بالا (up) ... شاهکار تکراری

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

3729086689_8be442bd5b_o.jpg

نمی دونم از عنوان این تاپیک تا چه حد متوجه منظورم شدید.

انیمیشن Up (بالا) محصول سال 2009 استودیوی پیکسار و دیزنی ... اثری که خیلی ها متظر اکرانش بودن و می خواستن ببینن این دو شرکت (پیشتاز داستان گویی انیمیشن) این بار می خوان چه جادویی برای همه به نمایش بذارن.

پیکسار و دیزنی نیازی به تعریف ندارن ... همه می شناسنشون ... حتی اونایی که نمی شناسنش. هر وقت اسم این شرکتا روی کاری باشه، همه مطمئنن که با یه اثر متفاوت روبرو هستن. تفاوتی که فقط از اینا برمیاد.

روش خاص بیان داستان ... شوخی های منحصر به فرد ... یادآوری آثار و خاطرات قدیمی ... جذابیت های بصری ... بیان زیبای عواطف و احساسات انسانی ... درگیری کامل مخاطب با فیلم ... همهء این ها (البته به شیوهء مخصوص پیکسار) چیزایی هستن که چشم بیننده رو ساعت ها به صفحهء نمایش خیره نگه می داره.
چقدر تبلیغ کردم! :دی ... که البته بی دلیل نیست.

...

قبلاً شاهد آثاری بی بدیل (و شاید تکرار نشدنی) مثل WAL-E بودیم که به عقیدهء خیلی ها جزو بهترین فیلم های عشقی تاریخ (و هم ردهء فیلم تایتانیک) به حساب میاد.
WALL-E ثابت کرد که انسان هر قدر هم در روزمره گی و مادیات غرق بشه و همه چیز رو فراموش کنه، باز هم عواطف ذاتی رو بهترین راه نجات زندگی خودش و دیگران می دونه.
بعد از این موفقیت، این دو شرکت باز هم به سراغ احساسات می رن و عشق حقیقی رو مبنای اثر جدیدشون قرار می دن و سادگی و صداقت کودکانه رو با اون همراه می کنن تا دوباره به همه بگن: "عشق هیچ گاه نمی میرد".
...
اما آیا تونستن به هدفشون برسن؟
جواب این سوال یه جورایی سخته.
:-?
شاید اگه همین انیمیشن UP رو هر کسی دیگه می ساخت، به این خوبی و قابل قبولی از آب درنمی اومد.
- چه جور می تونیم قبول کنیم یه خونهء دوبلکس قدیمی، می تونه به وسیلهء صدها بادکنک گازی به هوا بلند شه؟
- چه کسی می تونست به این خوبی بهمون نشون بده که سگ ها می تونن حرف بزنن؟ البته به کمک دستگاهی که صدای اونا رو به صدای آدمیزاد تبدیل می کنه!
...
همین موارد ثابت می کنن که این روش داستان گویی منحصر به فرد، از عهدهء هیچ کسی برنمیاد و این شرکت ها به خوبی از عهدهء تعریف رَوَند داستان و واقع گرایی براومدن.
ولی ...
:sad:
...

بزرگترین ضعف UP داستانه.
داستانی که خیلی ساده و سطحی و تکراریه و چیز جدیدی بهمون نشون نمی ده.
- عشق یه پیرمرد به همسرش که عمری با هم زندگی کردن و فقط مرگ تونسته اونا رو از هم جدا کنه، چیز عجیب و تازه ای نیست.
- کنجکاوی یه پسر بچه (که تنها دلیل -نه چندان قابل قبول- همراهی پیرمرد هست) و تداوم روابطشون که باعث علاقه نسبت به هم می شه، اون قدر تکراریه که شاید اصلاً نیازی به بازگویی نداشته باشه.
- کینه ای که یه خلبان و مکتشف کهنه کار از دیگران به دل گرفته و تا سرحد مرگ دنبال انتقامه، به نظر خنده دار میاد.
- تنها نکتهء جدید این داستان، پرواز یه خونه به کمک چندین بادکنکه که به خوبی نشون داده شده و شاید هم بشه باورش کرد.

خب ... دیگه کی باقی می مونه؟ هیچ کس.
چون شخصیت های اصلی داستان همینا هستن.

البته یه چیز دیگه هم کاملاً مشخصه.
قدرت تکنیکی و بصری این اثر خیلی قویه و کاملاً چشم آدم رو متحیر می کنه.
هماهنگی کامل موسیقی و افکت های صوتی و نمابندی و دیالوگ و همه و همه، واقعاً بدون نقصه.

بله ... داستان UP خیلی ضعیفه و از پیکسار و سونی بعید بود جدیدترین و پر سر و صدا ترین اثرشون، همچین داستان سطحی و تکراری ای رو دنبال کنه.
در طول تماشای فیلم و با توجه به سابقهء کاری سازنده ها، هر لحظه خودمون رو آمادهء یه چیز غیرمنتظره و جدید می کنیم. ولی هر قدر منتظر می شیم و چشم می چرخونیم، خبری نیست.
به خصوص توی بخشی که پیرمرد و پسر، خونهء معلق در هوا رو به وسیلهء یه طناب (و عین یه بادکنک خیلی گنده) به دست گرفتن و دارن به سمت "آبشار بهشتی" می رن. این قسمت، راکدترین بخش فیلمه که فقط با چند تا اتفاق کوچیک پر می شه.

انتهای فیلم (یعنی آخرای درگیری پیرمرد و خلبان) داستان به جایی می رسه که مجبوره تمام چیزهایی رو که به خوبی توجیه کرده بوده، به یک باره کنار بذاره و قصه رو تموم کنه.
مثلاً چطور اون خلبان کینه توز، چطور تصمیم می گیره با وجود این همه امکانات و سگ های سرباز، به اون طرز کلیشه ای و مسخره، خودشو به خطر می ندازه تا به بالای بالن بره و با یه تفنگ قدیمی به جون بقیه بیفته؟ واقعاً اینجاست که می گن عین فیلم های هندی!
معلومه واسه چی ...
چون هیچ شخصیتی نیست که اونو از بین ببره؛ پس بهترین کار اینه که از بالن پرت بشه پایین. و واسه اینکه پرت شدنش وحشتناک نباشه، چند تا بادکنک (از همونایی که یه خونه رو بلند کردن) به پاش گیر می کنه که ما احتمال بدیم اون نمی میره.
مثلاً این جور تا حدی سطح خشونت فیلم بیاد پایین.

...

این فیلم باز هم می تونه یه شاهکار باشه؛ ولی بعید بود این قدر سطح کارو بیارن پایین.
البته ما از اتفاقات و اخبار دورنی شرکت و دلایل احتمالی که باعث این افت شدن بی خبریم و چیزی رو که می بینیم تحلیل می کنیم.
:neutral:
اگه براتون مقدوره، به این دو تا فیلم WALL-E و UP رو ببینید و با هم مقایسه کنید تا متوجه منظورم بشید.
نمی خوام برم سراغ نقد WALL-E و بقیهء آثار و مخ شما رو بخورم ... شاید بعداً یه مطلب دربارش نوشتم تا با این شاهکار واقعی و بی نظیر بیشتر آشنا بشید.

بزرگترین نکته ای که از این انیمیشن می شه برداشت کرد:
" همیشه آثار هنرمندان خوب و بزرگ، به خوبی و بزرگی خودشون نیست. "

توی این تاپیک هم دوستان زحمت کشیدن و یه سری مطلب درمورد انیمیشن UP جمع آوری کردن.

التماس دعا
یا علی
 

amin2001

Active Member
سلام خوبی ؟

مرسی برای تاپیک :lol:

چرا روی عکس زده in cinemas 20 august ؟
جریان چیه . اینجا توی همه ی cinema ها اومده
جمعه چند نفری بیرون بودیم گفتم up رو ببینیم ولی دیگه ticket گرفته بودیم برایdisaster movie :پی

یه روزی میرم میبینمش . شاید فردا یا پس فردا برم :D بعدش میام و نظرمو میگم
خیلی دوس دارم ببینمش :oops:
 

crycafe

Active Member
راستش اولین نفری هستید که میبینم با up مخالفید !
و اونو یه کاره ضعیف معرفی میکنید
چیزای که گفتید باعثه ضعفه بنظر من واسه یه فیلم جدی میتونه ضعف حساب بشه
نه کارتون
 

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

یه جورایی منتظر همچین نظری بودم.

ممنون که مطلبم رو خوندید.:rose:
دوست عزیز، من نگفتم که مخالفم؛ گفتم:
بزرگترین ضعف UP داستانه.
هر کسی باید فیلم رو از نگاه خودش ببینه و نظر بده ... وگرنه هیچ وقت پیشرفتی صورت نمی گیره.
یه بار دیگه با دقت مطلب طولانی بالا رو بخونید متوجه می شید که گفتم از همه نظر یه شاهکاره ... ولی به دلیل اینکه از یه داستان ساده و کلیشه ای و سطحی پیروی کرده، شده یه شاهکار تکراری.

اگر هم واقعاً اولین نفر باشم که بدی های این فیلم رو می گم (که بعید می دونم)، خوشحالم که نظرات دیگران و خبرها و تبلیغات روی من تاثیر نذاشته و تونستم با دید خودم نگاه کنم.

وقتی میایم از استودیوهای بزرگی مثل دیزنی و پیکسار این جور (و یا حتی تندتر از این) ایراد می گیریم واسه اینه که هیچ کوتاهی ای از اونا قابل قبول نیست.
مثلاً وقتی تیم فوتبال برزیل به فینال جام جهانی نرسه تعجب می کنیم ... چون اصلاً ازش همچین انتظاری نداریم ... در صورتی که شاید اگه هر تیم دیگه ای به فینال نیاد تا حدی قابل توجیهه.

چیزای که گفتید باعثه ضعفه بنظر من واسه یه فیلم جدی میتونه ضعف حساب بشه
نه کارتون
نمی خوام جسارت کنم و خدایی ناکرده باعث سوءتفاهم بشم، ولی خوبه حالا که این جمله رو گفتید، چند تا نکته عرض کنم.
انیمیشن امروز، صنعت و رسانه ایه هم پای سینما و یا حتی از اون جلوتر و مهم تر و قوی تر.
چرا؟
چون بیشتر با کودکان سر و کار داره و مستقیماً روی ذهن های در حال شکل گیری اونا تاثیر می ذاره.
الان نمی شه انیمیشن رو با کارتون های قدیمی (البته اونایی که صرفاً واسه سرگرمی ساخته شدن) یکی کرد. حداقلش اینه که جلوه های بصری اون قدر واقعی و قابل قبول شدن که خیلی چیزایی رو که نمی تونیم بپذیریم، باور می کنیم.

مثل همین انیمیشن ... به پرواز دراومدن یه خونهء کامل به وسیلهء هزاران بادکنک.
این قضیه اون قدر واقعی و قابل توجیه نشون داده شده که می شه باورش کرد.

من همیشه سعی می کنم تحت تاثیر جار و جنجال ها قرار نگیرم.
شاید باور نکنید ... هنوز نفهمیدم که کجای فیلم میلیونر زاغه نشین، ارزش اسکار رو داشت؟!
البته با همکارا که صحبت می کردم، یه حدسایی زدیم و به یه سری دلایل احتمالی رسیدیم که اینجا جاش نیست توضیح بدم.

بازم معذرت می خوام اگه شاید نمی تونم منظورم رو توی یه پست خشک و خالی برسونم و باعث دلخوری بشم.
ولی اگه حوصله و فرصتشو دارید، به بار دیگه مطلب بالا رو با دقت و بدون درنظر گرفتن خبرها و تبلیغات و نظر دیگران بخونید و خودتون قضاوت کنید.
یه نیگا هم به تاپیک نقد اخراجی ها بندازید بدک نیست ... یه چزایی واسه یاد گرفتن هست. :wink:

ایول ... بحث داره گرم می شه.

راستی امین ... منتظریم نظرتو بگیا.

التماس دعا
یا علی
 

siavash61

Member
سلام
مهدي جان اومدم بعد يه مدت! :)
نقدت بازم مثل هميشه زيبا بود.
منم اين انيميشن رو نديدم.
ميگردم ببينم برا دان هست، دان ميكنم مي بينم.
بعدش ميام برا بحث. :wink:
 

crycafe

Active Member
ممنون از توضیحات تکمیلی
2باره میخونم متنه بالا رو
+ مطالب بقیه دوستان
و دوباره up رو نگاه میکنم
ایندفه با دقت بیشتری

بعضی وقتا داستان ها خیلی ساده ان ولی اونقدر ماهرانه به تصویر کشیده میشن که ...

پیام بازرگانی :
« درباره ی الی » رو دیدم
ولی هنوز نفهمیدم چرا اینهمه جایزه گرفته ! :-?
 

shirani

مدیر انجمن <A href="http://forum.majidonline.com/f
من هم هنوز این بالا ( UP ) را ندیدم

ولی من تعریف های که توی باکس آفیس های مختلف و making of هاش دیدم بیشتر روی داستان متمرکز نبوده

و بیشترین تلاششون بر روی جلوه های تصویری و تکنیک های جدید حتی حرکت های خود شخصیت ها بوده ( که فکر کنم موفق بوده )

و اماده باشید برای شاهکار جدید که همون داستان اسباب بازی های 3 که آخر تابستان اول پاییز قرار اکران بشه

و مثل اینکه همون تکنیک ها هم تو این فیلم استفاده شده + داستان شاید قوی تر از این
 

Farrokh

Active Member
چرا هیشکی ندیدتش؟

من گذاشتم با کیفیتش بیاد

کسی نمی دونه نسخه ی اچ دی ش کی میاد ؟:cool:
من عشق کیفیتم
 

Erfan

Active Member
منم گرفتمش و هنوز وقت نکردم ببینمش، تیکه تکیه که ردش کردم زیاد جالب نبود.
ولی برعکس اون عصر یخبندان 3 شاهکاری هست در نوع خودش دیدنی !
اینو 3 بار تا الان دیدم :دی



:rose:
 

siavash61

Member
شكستن غولهاي ذهني

يه هفته پيش براي گرفتن يه سري مصاحبه رفتيم تهران.
مصاحبه با يه سري از غولهاي موسيقي سنتي در مورد يه استاد موسيقي كه خيلي وقته مرحوم شده.
دوستم كه كارگردان كار هم هست خودش موسيقي سنتي و آذري كار ميكنه.
يكي از اين اساتيد از جمله غولهاي ذهني ايشون بود كه توي اين مصاحبه ها و صحبتهايي كه باهاش داشتيم براي اين دوستمون شكست و دوستم خودش به اين شكستن اعتراف كرد.
(مهدي منظورم اون شخصي نيس كه بهت ميگفتم. فعلا با اون نتونستيم مصاحبه كنيم. وضعيت روحيش به خاطر يه سري مسائل كه خودت ميدوني، مساعد نيست. خيلي اذيتش ميكنن اين روزا :wink:)
گاهي وقتها از كسايي يا حتي چيزايي توي ذهنمون يه غول ميسازيم.
و با تعصب بسياري ازش دفاع مي كنيم.
بدون اينكه حتي يك بار از نزديك ديده باشيم و بشناسيمش.
هممون از اين غولهاي ذهني داريم.
شايد براي يكي يك بازيگر و براي ديگري يك خواننده و براي كس ديگري يك پيشوا باشه.
شايد الان با خوندن اين نوشته ها ميگيد: خب؟
انيميشني كه مهدي شروع به نقدش كرد در مورد اين مفهومه.
« شكست غول هاي ذهني»
بار اولي كه خواستم اين انيميشن رو شروع به ديدنش كنم منتظر يه مفهوم در لايه هاي زيرين كار بودم ولي تا اواسط كار خبري ازش نبود.
يعني خبر كه بود ولي هنوز ميخواست مفهوم رو بپزه.
گفتم منتظر يه مفهوم بودم.
چرا؟
والت ديسني هميشه يه مفهوم داره.
كارهاش به هيچ عنوان فقط سرگرمي و تفريح رو حمل ميكنه.
حال چه مفهومي كه ما خوشمون بياد و چه مفهومي كه خوشمون نياد و حتي بهمون بربخوره.
انيميشن باربي و اسب بالدار (Barby & Pegasus) مفهومي رو با خودش حمل ميكرد كه من ايراني نه تنها خوشم نيومد بلكه بهم هم برخورد.
البته شايد اسم دقيقش اين نباشه. خيلي وقت پيش ديدم.
به ستونهاي تخت جمشيد دقت كنين.
01.jpg


اين موجود رو مي بينين؟
در آثار هنري ايران باستان به وفور ميتونين اين موجود افسانه اي و اسطوره اي رو مشاهده كنين.
و پگاسوس يا همون اسب بالدار هم نمادي هست در تمدن يونان باستان.
در انيميشن باربي و پگاسوس، شخصيت بد داستان موجود بالداري به رنگ سياه و قيافه ي اگزجره شده ي وحشتناكي داشت كه با اون سفر ميكرد و اون موجود چيزي نبود جز اين موجود عقاب مانند ما.
و شخصيتهاي خوب داستان يا همون باربي خانمها اسبهاي بالداري كه داشتن و به رنگ سفيد بودن چيزي نبودند جز همون پگاسوس يونانيها.
چي نتيجه گرفتين؟
خب.
حالا برگرديم به انيميشن UP
پسربچه اي شديدا به شخصي به نام چارلز مانتس علاقمنده و ديوانه وار كارهاي اونو كه كشف سرزمينهاي ناشناخته هست دنبال ميكنه و تقليد.
با دختربچه ي ديگري آشنا ميشه كه اون ديوانه تر از اين عاشق چارلز مانتس و كاراشه.
اينا بزرگ ميشن و ازدواج ميكنن و زن ميميره.
و آرزوي ديدن سرزمين آبشار بهشت رو با خودش به گور ميبره.
تا اينجاي داستان به صورت كاملا هنرمندانه اي روايت ميشه.
بخصوص بزرگ شدن اينها و ازدواج و زندگي و مرگ زن كه در چند دقيقه و كليپ گونه روايت ميشه.
پيرمرد به سرزمين آبشار بهشت ميرسه و چارلز مانتس رو اونجا پيدا ميكنه.
خوشحال از اينكه قهرمان بچگي هاي خود و زنش الي رو پيدا كرده و به اون سرزمين هم رسيده.
اما چارلز مانتس واقعا كيه؟
نميخوام داستان فيلم رو تعريف كنم و اين نوشته ي من به درد اونايي ميخوره كه اين انيميشن رو ديده باشن.
چارلز مانتس، غول ذهني پيرمرد، ميشكنه و به پايين سقوط ميكنه.
از عزيز به حضيض.
خونه در ابرها گم ميشه.
تمام خاطرات پيرمرد.
و پيرمرد در جواب تاسف راسل ميگه: عيب نداره. اون فقط يه خونه بود.
سگهايي كه مطيعانه از دستورات مانتس پيروي ميكردن فقط با يك تعويض كنترلر مطيعانه از داگ و به نوعي از پيرمرد اطاعت ميكنن.
پيرمرد خونه اي قديمي هرچند پر از خاطره رو كه با زحمت فراوان به دوش ميكشيد و حملش ميكرد از دست ميده ولي صاحب يك بالون پيشرفته ي مدرن ميشه و به اوج آسمانها پرواز ميكنه.
پيرمرد نشان افتخار الي (همسرش) رو به راسل كه نماينده ي نسل بعديه، ميده.
پيرمرد به آبشار بهشت واقعي ميرسه.
من در اين نوشته نخواستم تمام اين نمادها رو توضيح بدم.
فقط نمادها رو يادآوري كردم كه يكبار به دقت براي خودتون آناليزش كنيد.
به اسم كار هم توجه كنيد. UP
سمبولهاي زياد پيچيده اي هم نيستن.
چون كار به ظاهر براي بچه ها ساخته شده.
مهدي! زياد هم تكراري نبود.
شاهكار بود.
شاهكار!
*******
پيروز باشيد! :rose:
 
آخرین ویرایش:

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

ایول ... این از اون جور تاپیکاس که من عاشقشم.
دستت درست داداش. خیلی حال می کنم مطالبتو می خونم.
راستی حقته تو رو بن کنم تا دفعهء آخرت باشه میای تهران بهم خبر نمی دی. :mad:

اون مثالی که درمورد تیم برزیل زدم فراموش نشه ... منظور اینه که از سازنده هاش بیشتر از اینا توقع داشتم.

کاملاً درسته. یه شاهکاره. ولی داستانش تکراریه. (منم که لجباز)
نمونهء مشابه و بارز غول ذهنی رو می شه توی انیمیشن "در جستجوی نمو" دید. سرتاسر اون داستان، همه مشغول شکستن غول ها (به اشکال و تعاریف مختلف) هستن.

البته توی همهء کارها نمیان این جور نکته ها رو به صورت بارز نشون بدن. ولی تا حدی محور رو روی اون قرار می دن.
به نظر من توی این اثر، اون خلبان (چارلز مانتس) و کاراش و رویای آبشار بهشتی، فقط در حد یه توجیه هستن برای ایجاد حوادث و چالش های بعدی. در صورتی که در میانه های فیلم (زمان بعد از ازدواج تا قبل از افسردگی زن)، تقریباً به فراموشی سپرده شده.

بعد از ازدواج، رویای آبشار بهشتی تبدیل به یه آرزوی کودکانه و تقریباً فراموش می شه. بعد از اینکه اون زن و شوهر متوجه می شن که نمی تونن بچه دار بشن، زن دچار افسردگی می شه و مرد برای از بین بردن افسردگی، دوباره رویای مشترک کودکی رو به میون میاره تا شور و اشتیاقی تازه به همسرش القا کنه.

حتی بعد از مرگ زن، بازم اون رویا (تقریباً) فراموش می شه و پیرمرد روز رو با خاطرات همسرش به شب می رسونه.
تا اینکه (به هر دلیلی) متوجه می شه که نمی تونه توی اون خونهء قدیمی زندگی کنه و تصمیم می گیره فرار کنه و ...

فرار ...

بله ... سراسر این فیلم پر از فراره و افسانهء آبشار بهشتی، فقط یه بهونس برای پیدا کردن مقصدی که بشه اونجا فرار کرد.
راسل (پسر بچه) از یتیمی فرار می کنه.
پیرمرد از تنهایی و نابود شدن خاطرات زندگیش فرار می کنه.
چارلز مانتس (خلبان) از مردم و تهمتی که بهش زدن فرار می کنه.
...
ولی همشون به یه جا می رسن ... جایی که شاید براشون اصلاً مهم نباشه که کجاست و چه جوریه.
یکی به دنبال حفظ آبرو و گرفتن انتقام ... یکی به دنبال شاد کردن روح همسر مرحومش ... یکی به دنبال ماجراجویی و یا فرار از اسارت زندگی روزمره.

درسته اون خلبان، واسه پیرمرد یه اسطورهء دوران کودکی بوده؛ ولی به صورت کاملاً گذرا.
چون همین که "الی" وارد زندگیش می شه، مانتس رو (تقریباً) فراموش می کنه. حتی وقتی بعد از گذشت این همه سال، مانتس (قهرمان دوران کودکیش) رو از نزدیک می بینه، بیننده توقع داره خیلی بیشتر از اینا متعجب و ذوق زده بشه.
ولی چرا این جوری نشده؟

پیرمرد به خاطر مانتس به اون مسافرت نمی ره ... به خاطر آبشار می ره و به آرزشو هم می رسه.

منظورم اینه که این قضیهء غول ذهنی، تمام داستان نیست؛ یکی از پیام های فیلمه.

شاید بگید خب نیازی نیست روی این پیام تاکید بشه.
ولی اگه سازنده بخواد یه همچین چیزی رو محور و ستون کارش قرار بده، بیشتر از اینا باید روش مانور بده.

فعلاً باید برم جایی ... توی فرصت بعدی بقیهء اشکالات داستان رو می نویسم.
چرا همش من و تو بزن بزن کنیم؟ بقیه هم شرکت کنن دیگه. :mad:

التماس دعا
یا علی
 

siavash61

Member
مهدي جوابو در مورد تهران كه تو چت بهت گفتم.
حالا بريم سر UP
در مورد فراموشي كه ميگي آره دقيقا درسته.
بيننده بايد از ديدن يه كار لذت ببره و داشتن يك مفهوم در يك اثر هنري و وخصوصا فيلم به اين معنا نيست كه بيايم تمام توجه و انرژي رو روي اون متمركز كنيم.
اين منجر به ايجاد حالت شعاري ميشه و اينجاست كه بيننده فيلم رو به شدت پس ميزنه.
من در جستجوي نمو رو كامل نديدم.
خيلي وقت پيش و تكه هايي از اون رو ديدم.
حتما مي بينمش.
در همه ي فيلما و خصوصا فيلمهايي كه اخيرا توليد ميشن اين القاء مفوم به شكل خيلي غير مستقيم و به نوعي به صورت تزريق تدريجي وجود داره.
اگه طبق گفته ي تو تمام توجه روي يك مفهوم متمركز ميشد كار مثل كارهاي دهه ي 30 و 40 ميلادي ميشد كه ديگه خيلي وقته زمانش گذشته.
فرار جوجه اي رو ديدين؟
چيه مفهومش؟
اگه ديدين حتما به مفهومش رسيدين.
خيلي تابلوئه.
همون مفهمو نخ نماي هميشگي:
«آمريكا منجي بشريت و تمام دنياست.»
با اينكه كار خيلي استادانه كار شده، چه از لحاظ فني و بصري و چه از لحاظ محتوايي، ولي خيلي تابلو مفهوم رو ارائه ميده. مثلا با نوع پوشش اون خروس منجي كه پرچم آمريكا رو به عنوان شنل با خودش داره.
طوري كه برادر زاده ي من كه اونموقع دوم ايتدايي بود با ديدنش گفت: آره بازم آمريكا همه رو نجات داد. اَه!
اين دقيقا همون اشتباهيه كه توي UP تكرار نشده.
كلي داستان برات تعريف ميكنه تا برسه به اون مفهوم.
البته همونطور كه اشاره كردي در داخل اين داستان و تا رسيدن به اون مفهوم اصلي، داستانها و مفهومهاي فرعي تري هم وجود داره كه سازندگان اثر به نوعي به ديد سوپاپ اطمينان بهش نگاه ميكنن.
كه اين هم باز خودش از مشخصه هاي يه كار حرفه اي از نظر محتواست.
يعني اينكه سازندگان اين رو در نظر ميگيرن كه اگه مخاطب به نوعي به اون مفهوم اصلي نرسيد لااقل به يكي از اين خرده مفهوم ها برسه و دست خالي برنگرده.
كه البته همه ي اين خرده مفهومها نيز در راستاي همون مفهوم اصلي هستتن، نه بي ارتباط به اون.
از طرف ديگر وجود خرده مفهومهاي منسجم و مرتبط با مفهوم اصلي در لايه هاي مختلف فيلم ميتونه از منظر روانشناسي ادبي و روايي، به عنوان پله هاي راهنما و هدايت كننده ي تدريجي به سوي مفهوم اصلي باشه.
فعلا تا اينجا.
ادامه بدين تا ادامه بدم.
البته اين رو هم بگم كه من سرسختانه از اين اثر دفاع نمي كنم.
حرفهايي كه به ذهنم ميرسه ميگم.
هرجا ديدم حق با يك نفر ديگه‌س و من اشتباه ميكنم با صراحت كامل اعتراف به اشتباهم خواهم كرد.
پس هدف يك نقد منصفانه و تقريبا حرفه‌ايست، نه يك جدال بي‌معني.
پيروز باشيد! :rose:
 
آخرین ویرایش:

animeditor

Active Member
سلام جمیعاً

درسته.
گفتم که یکی از پیام های این اثر "شکستن غول های ذهنی" هست؛ ولی همش نیست ... و حتی مهمترینش هم نیست.
چرا؟
فقط اوایل و اواخر فیلم اسم چارلز مانتس رو می شنویم.
(البته ناگفته نماند که همین کمرنگ بودن یه اسم، تا حدی بینندهء تیزبین رو تشنهء دونستن عاقبت اون نفر نگه می داره.)
حالا اگه توی این دو بخش، اون اسم رو حذف می کرد و مثلاً می گفت "چند تا از خلبان ها ..." بازم تغییری توی داستان مشاهده نمی شد.

بذارید یه خورده شاخه های بحثو بیشتر کنیم ... شاید به نتایج دقیق تری برسیم.

من معتقدم این اثر بیشتر می خواد بحث کودکی و کودک درون رو پیش بکشه. ولی داستان نه چندان برجسته و شخصیت پردازی درجه 2 نقش ها، کمک زیادی بهش نکرده.
ما شاهد پیرمرد گوشه گیر و کم حرفی هستیم که تمام زندگیشو وقف همسرش کرده و از اونجایی که احساس می کنه دیگه توی این اجتماع برای کسی مهم نیست و زندگی کنونی، ارزش خاصی براش نداره، تصمیم می گیره به دوران خوش کودکی برگرده و ارزش تازه ای به زندگیش بده.

اینم خودش یه درس خیلی بزرگه ... اینکه زندگی همیشه ارزشمنده و همیشه می تونیم انگیزهء جدیدی برای بهتر پیدا کنیم.

البته توی این فیلم، اون قدر نکات مثبت هنری و ظرافت به کار رفته که واقعاً می شه بهش گفت شاهکار (بحث تکراری بودنش به قوت خودش باقیه).
بادکنک، نماد کودکی و شادابیه.
و با بیوگرافی ای که از پیرمرد به دستمون میاد، می بینیم که شغلش، فروشندگی بادکنک توی یه باغ وحش بوده.
پس شاید مهمترین برداشتی که از دیدن اون همه بادکنک که یه خونه رو به پرواز درآوردن اینه که:
پیرمرد، خوشحالی روح همسرش رو بهانه ای برای خودش قرار می ده و تمام زندگی و داراییش رو توشهء راه می کنه و می ره تا به تنها آرزوی باقی موندهء زندگی و کودکیشو به حقیقت برسونه.

...

شخصیت ها:
یادتونه گفتم شخصیت پردازی درجه 2 ؟
به شخصه انتظار خیلی بیشتری از شخصیت پردازی این اثر داشتم.

توی این جور آثار نمادين، روابط میان شخصیت ها، یا باید مکمل و یا متضاد باشه.
این رابطه، اون جایی که کاملاً باید به چشم بیاد، اصلاً وجود نداره. منظورم رابطهء بین پیرمرد و پسر هست.

از نظر ظاهری تفاوت شخصیتی به خوبی تصویر شده؛ یه پیرمرد خشک با ظاهری چهار گوش؛ و یه پسر بانمک با ظاهری گرد و تپل.
ولی وقتی دقیق تر نگاه کنیم، می بینیم که اون پسر بچه توی جایگاه خوبی قرار نگرفته.
پیرمرد، شخصیت اصلیه و آشنا و قابل قبوله و به خوبی درک می شه. حالا که به سراغ کودک درونش می ره، تا حدی این خشکی برخوردها هم کم می شه و نشانه هایی از کنجکاوی های کودکی به چشم میاد.

بر حسب اتفاق، پسرک هم به دنبال ماجراجوییه و خانواده ای هم نداره و بر خلاف انتظاری که ازش می ره (که یه بچهء شر و شیطون باشه) عین آدم بزرگا فکر می کنه.
از همین شباهت ها و اینکه راحت تر از آب خوردن با پیرمرد رابطه برقرار می کنه، می شه فهمید که منظور از ایجاد همچین شخصیتی، نشون دادن کودک درون پیرمرده.
ولی خیلی سطحی انجام شده و حتی می شد شخصیت پیرمرد و پسر بچه رو با هم ترکیب کرد و توی غالب یه نفر نشون داد.

...

متأسفانه داستان از امکاناتش خوب استفاده نکرده؛ بارزترینش قضیهء صحبت کردن سگ ها هست.
پیدا کردن چنین توجیهی که توی یه داستان واقع گرا، چه جور ممکنه سگ ها حرف بزنن و اینکه به خوبی نشون داده شده، موقعیت خیلی مناسبی بود برای خیلی کارها و روایت خیلی مسائل دیگه.
ولی واقعاً متعجب موندم وقتی دیدم از کنار این قضیه هم به راحتی عبور می کنن بدون اینکه سود مناسبی ازش ببرن.
تصور کنید اگه سگ ها حرف نمی زدن، تغییری توی کل کار پیش می اومد؟

منتظر نظر بقیه دوستان هستیما.

التماس دعا
یا علی
 

جدیدترین ارسال ها

بالا