوه های ویژش رو ببینم
خب واسه همینه ... به دید یه داستان بهش نگاه نکردی.
اگه یه بار دیگه ببینیشو بی خیال Performance Capture بشی و به عنوان یه داستان حماسی اسطوره ای بهش نیگا کنی، اون وقت یه چیزایی دستگیرت می شه.

چند وقته می خوام یه مطلب درمورد نقد فیلم بنویسم ... شاید بتونه به همه کمک کنه یه منتقد بشن.
به هر حال ممنون.

التماس دعا
یا علی
 

gigamax

کاربر متخصص جلوه های ویژه
مهدی جان خیلی جالب بود ... زحمت کشیدی خفن !!

این فیلمو من پارسال دیدم و خیلی خوشم اومد ... داستانش هم به نظر من گویا بود اما کمی سطحی کار شده بود... یعنی می تونست خیلی جالب تر بشه و اط طرفی چون مخاطب انیمیشن غیر از بزرگسالان علاقه مند ، کودکان هم هستند شاید این سطحی بودن دلیل منطقی داشته ...

تکنیک کار هم فوق العاده بود !! مدل سازی ها فوق العاده طبیعی بود ... اکثر انیمت ها جالب بود ... اما دقت کردین موشن کپچر یه جورایی این قدر توقع مخاطب رو بالا برده بود که هر انیمیت غیر کپچر شده رو لوس و بی مزه و بعضا غیر طبیعی میکرد ؟! مثلا موقعی که دیو یه قول مهدی آدم ها رو در هوا پرتاب میکرد یا وقتی خود بیو ولف با آزدها میجنگید و صحنه ای که قلب اژدها رو شکافت ...

ولی در کل کار بسیار زیبایی بود و ب چند بار دیدن باز هم برای ادم جذابیت داره ...

موفق باشین
 

shirani

مدیر انجمن <A href="http://forum.majidonline.com/f
من هم بار اول که دیدم زیاد متوجه داستان نشدم ( بیشتر برای جلوه های ویژه فیلم که تعریفش شنیدم اون گرفتم ) ولی قول می دم یک بار دیگه فیلم ببینم راستی این فیلم هم جای نقد خیلی زیادی داره The day The earth stool still با بازی کیانا ریوز
 

Farrokh

Active Member
هه هه
خوب باشه
منم قول می دم یه بار دیگه نیگاش کنم
ولی من خیلی برام جالب بود
چجوری نوک شمشیر بیو وولف به قلب اژدها نرسید ولی دست بدون شمشیر اون رسید ؟

این یه سوتی
یه نکته ی دیگه هم به نظرم اومد
کلا داستان در جذب مخاطب ضعیف عمل کرده به نظر من
یعنی بهتره این جوری بگم
این نبرد خیر و شر یه سوژه ی قدیمیه
که اگه بخوایم ازش استفاده کنیم باید خیلی بیشتر از این ها خلاقیت روش پیاده کنیم

مثلا
یه ترانه ای کریس دی برگ داره به نام spanish train
حتما گوشش کنید
در این ترانه ی چند دقیقه ای هم ، به نبرد بین خیر و شر پرداخته شده
ولی با یک خلاقیت جزئی داستان رو برای مخاطب جذاب کرده
این خلاقیت یه قمار هست بین مسیح و شیطان
که شیطان همه جور تقلبی در اون می کنه
و مسیح فقط می تونه تمام تلاشش رو بکنه ولی بالاخره می بازه

(دوستان بحث تقلب در اینجا هیچ ربطی به وقایع اخیر نداشت !:wink: )

خلاصه اینکه من فکر می کنم این داستان بیشتر کپی برداری از یه اسطوره ی قدیمیه
ضمنا به نظرم میاد حالا که میان و یه همچین بودجه و تخصصی رو صرف یک داستان قدیمی می کنن اگه یکم شاخ و برگش رو زیاد بکنن و به قول معروف آچار کشیش بکنن خیلی بهتره تا این جوری
مگه نه ؟

در کل آقا مهدی ممنونم از تاپیک با حالات
 

جدیدترین ارسال ها

بالا